داستانک / عاشقانه ترین و غم انگیزترین پیام دنیا

مادرها وقتی اس ام اس می دهند، جوری می نویسند انگار که از درون یک زندان در فرصتی کوتاه با هزار بدبختی فرستاده اند. توی خیابان راه می رفتم. مادر من فقط یک بار اس ام اس داد به من وفقط یک کلمه:” آدامس”… فقط همین.

6

اسماعیل دلخموش/

وقتی اس ام اسی از مادرم می رسد غمگین می شوم؛ از شکل اس ام اس دادنش حتی. چشمهایش را ریز می کند و دکمه ها را سخت می فشارد. اس ام اس هایش همیشه جاافتادگی دارند. چند حرف را از قلم می اندازد یا کلمه ای را به شکلی غیر معمول می نویسد؛ یک شکل ویژه که یادآوری می کند او با زحمت اینها را نوشته. انگار از درون یک زندان در فرصتی کوتاه با هزار بدبختی فرستاده شده باشند. در اغلب موارد اس ام اس می دهد و می پرسد برای شام برمی گردم یا نه؛ با کلمه های خودش، با حروفی که یادآوری می کند او مادر است نه هر کس دیگر. مادری که عمق عشق به او را نمی شود سنجید.

با دیدن اس ام اس هایش فقط گلویم فشرده می شود. آخ مادر! می خواستم بگویم اس ام اس هایت عاقبت دیوانه ام می کند.

پدرم… او می گوید: این کارت شارژ را وارد کن.

می گویم: بزن ستاره صد و چهل…

و او مقاومت می کند. برایش ساده است؛ اما نمی خواهد بازی جدید را بپذیرد. اینباکسش به شکلی بی رحمانه لبریز  اس ام اس های بی احساس  ایرانسل است. هیچ کس به او اس ام اس نمی دهد و او نیز به کسی. ولے فقط یک بار، بله فقط یک بار به من اس ام اس داد.

پدرم همیشه به خاطر آلرژی تنفسی اش آدامس می جود. می گوید گلویش را مرطوب می کند و بهتر نفس می کشد. در اس ام اس اش نوشته بود: “آدامس” همین! فقط همین یک کلمه. ننوشته بود آدامس بخر يا آدامس می خواهم. نه، فقط آدامس! وقتی خواندمش توی خیابان راه می رفتم. یادم می آید که ایستادم. فروریختم. یک کلمه و او چطور این را نوشته بود!؟ چقدر کم، چقدر کوتاه، چقدر غریب… آدامس.

/انتهای متن/

نمایش نظرات (6)