یه هوا دلخوشی

من فکر می کنم تا به حال همه ما به این مسایل ضد حال برخوردیم و گاهی براشون یه راه حل داریم و گاهی هم…

1

سرویس ما و زندگی به دخت/

 گاهی صبح زود با یه عالمه دلخوشی و کلی موج مثبت از خونه می زنی بیرون ، یه دفعه یه چیزی می خوره تو حالت که اساسی حالت رو خراب می کنه ، یه ضد حال اساسی ، یه ضد حالی که دلت می خواد بشینی و گریه کنی. مثلا بابات اول صبحی به خاطر کاری که نصفی توش دخیل بودی ونصفی نبودی حالت رو می گیره یا چه می دونم اون قدر برای یه کاری عجله داری که یه ثانیه پشت ترافیک هم یه عمره یا کیف پولت رو گم می کنی یا کلی از دوستانت با بی محلی جوابت رو نمی ده و چه می دونم کلی مسئله ی دیگه که باعث می شه یه احساس زشت و بی مزه در تو پیدا بشه.

 من فکر می کنم تا به حال همه ما به این مسایل ضد حال برخوردیم و گاهی براشون یه راه حل داریم و گاهی هم یه قطره اشک نثار اون روز و اون لحظه می کنیم و غمباد می گیریم.

دوستی دارم که برای هر کدوم از این مسایل یه راه حل اساسی داره، مثلاً توی ترافیک سنگین شیشه های ماشین رو بالا می کشه و آواز می خونه و خودمونیم این صدای نخراشیده تا حالا کلی از مشکلات ترافیکی مسیر ما رو حل کرده، برای کیف پولش ندیدم غصه بخور؛ چون تا جایی که من خبر دارم شپش ته جیبش تاب می ندازه و می گه هر چه سبک تر راحت تر که البته این سبکی همیشه کار نمی کنه! اما امان از اون دل رئوفش که فکر می کنم رمز موفقیتش تو این دنیا و شاید اون دنیا بشه.

این رفیق ما  خیلی رو راست می ره سراغ اون آدمی که ازش قهره و با یه لبخند می گه ما رفیقیم! نصفی تو مخلص باش کلی ما مخلصیم! حالا بگو ببینم چی شده؟ و به این ترتیب یه ماجرای تلخ که معمولاً بر اثر سوء تفاهم ایجاد شده، خیلی راحت به خیر ختم می شه، و اما اون مشکل اولی که همون با بابا یا مامانه، من براش یه راه حل اساسی دارم که اگه اول صبحی به پست بابا یا مامان بد اخلاق خوردم یا تا آخر هفته دل درد می گیرم یا دندون درد یا از پشت بوم می افتم و پام می شکنه یا اساسی تا دفعه بعد می میرم. من که جز این راه حلی به نظرم نمی رسه شما چطور؟

پروین مقدم/انتهای متن/

نمایش نظرات (1)