زینبِ ضعیف و نالان دروغ محض است
“تحلیل رفتار حضرت زینب (س)” عنوان نشستی بود که روز دوشنبه در حلقه ی مطالعات مسائل اجتماعی زنانِ انجمن جامعه شناسی ایران در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد و حرف اصلی اش این که: حضرت زینب(س) را باید از نو شناخت.
روز گذشته نشست “تحلیل رفتار حضرت زینب (س)” با حضور اساتید، دانشجویان وعلاقمندان در دانشکده علوم اجتماعی با سخنرانی دکتر بهروز مرادی تشکیل شد.
دکتر مرادی سخنان خود را با استناد به نظرات جامعه شناس آلمانی نوربرت الیاس نویسنده ی کتاب “فرآیند تمدن” در مورد معیار های متمدن بودن جامعه و افراد شروع کرد.
فرآیند تمدن و میزان کنترل
طبق دیدگاه او در ابتدای تمدن بشری انسان ها برای سازماندهی نیازمند سازمان های رسمی بودند و به میزانی که مردم در چهارچوب این سازماندهی بودند، به همان اندازه جامعه متمدن به حساب می آمد.
با چنین تفکری میزان تمدن با میزان کنترل بر رفتار افراد جامعه محاسبه می شد. الیاس سیر حرکت تاریخی رو به جلو را این طور توضیح می دهد که در جوامع پیشرفته تر یا نیازی به وجود سازمانی برای کنترل رفتارافراد نیست یا آنها کمتر نیازمند این کنترل هستند. در حقیقت در چنین جامعه ای مردم به جای این که از بیرون کنترل شوند، از درون کنترل می شوند.
افراد چنین جامعه ای متمدن به حساب می آیند چرا که خود کنترلی دارند و از درون این امر برای آنها نهادینه شده است.
خودکنترلی یعنی همان تقوا
امر خود کنترلی بیشتر از هر چیزی با مهار احساسات برانگیخته و واکنش ها در ارتباط است.
طبق تحقیقاتی که من کرده ام واژه ای به نام “تقوا” تنها شامل قدرت پرهیز است؛ چون نیرویی است که کمک می کند به سازماندهی رفتار در جهت کنترل خویش.
به خاطر تمام این تفاسیر، واکنش مبتنی بر تقوا مهمترین عامل است در برابر یک کنش.
با توجه به معیار های الیاس، تقوا بر مبنای مسلمانی واقعی و تسلیم در برابر خداوند، امری ارادی و آگاهانه است. او مسلمانی را به ریشه ی این واژه یعنی سلامت وصل می کند و سلامت را چهار بخش می داند که شامل سلامت احساس، فکر، ذهن و جسم می باشد.
زینب (س) امام پیشرو
از نظر من حضرت زینب (س) یکی از بزرگ ترین امامان و هدایت گران جامعه ی بشری بوده و هستند. واژه ی “امام” را از این رو به کار می برم چون ایشان چراغ هدایت و رهبری بزرگوار بودند.
حضرت زینب را باید از نو شناخت. متاسفانه همیشه در مورد ایشان ناقص و ناکافی می گویند و آن طور که باید وصفش نمی کنند.
در دنیای ما حضرت زینب (س) به سلامت در حوزه های احساس، فکر، ذهن و جسم رسیده بودند.
زندگی آسوده را رها می کند
از لحظه ای که حضرت زینب (س) مدینه را ترک می کنند و همراه برادرشان به سمت مکه براه می افتند و زندگی راحت و آسوده ی خود را پشت سر می گذارند، حق طلبی را که بالاتر از تمام ارزش های انسانی است، عیان می کنند. ایشان همسرشان عبدالله را، که تاجری متمول بوده است، با توافق عبدالله رها می کنند و به راهی می روند که سراسر سختی و خطر است.
