لاک قرمز، تصویری از تلخی بی پناهی و شیرینی امید

“لاک قرمز” فیلمی به کارگردانی “سید جمال سیدحاتمی” دنیای دختری نوجوان را به تصویر می کشد در اوج بی پناهی و مشقت و هم امیدوار و در تلاش و نگاهی است منتقدانه به جامعه و نهادهایی که از این دختر نوجوان حمایت نمی کنند.

0

نفیسه ترابنده/

“لاک قرمز” فیلمی به کارگردانی “سید جمال سیدحاتمی”، نویسندگی” امیر عبدی ” و تهیه‌کنندگی “کامران مجیدی” است. این فیلم برای حضور در بخش نگاه نو سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر نامزد دریافت جایزه بهترین کارگردانی و بهترین فیلم شد.

خلاصه داستان
اکرم(پردیس احمدیه) دختری 16 ساله است که به همراه مادر، پدر،  خواهر و برادر کوچک خود در یکی از محله های پایین شهر زندگی می کنند. پدر خانواده با سقوط از پشت بام جان خود را از دست می دهد و با مرگ پدر زندگی آنها دستخوش مشکلات فراوانی می شود.
“لاک قرمز” روایتگر زندگی “اکرم” است. در  سکانس آغازین فیلم اکرم در حالی که با دوستش در پارک در نزدیکی ایستگاه اتوبوسمنتظر اتوبوس نشسته، مشغول لاک زدن به ناخن هایش است و از آرزوهایش با دوست خود صحبت می کند. مخاطب در ابتدای فیلم با دختری بانشاط و شاد روبه رو می شود اما وقتی اکرم پا به خانه می گذارد، مشکلات زندگی او یکی یکی برای مخاطب به نمایش در می آید. ارسلان(بهنام تشکر)-پدر اکرم- فردی معتاد است که چون زنش- اعظم( پانته آ پناهی ها)- مواد او را برداشته با او مشاجره می کند و او را کتک می زند. در تمامی این لحظات اکرم برای در امان ماندن خواهر کوچکش از مشاهده دعوای پدر و مادر او را به پارک برده و با او بازی می کند.
 ارسلان گرچه معتاد و بیکار است اما روح لطیفی دارد و ارتباطش با بچه ها بسیار خوب است. ارسلان نجاری است که چیزی جز عروسک نمی‌سازد. عروسک‌های او که چهره‌ای خشن و شمایلی کهنه دارند فروش نمی‌روند اما او در برابر ساختن میز و صندلی مقاومت می‌کند چراکه معتقد است این‌ها وسایل روزمره هستند و نقشی در زندگی مردم ندارند اما عروسک‌ ها در دست مردم نوازش می‌شوند. ارسلان تنها کسی است که در خانه متوجه لاک قرمز اکرم می شود و با لبخند به او می گوید که خوشگل است. او پدرانه خم می شود و بندهای کفش اکرم را می بندد تا زمین نخورد. اکرم که پدر را مهربان می بیند، مدام از او می پرسد چرا مادر را می زند و ارسلان بالاخره قول می دهد دیگر اعظم را کتک نزند.
شوک برانگیزترین سکانس فیلم لحظه سقوط ارسلان از پشت بام است. گویی با سقوط او تمام بنای خانواده در هم می شکند. صاحبخانه که پول پیش خانه را قبلا به ارسلان داده می خواهد مستاجر جدید بیاورد و این اوج مصیبت برای اعظم و اکرم است.
اکرم مسئولیت پذیر است و می خواهد قهرمانانه بنای فروریخته خانواده را بر پا نگه دارد اما او کم سن و سال تر از آن است که بتواند تمامی باز زندگی را به دوش بکشد. اکرم برای جور کردن پول صاحبخانه مدرسه را ترک کرده و به دنبال فروش عروسک های پدر می رود. اکرم امید دارد که بتواند خانواده را از این معضل نجات دهد. یادمان بیاید تلاش های او برای نرفتن به اراک و فرار از ازدواج با پسرخاله اش که 20 سال از او بزرگتر است.
“اعظم”- مادر خانواده- نمونه ای از زنان رنج کشیده و بی پناه است که گرچه با وجود شوهر هم زندگی خوبی ندارند اما مرگ شوهر زندگی اش  را بکلی نابود می کند. اعظم دلِ خوشی از ارسلان ندارد این را از تک تک دیالوگ های او می توان حس کرد. او مادر است و برای سرپا نگهداشتن خانواده حاضر می شود در خانه مردم کلفتی کند و حتی اکرم را نزد خواهرش به شهرستان بفرستد. اعظم مدام نگران است که مبادا اکرم زیر بار مشکلات از خانه فرار کند و به او می گوید:«اگه تو بری منم میرم.» اعظم ناگهان می فهمد که باردار است. بارداری اعظم باعث می شود کارش را از دست بدهد. اعظم تصمیم به سقط بچه می گیرد و این آخرین ضربه بر روح زخمی اوست. عاقبتِ اعظم مخاطب را بیش از پیش متأثر می کند، اعظم زیر بار فشار زندگی، گم شدن اکرم و عذاب وجدان ناشی از سقط جنین دیوانه می شود. سکانس روبرویی اکرم با اعظم درآسایشگاه روانی و چشمان خیره او در حالی که بالشتی را به جای نوزاد در بغل گرفته، از بهترین و تأثیرگذارترین لحظات فیلم است.

