برای درد دل و مشورت بیایید سر مزارم
سجاد زبرجدی همه داشته مادری بود که بعد از فوت همسرش با وجود مشکل شنوایی و عدم قدرت تکلم، فرزندانش را با حب اهل بیت(علیه السلام) پرورش داد تا یکی از دستپروردههایش شهید مدافع حرم شود. با علی زبرجدی برادر شهید، صفیه کمانی مادر شهید، آقایان قاسمی و سیفی از دوستان شهید همکلام شدهایم تا نگاه بهتری به سیمای او کنیم.
نیمههای شب اوایل مهرماه بود که صدای پیامک تلفن همراه، خبر شهادت شهید مدافع حرم سجاد زبرجدی را منتشر کرد. با خودم گفتم چه میکنند این جوانان عاشورایی که در ایام عزاداری سالار شهیدان خود را به قافله کربلائیان میرسانند. کمی که پرسوجو کردم متوجه شدم شهید سجاد زبرجدی همه داشته مادری بود که بعد از فوت همسرش با وجود مشکل شنوایی و عدم قدرت تکلم، فرزندانش را با حب اهل بیت(علیه السلام) پرورش داده تا اینکه یکی از دستپروردههایش شهید مدافع حرم شده است. شهید سجاد زبرجدی سهراب اهل تهران و محله خانیآبادنو بود. از بسیجیان دهه هفتادی که حالا خلف شایستهای برای رزمندگان دفاع مقدس شدهاند. از همان سربازان امام زمانی که با شنیدن صوت هل من معین امام زمانشان خود را به قافله زینبیون میرسانند. برای آشنایی با زندگی و شهادت این شهید مدافع حرم با علی زبرجدی برادر شهید، صفیه کمانی مادر شهید، آقایان قاسمی و سیفی از دوستان شهید همکلام شدهایم که از نظرتان میگذرد.
دنبالهروی داییهایش شد
مادر سجاد شرایط خاصی دارد. مادری که سعی میکرد با زبان بیزبانی از دردانه شهیدش بگوید.
صفیه کمانی همه صحبتهایش را با بغضهای ترکخوردهاش درهم میآمیخت و اینگونه شروع به تعریف از پسر شهیدش شد:
داییهای سجاد، داود و مرتضی کمانی هر دو از شهدای دفاع مقدس هستند. پسرم دوست داشت سپاهی شود و ما هم مشوقش بودیم.
از خصوصیات بارز پسرم میتوانم به محجوب بودن، ایمان قوی، ، پاکدامنی، شجاعت، صداقت، مهربانی، احترام به بزرگترها، ساعی و ورزشکار بودن و مسئولیتپذیری اشاره کنم. اهل صله رحم بود و گوش به فرمان رهبر.
به نظر من همه این خوب بودنها و خالص بودنهایش، به خاطر علاقهاش به داییهای شهیدش داود و مرتضی کمانی بود.
او مسیر شهادت را از داییهایش آموخته بود.
شهید داود صدایش میکردند
سجاد ارادت عجیبی به شهدا داشت. سجاد عاشق شهادت بود. از همان بچگی از لحاظ چهره هم خیلی شبیه برادرم داود بود. وقتی بستگان او را شهید داود صدا میکردند انگار که قند در دلش آب میشد
سجاد ارادت خاصی به یکی از شهدای آرمیده در بهشت زهرای تهران داشت و همراه من و دوستانش به این شهید بزرگوار سر میزد. برادرم علاقه عجیبی به شهید حمیدرضا باقری داشت که در قطعه ۲۴ ردیف ۲۵ شماره ۲۸ به خاک سپرده شده است. هفت سالی میشد که این ارتباط بین سجاد و شهید باقری وجود داشت. من و دوستانش نمیدانیم چرا سجاد این شهید را انتخاب کرده بود! اما به گفته خود سجاد همه حوائج و خواستههایش را از برکت وجود شهید باقری گرفته بود. به نظر من آمینگوی دعای شهادت سجاد شهید حمیدرضا باقری بود شهید باقری در سال ۱۳۵۹ به شهادت رسیده است
بار اول برادرم از سوریه برگشته بود، میگفت تیرها از کنار صورتم رد میشدند اما به من آسیبی نمیرساندند. میگفت من آنها را حس میکردم اما به من اصابت نمیکردند. خواهرم میگفت من دعا کردم که تو سالم برگردی و اتفاقی برایت نیفتد. سجاد در جوابش گفت دعای شما بود که من برگشتم اما کاش این دعا را نمیکردید و اجازه میدادید به آرزویم برسم. برادرم به سفر کربلا هم که رفته بود از امام حسین(علیه السلام) شهادتش را طلب کرده بود
ارادت او به حرم عبدالعظیم حسنی باعث شده بود که هر پنجشنبه به زیارت ایشان برود.