مبادا در کشته شدن من ناله و شیون کنی
طبق مستندات تاریخی یک شب قبل از عاشورا وقتی امام حسین به خیمه ی خواهرشان می روند، بعد از کمی صحبت به خاطر علاقه ای که حضرت زینب (س) به ایشان داشتند، گریه می کنند ولی امام حسین به ایشان هشدار می دهند که:
” خواهرم تقوا پیشه کن. بدان که زمینیان و آسمانیان همه می میرند و کسی زنده نمی ماند و همه رفتنی هستند و تنها ذات خدای تعالی است که پاینده است؛ خدایی که به قدرت خویش خلق را آفرید و باز آنها را زنده می کند و همه به سوی آن یکتای یگانه باز می گردند… ای خواهرم ! تو را سوگند می دهم که در مرگم گریبان ندری و بر صورتت سیلی نزنی و فریاد واویلا سر ندهی… ای خواهر، مبادا شیطان صبر و شکیبایی ات را از تو بگیرد… مبادا در کشته شدن من ناله و شیون کنی …”
زینبِ ضعیف و نالان دروغ محض است
حضرت زینب تنها یک پاسخ می دهند:
” پدر و مادرم به فدای تو یا اباعبدالله “
همین چند جمله برای ایشان کفایت می کند که نشان دهد از ولی شان اطاعت می کنند. پس از آن ما دیگر در مستندات هرگز ناله و شیون از حضرت زینب (س) نمی بینیم و این دقیقا بر عکس تصویر زشتی است که برخی انسان های نادان و غیر مطلع در مورد حضرت زینب (س) به ما عرضه کرده اند؛ تصویری که در آن این بانوی بزرگوار را ضعیف و نالان نشان می دهد و سعی می کند او را به اندازه ی حقارت های بشری پاین بیاورد . اما این دروغ محض است.
وقتی جنازه ی حسین(ع) را می بینند
وقتی در روز عاشورا یکی یکی شهدای خانواده را به خیمه ی حضرت زینب (س) آوردند و ایشان شهدا را تحویل گرفتند، برای هیچ کدام ناله نکردند، تنها زیر لب ذکر گفتند.
تنها وقتی جنازه ی امام حسین را می بینند، دست را زیر جنازه می برند و کمی آن را بالا می آورند و می گویند:
” خدایا از ما بپذیر.”
حضرت زینب این رفتار را نه درمورد انسانی معمولی، که برای بهترین های تاریخ انجام می دهند؛ کسانی که هرگز تکرار نخواهند شد: برای عباس (ع) و برای علی اکبر (ع) که گلچین تمام دوران ها هستند.
بسیار بگریید و کمتر بخندید
بعد از تمام شدن عاشورا و بردن کاروان امام به کوفه، چند ایستگاه مقاومتی وجود دارد: اول وقتی مردم کوفه کاروان را می بینند و سعی می کنند با دادن آذوقه به خانواده ی امام خودشان را توجیه کنند ولی حضرت زینب (س) با صلابت تمام آذوقه ها را پس می دهد و از دست کودکان می گیرد و به کناری می اندازد و می گوید:
” ستایش از آن خداست و درود بر پدرم محمد و خاندان پاک و نیکوکارش.
اما بعد :
ای مردم کوفه ، ای مردمان حیله گر و خیانت کار !!
گریه می کنید؟؟
اشک چشمان تان خشک نشود و ناله های تان آرام نگیرد.
همانا که کار شما مانند آن زنی است که رشته ی خود را پس از محکم یافتن، یکی یکی از هم می گسست ، شما نیز سوگندهای خود را در میان خویش، وسیله ی فریب و تقلب ساخته اید.
آیا در میان شما جز وقاحت و رسوایی ، سینه های آکنده از کینه ، دو رویی و تملق، همچون زبان پردازی کنیزکان و ذلت و حقارت در برابر دشمنان چیز دیگری نیز یافت می شود ؟
یا همچون سبزه هایی هستید که ریشه در فضولات حیوانی داشته یا همچون جنازه ی دفن شده ای که روی قبرش را با نقره تزیین نموده باشند ؟
چه بد توشه ای برای آخرت فرستاده اید؛ توشه ای که همان خشم و سخط خدا است و در عذاب جاویدان خواهید بود.
