با ما به گالری هنری آثار کودکان کار بیایید
عید من
با بهار نمی آید
عید من
با صدای خنده کودکان کار تحویل می شود…
جانان فرزان/
با حضور کودکان کار تحت پوشش کلینیک آل یاسین این روزها نمایشگاهی برقرار است از کارهای هنری بچه های کار تحت پوشش این کلینیک شامل آثار نقاشی، کاردستی، کار هنری، سفال رنگی و … سالن آمفی تئاتر هتل بیمارستان گاندی. با چند تا از این بچه ها که کارهای شان در این نمایشگاه عرضه شده، گفت و گویی کردیم.
نیلاب مودب و عاشق تحصیل
با نيلاب اول صحبت کردیم.
١٦سال دارد،هفت ماهه بوده كه از افغانستان به ايران آمده.
موسسه خيريه آل ياسين را خاله اش معرفي كرده، دستش را كه مشكل مادرزادي داشته توانسته با كمك خيرين و مدير و موسس كلينيك آل ياسين دو ماه پيش عمل كند و مرحله دوم جراحي اش هم شش ماه ديگر است.
او از اينكه در موسسه كمك هاي تحصيلي و مشاوره گرفته بسيار راضي است.از او ظروف سفالي و رنگ آميزي شده قشنگی در نمایشگاه هست.
نيلاب با اقتدار صحبت مي كند و مودبانه و محترمانه. به سختی می توان او را سر چهارراه پشت چراغ قرمز مشغول فال فروشي تصور كرد، اما واقعيتي غير قابل انكار است که او یک کودک کار است.
نيلاب مي گويد: بسيار به هنر علاقه دارم ،دوست دارم تصوير طبيعت يا چهره انسان ها را ببينم و از روي آن طراحي كنم. به راحتی با ما صحبت می کند.
چند وقت است كه به خيريه آل ياسين مى آيي؟
– يك ماه نشده هنوز، مي آيم براي كمك در رنگ آميزي سفال ها و كلاس رياضي و زبان هم دارم.
كلاس چندمي؟
– هشتم،امسال مى خواستم بروم كلاس نهم كه نتوانستم به خاطر عمل دستم.
مدرسه مي روي ؟
– بله ،مي رفتم تا پارسال، اما امسال نشد. ،با كمك خانم های مددكار آل یاسین امسال كمي درس خواندم و خيلي علاقه دارم به درس و ان شاء لله با كمك موسسه به جاهاي بالاتر برسم.
نیلاب با اشتياق مي گويد از درس ها و علاقه به ادامه تحصيل مي گويد:
بعد از اتمام دانشگاه دوست دارم به افغانستان برگردد و تا مي تواند آنجا را آباد كند به گفته خودش كه هم ثواب دارد و هم عامل پيشرفت افغانستان در زمينه علم و تحصيلات است.
او صحبت مي كند از گروهي از افغانستاني هايي كه در رشته پزشكي در ايران تحصيل كردند و بعد از فارغ التحصيلي به افغانستان برگشتند و در آنجا بيمارستان تاسيس كردند،اين گروه از پزشكان و پيراپزشكان كه حدود ٢٠٠تن بوده اند،موفقيت خود را مديون دانشگاه هاي ايران مي دانند كه توانسته اند به كشور خود بازگشته و علم و پيشرفت را به هموطنان خود هديه دهند.
می پرسم:
قبل از آشنايي با آل ياسين ،جايي بودي كه تحت حمايت باشي و يا كمك آموزشي و مالي از آنجا بگيري؟
– نه،اما اينجا مي آيم و هم كلاسي هاي خوبي دارم و علاقه دارم كه در طول سال باز هم بيايم.
قبلا فيروز آباد بودم،بعد ازينكه به اينجا اسباب كشي كرديم ديگر نتوانستم به مدرسه بروم.
نيلاب باز هم از درس مي گويد،گويي تمام دغدغه اش درس است و شايد راه فرار و نجات دهنده او از شرايطي كه او را ناخواسته در چنگ جبر و ظلم اسير كرده است.
ارتباطش را با درس و كتاب قطع نكرده، داستان و رمان و حتي روان شناسي مطالعه مي كند.
