پدرشما زنده هستند و در آسمان

شهید علی اکبر عربی در سا ل 1355 در روستای سرکوبه ازتوابع خمین در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود. دوره ی ابتدایی و راهنمایی خود را در همان روستا در کنار خانواده اش به پایان رساند و برای ادامه تحصیل به شهرستان خمین رفت. در سال 1372 برای خدمت سربازی وارد سپاه شد و بعد از آموزش های لازم به طور رسمی در سپاه خمین مشغول به کار شد. در همان  روزها به منطقه کردستان برای مقابله با کومله اعزام شد. درسال 1385 بعد از ازدواج  زندگی مشترکش را در قم شروع کرد و ثمره این ازدواج سه فرزند بود. در قم ادامه تحصیل داد و همزمان با ادامه تحصیل خادم افتخاری  مسجد مقدس جمکران و بعد از آن خادم افتخاری حرم حضرت معصومه سلام ا… علیها شد.

از بدو ورود به قم ابتدا در دفتر فرماندهی لشکر و سپس در گردان امام حسین (ع) مشغول خدمت شد. در این زمان با وجود کمردرد شدید راهی منطقه سردشت شد. در اواخر علاوه بر جانشینی گردان امام حسین (ع) فرماندهی گردان الی بیت المقدس و پایگاه شهید زین الدین منطقه پردیسان را هم برعهده داشت.

از شهید عربی سه فرزند به نام های فاطمه، محمد مصباح و طهورا به یادگار مانده است.

 

همسرم ولایت مدار بود  

همسر شهید عربی در مورد شهید می گوید:

همسرم عاشق امامت و اهل بیت (ع) بود و همواره دغدغه حریم ولایت فقیه و ارزش های ناب انقلاب اسلامی را داشت.

 ولایت مدار و مطیع امر رهبر بود و در

آخرین توصیه های علی اکبر قبل از شهادتش این بود که نگاه ما باید نظر رهبری باشد و مطیع فرمایش های معظم له باشیم.

شهید عربی مانند بقیه شهدا با خواست قلبی خود به نبرد با گروه های فاسد تکفیری در سوریه رفت و اجر و مزد خودش را با شهادت در راه اهل بیت (ع) دریافت کرد.

 

دیدار خانواده با امام خامنه ای

در دیداری که  خانواده ی شهید با مقام معظم رهبری داشتند، فاطمه  دختر شهید شعری را نزد ایشان قرائت کرد.

فاطمه عربی دختر هشت ساله ی  شهید شعری زیبا خواند. اوشعرش را این گونه شروع کرد:

 سلام به محضر شما اقا جون

اجازه هست شعر بخونم براتون

رهبر معظم انقلاب فرمودند: بله.

بعد در ادامه فاطمه  این طور شعرش را ادامه داد:

به نام خالق تمام دنیا

آفریننده ی مامان و بابا

به نام اون خدایی که خالقه

بابام به عشقش همیشه عاشقه

سلام به محضر شما اقا جون

اجازه هست شعر بخونم براتون

توی دلم درد دلایی دارم

به گریه و ناله کشیده کارم

نمیدونم چطور ز غم هام بگم

از غم دوری بابا جون یه کم

دلم براش تنگ شده خب بابامه

ولی از اون فقط یه عکس باهامه

خیلی دلم هواشو داره اما

رفته منو اینجا گذاشته تنها

وقتی که رفت یه روز خوش ندیدم

چقدر آقا زخم زبون شنیدم

بچه ها با من نمیشن صمیمی

میگن تو بابا نداری یتیمی

در اینجا رهبر معظم انقلاب خطاب به او فرمود:

 “غلط می کند کسی به شما بگوید یتیم، پدرشما زنده هستند و در آسمان.”

و او ادامه داد:

چرا اخه من چه گناهی کردم

رحمی کنید به سوز و آه و دردم

بعضی میگن کار بابام حقیره

خب نمی رفت تو سوریه بمیره

بعضی میگن نداشته رفتنش سود

میگن که رفتنش برای پول بود

 اما ما که مشکل پول نداشتیم

گرسنه سر روی زمین نذاشتیم

هر کی ندونه من که خوب میدونم

داره میسوزه قلبم و درونم

مگه بابام عاشق زینب نبود

ذکر حسین رو لباش هرشب نبود؟

بابای من غیرتی بود مشتی بود

تو سیل دنیا دنبال کشتی بود

میگفت حسین کشتی خوشبختیه

زندگیه بی اون پر از سختیه

فکر کنم آقا که دیگه رسیده

توی بهشت اربابشونو دیده

بابای من دریای غیرت بود و

تا دید خطر نزدیکه رفته زود و

جونشو داده توی راه کریم

تا به اسیری حرومی نریم

جونشو داد به راه عشق امیر

تا زینبش نشه دوباره اسیر

قدرکاراشو خیلیا ندارن

که حتی گل رو قبر اون بذارن

نیست و دلم تنگه ولی بگذریم

حالا که پیش شماییم بهتریم

خیلی دلم تنگ شده بود براتون

برای خنده و نوازشاتون

خیلی خوشحال شدم که پیشتونم

کاشکی میشد تا همیشه بمونم

آخه شما مثه بابا میمونی

خیلی خوش اخلاقی و مهربونی

 

بخشی از وصیت نامه شهید به همسر و فرزندانش

هرگاه فشارهای زندگی و ناملایمات اجتماعی باعث آزردگی شما شد ابتدا به خدا توکل کن و بعد روز عاشورا و مصائبی که به حضرت زینب (س) وارد شده است را برای خود مرور کن که این باعث روحیه دادن به شما خواهد بود.

این شهید والامقام در وصیت نامه خود فرزندانش را به حفظ حجاب سفارش کرده و آورده است:

 امیدوارم با حجاب و عفتی که خواهید داشت مبارز خوبی برای اسلام در کل مقاطع زندگی باشید و بدانید تازمانی که حجاب دارید، مانند دری در میان صدف محفوظ هستید.

 /انتهای متن/