گریه می کنید ؟ زار می زنید ؟
آری به خدا سوگند که باید گریه کنید، پس بسیار بگریید و کمتر بخندید….
پیرمردی در این بین فریاد زد:
پدر و مادرم به فدای اینها که پیران شان بهترین پیران، جوانان شان بهترین جوانان و زنان شان بهترین زناند…”
زنان کوفی که شوهر خود را ترک کردند
کلام حضرت زینب مایه ی شگفتی است، ما اگر در یک روز عادی کمی خسته باشیم در آخر روز نای صحبت کردن عادی خودمان را هم نداریم چه برسد به اینکه بخواهیم با این عقل و منطق و شیوایی سخن بگوییم!
اینکه حضرت زینب (س) بعد از این همه مصیبت و سختی با کلام شیوای خود کاری می کند که مردم به اوج ذلت خود پی ببرند و ندامت همه ی وجودشان را بگیرد، زیباست. بعد از آن حادثه بیشتر زنانی که شوهران شان در حادثه ی کربلا حضور داشتند، یا غنیمت ها را به آنها پس دادند و یا از خانه ی شوهرانی که با پسر پیامبر خدا جنگیده است، بیرون رفتند و حاضر به ادامه ی زندگی با آنها نشدند.
گناهكار رسوا مى گردد و او ما نيستيم
وقتی حضرت زینب (س) به همراه دیگر اسرا وارد دارالاماره ی کوفه می شود، بلافاصله و بدون اجازه روی صندلی می نشیند. ابن زياد پرسيد: «كيستى؟»
ولى جوابى نشنيد.
ابن زياد سه بار سؤال خود را تكرار كرد، اما حضرت زينب عليها السلام به منظور تحقير او جواب نداد.
سرانجام يكى از اطرافيان گفت:
“او زينب، دختر على ابن ابى طالب است.”
(حضرت علی (ع) در بین اعراب به کلام جادویی شهرت داشتند)
ابن زياد كه از بى اعتنايى اين بانو خشمگين شده بود، گفت:
«سپاس خدا را كه شما را رسوا نمود و اخبارتان را دروغ گردانيد.»
حضرت زينب جواب داد:
«سپاس خدا را كه ما را به واسطه ی پيامبرش گرامى داشت، از آلودگى و پليدى پاك ساخت. همانا گناهكار رسوا مى گردد و بدكار دروغ مى گويد و او ما نيستيم.»
ابن زياد گفت: «كار خدا را با خاندان خويش چگونه ديدى؟»
حضرت زينب فرمود: «جز نيكويى و خوبى نديدم. خداوند بر آن ها شهادت را مقدّر فرموده بود؛ پس آنان با شجاعت به قتلگاه خويش شتافتند. خداوند به زودى آن ها و تو را جمع خواهد كرد تا در پيشگاه او محاكمه شويد. پس خواهى ديد در آن روز، رستگارى از آن كيست؟ اى پسر مرجانه مادرت به عزايت بنشيند! »
اسیری که کلمات را به اسارت در می آورد
در حادثه ی عاشوراعده ای بزرگترین مسبب را ابن زیاد دانسته اند. گفته شده یزید به تحریک ابن زیاد دستور جنگ را صادر کرده وگرنه ترجیح می داده به وصیت پدرش با امام کنار بیاید. در مورد عمرسعد هم به همین صورت گفته اند تا انتها در شک و تردید بوده است. به همین خاطر از عبیدالله به عنوان ملعون ترین شخصیت در حادثه ی کربلا که همه چیز را برای کشتن امام کنار هم چیده بود، یاد می کنند.
حال ببینید بانو در مقابل این ملعون چگونه با تسلط و شیوایی صحبت می کند در حالی که هم خسته و دلشکسته است و هم اسیر است ولی طوری صحبت می کند که طرف مقابل را به اسارت کلمات خود در می آورد.