زنده نگهداشتن امید در اوج  مشکلات
“لاک قرمز” گرچه فیلمی تلخ و پراز اتفاقات ناگوار برای شخصیت هایش به خصوص اکرم است اما امید حضور پررنگی در فیلم دارد. اکرم با وجود تمام مشکلات هیچ گاه ناامید نمی شود. نیروی امید است که به اکرم انگیزه تلاش برای زندگی را می دهد، در حالی که تنها و بی پناه در این جامعه رها شده است. اکرم به واقع دختری تنهاست، عمویش عملاً نمی تواند کاری برای آنها بکند، خاله اش به دنبال لقمه گرفتن او برای پسرش است، زن همسایه بدون توجه به وضعیت اکرم در حال برگزاری جشن عروسی دخترش است و حتی نهادهای حمایتی هم عملکرد و کارایی مناسبی برای امثال او ندارند.
سکانس پایانی فیلم نمایشگر اوج برخورد واقعیت تلخ بیرونی و نگاه آرمانی اکرم است. او تصمیم می گیرد تا عروسک های زمخت با چهره ای مردانه را به چهره ای لطیف و زنانه تر  تبدیل کند، او با زدن لاکِ  قرمز به لب ها و دستان این عروسک ها و استفاده از لباس عروسیِ مادرش برای انها و در نهایت استفاده از موی خود – جزئی از وجودش- به عروسک ها همراه آنها راهی خیابان های شلوغ این شهر می شود. دوربین در حرکتی نمادین از اکرم گذر می کند و به دنبال اکرم های دیگر جامعه می رود  تا نشان دهد داستان این بچه های پرامید و شرافتمندانه  با وجود درد و رنج بسیار همچنان ادامه دارد و این واقعیت تلنگری به جامعه و مسئولان است تا مبادا امید آنها را ناامید نکنند.

 ضعف نهادهای نظارتی و حمایتی
فیلمساز با روایت زندگی پردرد اکرم گریزی هم به نقش و عملکرد نهادهای نظارتی در جامعه دارد و به خوبی  توانسته رفتار بوروکراتیک و سیستم‌های اداری حاکم بر در دستگاه‌ها و نهادهای اجتماعی را نقد کند. مسئول بهزیستی زنی بی‌روح و مکانیکی  نمایش داده می شود که تنها از سر وظیفه مدام به اکرم تآکید می کند صلاحیت نگهداری از خواهر و برادر کوچکش را ندارد. او اصلا توجهی به وضعیت خود اکرم ندارد که چگونه می خواهد در این اوضاع زندگی کند.
 سکانس حضور اکرم در دادسرا مقابل قاضی برای اخذ مجوز رشد و سرپرستی خواهر و برادرش سکانسی تلخ است. قاضی از او قیمت گوشت و سکه را می پرسد و دروغ های اکرم را مبنی بر کمک گرفتن مالی از عمو و خاله اش را  به راحتی باور می کند. قاضی از اکرم می پرسد: «اگر 50هزار تومان داشته باشی، نخود و لوبیا می خری یا عروسک؟ و اکرم می گوید: عروسک! اگر فروشنده یک دختر مثل خودم باشه، عروسک!.»
مسئول نهادهایی چون بهزیستی که  حامی امثال اکرم باشند، با فراهم کردن حداقل امکانات زندگی برای آنها و حتی ایجاد اشتغال، به صورت گذرا فقط به اکرم می گویند تا 18 سالگی می تواند تحت حمایت این سازمان باشد. شاید اگر این مسئول با دلسوزی بیشتری شرایط زندگی خوبی را برای اکرم در کنار خواهر و برادرش در بهزیستی ترسیم می کرد اکرم اینگونه عجولانه و بچگانه فقط به فکر بیرون آوردن خواهر و برادرش از بهزیستی نبود.
حضور یک هفته ای اکرم در اداره پلیس نیز ضعف عملکرد این نهاد است.گرچه در عروسک فروخته شده اکرم به زن جوان مواد مخدر پیدا شده اما اینکه مسئولان یک هفته دختری نوجوان را در اداره نگه دارند تا حرف بزند، قابل توجیه نیست، چه بسا اگر خانم مددکار اجتماعی زودتر به سراغ اکرم می آمد، او زودتر به حرف  می آمد و غیبت طولانی مدت او از خانه منجر به فروپاشی بیش از پیش خانواده اش نمی شد. بردن اکرم توسط پلیس به در خانه اش هم، در حالی که همانند مجرمان سابقه دار و خطرناک دستبند به دست او زده اند، از تلخ ترین سکانس های فیلم است.

“لاک قرمز” در یک نگاه
واژه لاک قرمز ضمن ترغیب مخاطب برای تماشای فیلم،  نشانه هویت زنانه و نمادی برای دوره نوجوانی دختران است که در انتهای فیلم به خوبی از این نماد بهره گرفته شده است. “لاک قرمز”با فیلمنامه ای منسجم،کارگردانی هوشمندانه، شخصیت پردازی های تأثیرگذار و بازی های درخشان ضمن فرار از دام سیاه‌نمایی مطلق با نمایش مبارزه‌ و تلاش قهرمانش برای ساختن آینده‌ای بهتر پیام خود را به خوبی به مخاطب منتقل می کند.
رمز موفقیت فیلم بدون شک قدرت رئالیستی تأثیرگذار آن است. فیلمساز به خوبی توانسته عمق زخم های یک دختر نوجوان را در مواجهه با مشکلات خانوادگی و اجتماعی به تصویر بکشد، گرچه شاید این حجم از نمایش تلخی ها در یک فیلم 90 دقیقه ای چندان شایسته نباشد.

درج نظر