زن سرخ پوش، نماد عشقی که به آن نیاز داریم
این روزها مردمی که علاقمندند به تئاتر و هنرهای نمایشی، شاهد اجرای تئاتر”عشق، سرخ مى پوشد” هستند در تهران به کارگردانی دكتر حامد سلیمان زاده و اجرای گروه هنری ایجاز؛ تئاتری که سوژه اصلی اش زنی سرخ پوش است؛ آشنای سال های نه چندان دور تهرانی ها که گوشه ای از میدان فردوسی می ایستاد و …
جانان فرزان/
حامد سلیمان زاده کارگردان تئاتر است و اهل مشهد. هنوز به 30 سالگی نرسیده اما هم در عرصه تئاتر موفق است و هم در عرصه تحقیق و پژوهش هنر. در حوزه هنر قلم می زند و تدریس می کند. در کارنامه هنری او ساخت شش فیلم کوتاه تجربه گرا را می بینیم و هم ساخت مستند بلند”از پاریس تا رم” را. کارگردان چندین پرفورمنس از جمله تئاترهای «هملت و دیگران»، «هملت و من» و “هملت و تو” و ایجاد کننده گروه هنری ایجاز است.
آقاي سليمان زاده شما به عنوان كارگردان پرفورمنس “عشق، سرخ مى پوشد” که ٢تا١٧ ديماه اجرا می شود، راجع به كار برای ما توضيح بدهید.
– خيلي ممنون كه من را به اين گفتگو دعوت كرديد. زن سرخ پوش از سوژه هاي معاصر ماست كه خيلي ذهن من را درگير كرد. فكر مي كنم این سوژه این قدر جالب است که قابليت بدل شدن به يك نماد شهري در تهران را دارد.
از نحوه آشنايي با سوژه بفرماييد واينكه چطور در ذهن شما شكل گرفت و پرداخت و بسط اين داستان و ايده اوليه پرفورمنس چگونه پديد آمد؟
– مصاحبه اي را مي شنیدم در مورد زن سرخپوشی كه 30-20 سال در ميدان فردوسي با لباس ها و پوشش كاملا سرخ مي ايستاده و بر اساس شنيده ها منتظر کسی بوده است و البته بعدا هم ناپدید شده است. به نظر من با ناپديد شدن او شايد الهه عشق هم در تهران نا پديد شده. در واقع من فکر می کنم که واقعاً ايستادگي ،استقامت و هويت این زن در تاريخ ايران قابل مثال زدن باشد.
بعد این به شما یک ایده داد برای یک کار نمایشی؟ یعنی این موضوع قابلیت یک سوژه نمایشی شدن را داشت ؟
– بله، شما در نظر بگیرید که یک زن به عنوان یک اَكت هميشه از صبح تا غروب يك جا بايستد. برای یک نمایش، اين يك قسمت اجراست و قسمت ديگر، محتوايي است كه آن زن از اين ايستادن دنبال مي كند. من سعي كردم اين ايده را برای یک نمایش انتخاب كنم.این در حالی بود که من قبلا قصد داشتم نسخه چهارم هملت را كار كنم، اما يك باره اين قصه طوری درگيرم كرد که احساس كردم كه الان وقت ارائه این اثر است. برای اجرای این اثر هم سعي ام بر اين بود كه با استفاده از تعاليم پرفورمنس آرت كه مبتني بر سكون ،عدم تداوم و تكرار است، چندتا قاب بر اساس بخش هايي از زندگي آن زن طراحي كنم در مدت حدود ٥٠دقيقه، با موسيقي ای كه توسط آقاي آراد عسگري ساخته شده است.
جز آن مصاحبه رادیویی برای تولید این کار شما تحقیقات دیگری هم در مورد این موضوع داشتید؟
– بله، حتما باید خودمان هم تحقیق می کردیم. اصلا تولید کار بر اساس تحقيقات ميداني و مكتوبي كه خودمان داشتيم، صورت گرفت.