عقلانیتی درحد معجزه
امام حسین (ع) برای مرگ و کشته شدن به کوفه نیامد ولی وقتی نامردی مردم کوفه را مشاهده کرد ترجیح داد مرگ با عزت را انتخاب کند به جای زندگی در ذلت و خواهرش حضرت زینب(س) هم در این راه به کمکش شتافت .
ما اگر کودک کوچک یا شخص عزیزی را از دست بدهیم، در مراسم عزاداری آنقدر گریه می کنیم و بی تابی نشان می دهیم که گاهی این بی تابی به سمت بیان کلماتی می رود که شایسته نیست.( از نمازها در این موارد هم نمی گویم چون همه قضا می شود) ولی حضرت زینب با وجود اوج مصیبت به خاطر اسلامی که در حال نابودی و از دست رفتن است، ایستادگی می کند و نمی گذارد ادب و اندیشه اش مختل و احساساتش غالب شود. اینها همه درسی است از زندگی این بانوی بزرگ .
این همه عقلانیت آن هم از یک زن در آن شرایط و دوران بسیار بعید است و به نوعی معجزه محسوب می شود.
خواری یزید در کاخ خودش
ایستگاه بعدی کاخ یزید است؛ مکانی که از قبل برای نمایش ضعف و شکست خاندان رسول خدا آماده شده است. در برخی روایات آمده که یزید تا 5000 نفر مهمان دعوت کرده است که بعضی از آنها خارجی هستند. در آنجا یزید از سرها پرده برداری می کند و با چوب به دندان های امام حسین می زند و شعری در باب پیروزی خود می خواند… حضرت زینب در جوابش می گوید:
” سزای کسانی که مرتکب کار زشت شدند زشتی است، آنان که آیات خدا را تکذیب کردند و به آن ها استهزاء نمودند.”
ای یزید! آیا گمان می بری این که اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتی و راه چاره را بر ما بستی که ما را به مانند کنیزان به اسیری برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند گشته و دارای مقام و منزلت شده ای؟
پس خود را بزرگ پنداشته به خود بالیدی، شادمان و مسرور گشتی که دیدی دنیا چند روزی به کام تو شده و کارها بر وفق مراد تو می چرخد و حکومتی که حق ما بود در اختیار تو قرار گرفته است؟
آرام باش، آهسته تر. آیا فراموش کرده ای قول خداوند متعال را:
” گمان نکنند آنان که کافر گشته اند این که ما آنها را مهلت می دهیم به نفع و خیر آنان است، بلکه ایشان را مهلت می دهیم تا گناه بیشتر کنند و آنان را عذابی باشد دردناک.”
ای یزید! به خدا سوگند نشکافتی مگر پوست خود را، و نبریدی مگر گوشت خود را و زود باشد که بر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ وارد شوی در حالتی که بر دوش داشته باشی مسئولیت ریختن خون ذریه ی او را، و شکستن حرمت عترت و پاره ی تن او را، در هنگامی که خداوند جمع می کند پراکندگی ایشان را، و می گیرد حق ایشان را
«و گمان مبر آنان را که در راه خدا کشته شدند مردگانند، بلکه ایشان زنده اند و نزد پروردگار خود روزی می خورند.»
دید جهان گستر حضرت زینب (س)
نیازی به توضیح ندارد که این سخنان فلسفه ی تاریخ را یاد آور می شود که هرگز پیروزی ستمکاران همیشگی نیست و خیلی زود تر از آنچه که تصور می کنند نوبت جواب پس دادن شان در این دنیا و جهان آخرت فرا می رسد.
دید جهان گستر و دین مدارانه ی حضرت زینب (س) به قدری محکم و شکست ناپذیر بود که لرزه بر اندام ستمکاران، نه تنها در بارگاه یزید که در طول تاریخ می اندازد.
این بانوی بزرگوار با بیان حقیقت در مورد پیروزی های زودگذر و خفت همیشگی ظالمان درسی بزرگ به تمام تاریخ بشر داده است.