سفارش های سجاد
من با تمام سختیهای پیش رو در زندگی که عمدهترین آنها از دست دادن همسرم و نداشتن مسکن و نبود منبع درآمد و مشکل تکلم و شنواییام بود، سه فرزندم را با حب ائمه اطهار بزرگ کردم.
سجاد در اولین اعزامش به سوریه بسیار خوشحال بود و با شوق تمام روزشماری میکرد تا اینکه در اواخر خرداد ماه سال ۱۳۹۵ برای اولین بار عازم سوریه شد.
پسرم سفارشهایی برای خانواده داشت که پیروی از خط رهبری و اتحاد و همبستگی، خواندن زیارت عاشورا، نافله، زیارت جامعه کبیره، دعا برای ظهور حضرت حجت، نماز اول وقت، امر به معروف و نهی از منکر، حفظ حجاب و پاکدامنی از جمله آنها بود.
سجاد هر موقع که میتوانست زنگ میزد و از احوال خانواده باخبر میشد. اعزام دوم سجادم در تاریخ ۲۰/۶/۱۳۹۵ بود و نهایتاً بعد از گذشت ۱۸ روز، چهارشنبه ۷/۷/۹۵ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
اقوام نزدیک شهید شب قبل از شهادت ایشان در خواب دیدهاند که پدربزرگ مرحوم شهید و دو تن از داییهای شهید در کنار هم بودند. پدربزرگ شهید ناگهان میگوید میخواهم به سوریه بروم. به ایشان میگویند در سوریه جنگ است، میگوید من حتماً باید به آنجا بروم. تعبیر این خواب چشمانتظاری پدربزرگ برای به آغوش کشیدن فرزند غیور و رشید خودش بود. سجادم رفت پیش برادران شهیدم.
شهید سجاد زبرجدی در وصیتنامهای که از خود به یادگار گذاشته، نوشته است:
سلام علیکم و رحمه الله
خداوند منان، تمام مخلوقات خود را در اختیار اشرف مخلوقات قرار داد تا اشرف مخلوقات حق را از باطل تشخیص دهد و سپس حق را انتخاب نموده و دائم به یاد و رضای خداوند مشغول باشد تا از حق منحرف نشود. اگر این بنده اشتباه کند تمام محیط اطراف به او تذکر می دهند، اگر گوش و چشم او نمرده باشد اثبات این جمله بسیار ساده است! شما چهل روز دایم الوضو باشید خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد.
نمازهای واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید که چگونه درهای خداوند در مقابل شما باز خواهد شد.
سوره واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید، خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند.
انسان اگر می خواهد به جایی برسد، با نماز شب می رسد.
برادران و خواهران من، اگر ما در راه امام زمان(عج) نباشیم بهتر است هلاک شویم و اگر در راه امام زمانمان استوار بمانیم بهتر است آرزوی شهادت کنیم، زیرا شهادت زندگی ابدی است.
برادران و خواهران من، امام زمان(عج) غریب است. نباید آقا را فراموش کنیم، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم. از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه دعای فرج فراموش نشود و تا قرایت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعای خیر شما است.
هر گناه ما، مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه)
سه چیز را هر روز تلاوت کنید
زیارت عاشورا
نافله
زیارت جامعه کبیره
اگر درد دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند حاضر هستم
من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود. خداوند سریع الاجابه است، پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید.
همه ما همدیگر را در آخرت زیارت می کنیم. یکی با روی ماه و یکی با روی سیاه، انشالله همه با روی ماه باشیم.
و سلام را به امام زمان(عج) بفرستید تا رستگار شوید.
خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است برای من، پس فراموش نکنید و از من راضی باشید. همه شما را به جان حضرت زهرا(س) قسم می دهم که من را فراموش نکنید و یادم کنید من هم حتما شما را یاد می کنم. نگذارید شیطان باعث جدایی ما بشود.
السلام علیکم
/انتهای متن/