شنیدیم که از دانشجویان خودتان در این کار به عنوان بازيگر استفاده کردید؟
– بله و خیلی هم از این همکاری با بچه های دانشجوي خودم راضی هستم. كار قبلي ام هم با آنها بود. من در واقع گروه جديدم را به نام گروه ايجاز مهر سال ٩٤ تاسيس كردم كه اولين توليدش كار هملت و تو بودكه اسفند ٩٤ اجرا شد و كار بعدي مان هم هذيان يك خفته بود كه در مجموعه تئاترشهر در تالار قشقايي اجراشد. اين كار “عشق،سرخ مي پوشد” هم کار آخرمان است.
برای ما بگویید که پیش از اجرای کار روند تمرین ها چطور بود و چقدر طول کشید؟
– روند تمرين ها با گروه ایجاز یک دوره دو ماه و نيمه طول کشید. در این مدت ما با گروهی متشكل از ١١ بازيگر تمرین کردیم که همان طور که شما هم اشاره کردید، تعدادي شان از دانشجويان من بوده اند که در رشته كارگرداني تئاتر مشغول درس خواندنند. در این مدت گروه به طور مداوم در حال كار و تمرين بوده، است. البته ایده اين كار را من حدود چهار ماه قبل از اجرا مطرح كردم و به شكل جدي حدود سه ماه پيش تمرينات شروع شد. تمرين ها هم چند بخش دارد: یک بخش آماده سازي روحي ورواني بازيگران است که در دستور كار ماست. به علت اينكه موضوع نمايش، موضوعي است كه اگر بازيگر و مدل نتواند با احساس خودش دركش كند و اگر نتواند با موضوع همذات پنداري كند، طبیعتا نمی تواند با ایفای نقش حیلی خوب کشش و مغناطيسي را به مخاطب منتقل کند. در آن صورت ما در کارمان بازنده خواهيم بود. بنابر اين من سعي كردم كه جداي از تمرينات تكنيكال، تمرين هايي را هم طراحي كنم برای آماده سازي روحي- رواني بازیگران. برای همین هم خيلي روزها بازيگرها به ميدان فردوسي می رفتند، همان جايي كه آن زن ايستاده بود و در مورد او از مردم سوال می كردند تا منتظر بودن او را احساس كنند. انگار ما در اين اثر ده ها زن تكثير شده سرخ پوش داريم كه مي خواهند عشق را به عنوان نشانه اميد به زندگي به نسل بعد تقدیم کنند.
اشاره ای داشتید به این که احساس کردید در این زمان، لازم است این ایده در قالب یک نمایش مطرح شود. چرا شما چنین الزامی را احساس کردید؟
– اينكه چرا الزام اجرا را الان مي بينم، به نظرم به دليل فقدان نيروي احساسي، ارتباطي، از دست رفتن مفهوم اصيل عشق است. ما در این نمايش مي بينيم كه معشوق در اصل غايب است ولي امروز ما متاسفانه شاهدیم که اگر عاشق به محض این که معشوق را به لحاظ فيزيكي در کنار خودش نداشته باشد، شايد سريعا دنبال یک جايگزيني برای او برود و به گزينه ديگري فکر کند. یعنی الان معناي عشق دچار يك استحاله منفي شده و ما از عشق یک برداشت غير انساني و غير اخلاقي داریم. الان ما بيشتر عشق را تقليل دادیم به مفهومی گذرا و غريزي. در این اثر ما با غياب معشوق و اينكه عاشق در انتظار اوست، مفهوم فيزيك را در مورد عشق كلاً برداشتيم. در واقع به نظرم عشق زن سرخ پوش را مي شود به شكل يك آلترناتيو و جايگزين براي اذهان جوان هاي امروزی طرح کرد؛ آلترناتیوی كارآمد تا بدانند حمل اين اسطوره ها در ذهن چقدر مي تواند انسان را اميدوار كند، جلوي خستگي انسان را بگيرد، به انسان مفاهيم عالي اخلاقي را منتقل كندو به همین خاطر فكر مي كنم كه دقیقا الان وقتش بود كه اين سوژه مطرح شود. البته برای ما فصل هم مهم بود. الان فصل سرماست و عشق هميشه با حرارت تعريف شده و اين تضادي كه هم محتواي اين كار و هم رنگ قرمزش با این فصل می سازد، به نظر من يك كنتراست معنايي خوبي ایجاد می کند.