زینب(س) تیر آخر را به یزید و حکومتش زد
وقتی در بارگاه یزید مرد سرخ پوستی از اهل شام برای کنیزی گرفتن فاطمه دختر حسین(ع) به یزید در خواست داد، حضرت زینب (س) با شجاعت تمام در مقابلش ایستاد و به یزید گفت که در جایگاهی نبوده و نیست که چنین کاری بکند… یزید که خود را خوار دید در جواب گفت که هر کاری که بخواهد می تواند بکند و حضرت زینب هم تیر آخر را به یزید و حکومتش زد که اگر بخواهد چنین کاری بکند، باید اول از دین رسول خدا جدا شود و همین جمله دهان یزید را در کاخ خودش بست.
چرا روز پرستار، بگویید روز شجاعت
در تقویم ما روز تولد حضرت زینب را “روز پرستار” نامیده اند ولی این به نظر من خیلی کم است. جایگاه حضرت زینب به قدری بالاست که از بعدهای جسمانی عبور می کند و به پاسداری از روح انسانیت و ارزش هایش می پردازد. کاش روزی در تقویم ما بود به نام روز شجاعت و آن روز را به نام حضرت زینب می کردیم.
این چهره ی حضرت زینب نبود
متاسفانه چند سال پیش در تئاتری به نام خورشید کاروان صحنه هایی به ظاهر بازسازی شده از کربلا و موقعیت حضرت زینب دیدم که سراسر ضعف بود و زاری و این باعث تاسفم برای مظلومیت حقیقی این بانوی بزرگوار شد، اینکه ما شخصیت های بزرگ تاریخی و مذهبی مان را اینطور نشان بدهیم، جدا مایه ی تاسف است به نظر من این چهره ی حضرت زینب نبود بلکه چهره ی دست اندر کاران آن نمایش بود.
عزاداریست یا شو؟
مایه ی تاسف است که در حال حاضر روز عاشورا برای برخی از مردم و جوانان ما به نوعی صحنه برای نمایش خودشان در آمده. دخترها به آرایشگاه می روند و پسرها از مدت ها قبل به باشگاه می روند تا بتوانند در این دوران خود را به نمایش بگذارند!
این بر ای جامعه ی مذهبی مثل ما بسیار خجالت آور و زننده است، جامعه ای که جسم مهم ترین محور هویت آن می شود و انسان ایده آل را عروسک های باربی و پسران هیکلی می داند، فاجعه است.
این یعنی ما نتوانسته ایم پیام بزرگان دین مان را به درستی منتقل کنیم. اینکه ما به مرحله ای رسیده ایم که ازدواج را معاوضه ی جسم در مقابل جسم می دانیم و همین هم ناپایدار است؛ اینکه ارزش گذاری ما روی انسان ها معیارهای دیگری پیدا کرده است یعنی فاجعه…
حضرت زینب نزدیک به 1500 سال پیش این دیدگاه جسمانی را شکستند و ما به عنوان علاقمندان و پیروان راه شان در حال حاضر هنوز درگیر این مسائل هستیم.
هویت مان را از میزان مصرف کالا می گیریم
الیاس جامعه شناس بزرگ معیارهایی را برای یک انسان متمدن و با تقوا بیان می کند که 1500 سال پیش توسط بزرگان دین ما و به خصوص حضرت زینب (س) به نمایش در آمده است. چرا جامعه ی ما باید بعد از این همه سال به سمت نظام سرمایه داری برود که مردم در آن هویت خود را از میزان مصرف کالا بگیرند؟
ما به عنوان کسانی که مدعی عشق و علاقه به این خاندان هستیم چرا باید اینطور زندگی کنیم؟
شیوه ی زندگی هر جامعه ای نشان دهنده ی تفکرات و اعتقادات آن مردم است. چرا باید بزرگترین دغدغه ی دختران و پسران ما عمل بینی و اندامی باشد که اشخاص دیگری برای شان طراحی کرده اند؟
/انتهای متن/