حرفهاي نيلاب تلنگر عميقي است به تمام دختران و حتي وسيع تر تمام انسانها كه در شرايط مطلوب و مناسب زندگى مي كنند و از تمام ارزش ها به دورند.
او از عشقش به كتاب مي گويد و دانش…و مصمم است كه در آينده گرافيك بخواند و گرافيست توانمند افغان شود.
عابده دستفروشی می کند
در ابتداي ورود ما به موسسه عابده نگاه خوبي به ما به چشم گزارشگر نداشت و با جملات تهاجمي و بلندو انكاري سعي داشت نارضايتي خود را نسبت به مصاحبه اعلام كند. اما بعد از دقايقي كه فضا را امن و آرام ديد ،كم كم توجهش به ديگر مصاحبه شوندگان جلب شد. او که شاید پشت چراغ قرمز موقع دستفروشي مورد اهانت قرار گیرد و محترمانه با او برخورد نشود و در بهترين حالت ناديده گرفته شود،اما احساس کرد اينجا در فضاي كلاس و در قالب مصاحبه مي تواند حرف دل خود را بزند.
عابده خانم،شما چند سالتونه و كلاس چندم هستيد؟
– عابده هستم،١٥سالمه كلاس پنجم، با اينجا از طريق خواهر كوچكم آشنا شدم.
در حالی که با گوشي موبايل خود در حال بازي است ، می گوید:
من اينجا فقط رنگ آميزي را دوست دارم و دلم مي خواهد در آينده هم بيايم براي نقاشي.
می پرسم:
كار شما در خيابان چيست و چه چيزهايي مي فروشي؟
– دستفروشي، فقط فال.
در آمد روزانه ات چقدر است؟
– 20- 30 هزار تومان.
چه قدر ازين پول مال خودت مي شود؟
– همه را به مادرم مي دهم.
عابده فال ها را خودش مي خرد و در تيم كار نمي كند تا بالادستش از او پولش را نگيرد.
عابده مدرسه مي روي؟
– علاقه اي به کار ندارم. نقاشي دوست دارم.
خوب اگر مي داني علاقه ات چيست، مي تواني آن را ادامه دهي، مثلا اگر نقاشي دوست داري چرا ادامه نمی دهي تا متخصص در اين رشته شوي.
– وقت نمي كنم، دائم سر كار هستم.
حتما بايد كار دستفروشي را ادامه بدهي؟
– بله خرج خانه را من مي دهم. پدرم كار نمي كند، يك برادر دارم كه ازدواج كرده و برادر ديگرم هم براي خودش كار مي كند و به ما خرجي نمي دهد.
فضا بسيارسنگين شده و عابده چهره اش بسيار مغموم است،سعي مي كنيم از اين فضا دور شويم و با شوخي و جملات تشويقي و اميد دهنده او را از اين حال بيرون بياوريم.
مي پرسم:
تا چه ساعتي كار مي كني؟
– از ساعت 3 تا 5 در موسسه آل ياسين هستيم و بعد از آن سركار مي رويم تا ١2-١1 شب.
محل كارت كجاست،حوالي كدام چهارراه كار مي كني؟
– هفت تير.
فقط سر چهارراه هستي ؟در مترو هم كار مي كني؟
– نه فقط در خيابان .
مصاحبه را قطع مي كنيم، تا حال عابده را از فضاي پرسش و پاسخ را بيرون بیاوريم و كمي از خودش بگويد و از كشورش افغانستان و خانواده اش و شهرش كابل.
از تجربه هاي كاريش در آرايشگاه مي گويد و اينكه به زبان و كامپيوتر علاقه دارد .
او فقط ١٥ سال دارد..
دنيایی که دنیا دارد
دنیا خواهر ناتني عابده است و از خواهر بزرگترش کمی هم مي ترسد.
عابده است.
چند سالتونه دنيا خانم و كلاس چندمي؟
– هفت سالمه و كلاس اول هستم.
چه طور با خيريه آل ياسين آشنا شديد؟
– در ميدان انقلاب بوديم كه دوخانم آمدند و به ما كارت خيريه را دادند و گفتند كه بيايم به اينجا.