یعنی شما دارید از یک نوع خاص عشق با این نمایش برای جوان های امروزی حرف می زنید؟
– بله به اعتقاد من ما سه مرحله عشق یا سه نوع عشق داریم. عشق اول عشق زميني است، عشقی نزديك به شهوت مثل عشق زليخا به يوسف ،عشق دوم عشق زميني- آسماني است كه ما به آن عشق رمانتيك می گوییم مثل عشقي كه براي حضرت موسي اتفاق مي افتد و عشق سوم عشق الهي است که همان عشق حقيقي است و بين انسان و خدای خودش اتفاق می افتد. من فکر می کنم که ما باید جوان ها را با مفاهیم غیر زمینی عشق هم آشنا کنیم.
مي خواهيم بدانيم این کار تا كي اجرا می شود و كار بعدي آقاي سليمان زاده چیست؟
– این اجرا که از دوم دی ماه هر روز ساعت 5/5 در تماشاخانه دراما به نمایش در آمده تا 17 دی ماه ادامه دارد. براي كار بعدي من مي روم به سراغ جلد چهارم هملت كه ان شاءالله طبق هماهنگي هاي صورت گرفته در مجموعه تئاتر شهر اجرایش می كنيم.
آقای سلیمان زاده شما از ان دسته هنرمندانی هستید که برای هنر رسالتی و کاری خاص قائل است؟
– بله، من احساس مي كنم وظيفه هنر نقد است، وظيفه هنر پرسش است، وظيفه هنر درگير نشدن با مسائلي است كه مي شود از تريبون هاي ديگر هم به آنها پرداخت. هنر اتفاق مستقلي است،هنر مستقيما با روح انساني در ارتباط است و به نظرم بايد به این ساحت هنر بيشتر توجه شود. شايد حرفي كه مي زنم كمي رمانتيك باشد ولي ساحتي كه بتواند ما را دگرگون كند. هنر اين قدرت را دارد كه بتواند هستي ما را دگرگون كند. اصلا اثر هنري به نظر من به معناي تاثير اس،ت يعني چيزي كه تاثير ندارد اثر نيست.
هدف تماشاچي عام بعنوان انتخاب تئاتر كه نه تنها جنبه فراغت انسان و لذت از نمايش است،هدفي كه در نظر گرفته مي شود. براي رشد و تعالي فكر و انديشه انسان چيست؟
– اساسا من هميشه احساس مي كنم كه تماشاچي وقتي كه از سالن بيرون مي رود، شايد تا سال ها حتی تا آخرعمرش با اين پرسشي كه ما برايش ايجاد كرديم، زندگي كند يا آن را در جاهاي ديگر تكثير كند يا به آگاهي اش عمق ببخشد. پس هدف ما اساسا ایجاد اين اثر است. اميدوارم همين مسير را ادامه بدهم. واعتقادم هم بر تئاتر ديالوگ محور نيست، نه اينكه دنبالش نكنم، من اين نوع تئاتر را هم دوست دارم، به شرطي كه كلمات همقدرت با تصاوير باشند، يعني امر ديداري شنيداري باشد بيشتر تئاتر را يك امر ديداري مي دانم و فكر مي كنم كه مي شود با ادامه اين شيوه به جاهاي خوبی رسيد.
و حرف آخر …؟
– و حرف آخرم ، این که چيز مهم براي انسان امروز پرسيدن است و معماهاست و نگشتن به دنبال راه حل . پاسكال جمله اي دارد که مي گوید در جهاني كه همه چيزش معماست، به دنبال راه حل مي گردند. ما هم نه خيلي به دنبال راه حل گشتيم و نه مي خواهيم این را تشويق كنيم . ما اتفاقا می خواهیم بيشتر به معماها و پرسش ها بپردازيم. در همین اجرا ما خيلي علاقه مند بوديم كه مثلا بدانيم آن زن سرخ پوش در داخل آن بقچه خودش چه داشته و البته به نتيجه اي هم نرسيديم. در آن بقچه شايد نشانه اي بوده از معشوق كه این زن هر روز با خودش حمل مي كرده تا آن را در كنار خودش داشته باشد، یعنی حداقل نشانه اي از او را همیشه همراه خودش داشته باشد.
سپاسگزاریم از وقتی که به ما دادید.
/انتهای متن/