براي درس و نقاشي؟
– بله اول براي درس هامون و بعد براي نقاشي و رنگ آميزي.
وقتي مي گويد من دستمال و فال مي فروشم، با ترس به عابده نگاه مي كند، كه مبادا حرف اضافه تري به خبرنگار بزند.
آخر روز چقدر پول در مى آورى؟
– حدود ٢٠ تومن.
همه پولت را به مادرت مي دهي؟
– بله، پول مدرسه ام و خرج خانه را م يدهم و هزينه دكتر پدرم.
در آينده بازهم دوست داري به اينجا بيايي و تا عصر اينجا باشي؟
– بله خيلي اينجا را دوست دارم و از همه چيز بيشتر درس را دوست دارم.
مي گويد خيلي دوست دارد به حرف معلم ها گوش دهد و آنها برايش صحبت كنند. او بسيار حرف گوش کن و آرام است و با جزئيات از اتفاقات كلاس و كار صحبت مي كند.
او از همكلاسي هايش ميگويد كه بزرگتر از اوهستند و دو تن از آنها هم مثل خودش كار مي كنند و درس شان بسيار ضعيف است.
از پسرهاي كلاس تعريف ميك ند كه پشتو هستند و چون از او بزرگترند خيلي اذيتش مي كنند.
و سال قبل كه او پيش دبستاني بوده و گوشواره طلا داشته، او را اذيت كردند.
دنيا، بزرگتر شدي دوست داري به افغانستان برگردي؟
– بله خيلي دوست دارم، خانه ما خيلي بزرگ بود.جنگ كه شد ما در خانه را قفل زديم و به ايران آمديم. ديگر كلاس دوم هم نمي خوانم ؛ مي روم افغانستان…
با ذوق از عروسي خاله اش مي گويد كه در افغانستان بوده و خيلي به آنها خوش گذشته، از دايي هايش مي گويد كه در شب عروسي باعث تصادف ناخواسته مي شوند و موجب مرگ يك خانواده…
نازنين گل فروش
نازنین خانم كم حرف و خجالتي است و در گفت وگو با ما جواب هايش كوتاه و مقطع.
اسم شما چيست و چند سالتونه؟
– نازنينم و ١٠ سالمه ، تازه رفتم مدرسه، كلاس اول را شروع كردم.
اينجا در موسسه چكار مي كني؟
– درس كار مي كنيم و نقاشي مي كشيم.
بيرون از اينجا چكار مي كني؟
– گلفروشي، فال، دستمال، آدامس.
روزانه چقدر در آمد داري؟
– ٥٠ تومان، بعضي وقت ها هم ٦٠ تومان.
به چه كسي پولت رامي دهي؟
– به پدر و مادرم.
اهل كجايي؟
– ايران،ساري.
درس را دوست داري؟ كدام درس را بيشتر؟
– خيلي دوست دارم و بيشتر رياضي و ديكته، دوست دارم مدام كسي به من ديكته بگويد.
چند وقت است كه به تهران آمده ايد؟
– من دو ماهه بودم كه آمديم ولي عيد و تابستان به شهرمان مي رويم ويا به مشهد.
تا چه ساعتي كار مي كني؟
– تا ساعت ١٢ شب ، ولي فقط شنبه ها تعطيلم.
کجا بيشتر گل مي فروشي؟
– چهارراه ولي عصر، كار كه تمام شد بعد از ساعت ١٢ م يروم خانه و مشق هاي مدرسه را مي نويسم.
با ذوق مي گويد:
شنبه ها كه تعطيل است به استخر خاوران مي روم.
با لذت از آب تميز تعريف مي كند كه تنها راه خلاصي از دود و آلودگي چهارراه است.
لحظاتي بعد پدرش با موتور مي آيد تا او را به سر كار ببرد.
نمایشگاه آثار هنری بچه های کار از 7 تا 14 اسفند ماه از ساعت 9 صبح تا 6 بعد از ظهر برپاست.
اختتامیه نمایشگاه هم روز 13 اسفند از ساعت 2 تا 4با حضور اساتید برجسته مشاوره، روانشناسی و مددکاری برگزار می شود.
/انتهای متن/