من با روح الله رشد کردم

«زينب فروتن» همسر شهيد روح الله قربانی از مردانگي و غيرت همسرش می گوید و اينكه همسرش در دلش زنده است و با ‌منش او زندگي اش ادامه دارد. او همراه جمعي از همسران شهيدان مدافع حرم، مؤسسه‌ای فرهنگي هم براي ادامه راه همسران شان راه‌اندازي كرده‌اند.

0

شهید روح الله قربانی در اولین روز خرداد ماه 1368در خانواده ای مومن و مجاهد به دنیا آمد. پدرش از  سرادران سپاه و از مجاهدان 8 سال دفاع مقدس است. مادر او زنی پارسا بود که 10 سال پیش از روح الله، او  از مهر و محبتش محروم شد.

خانواده قربانی دومین فرزندشان را عباس نامگذاری کردند،  اما پس از رحلت بنیانگذار انقلاب اسلامی در 14 خرداد 68  نام روح الله را در شناسنامه پسرشان ثبت کردند. 

مادر روح الله آرزو داشت که پسرش طلبه یا شهید شود و روح الله با نشان شجاعت مدافع حرم در 13 آبان 94 در دفاع از حرم حضرت زینب کبری(س) آرزوی مادرش را محقق کرد.

در حومه حلب خودروی حامل “شهید روح الله قربانی”، “شهید قدیر سرلک” و دو سوری با “قبضه آمریکایی کرنت” مورد اصابت قرار گرفت و روح الله  و همراهانش در راه دفاع از اسلام ناب محمدی(ص) به شهات رسیدند.

«زينب فروتن» همسر شهيد از مردانگي و غيرت همسرش می گوید و اينكه همسرش در دلش زنده است و با‌منش او زندگي اش ادامه دارد. او همراه جمعي از همسران شهيدان مدافع حرم، مؤسسه‌ای فرهنگي هم براي ادامه راه همسرانشان راه‌اندازي كرده‌اند.

خانم فروتن متولد سال 1370، كارشناس علوم آزمايشگاهي و دانشجوي مقطع كارشناسي ارشد است.

 

صحبت های همسر شهید:

پدرم نظامي است و سال 1391 با روح‌الله پاي سفره عقد نشستم. زندگي‌ام با او كوتاه بود ولي طعم خوشبختي را با او چشيدم. آنقدر كه خودم را خوشبخت‌ترين دختر دنيا مي‌دانم.

من مي‌خواهم پرچمدار راه روح‌الله باشم. اگر او حسين‌گونه رفت من زينب‌وار صبر مي‌كنم. خانم زينب مرا سرپا نگه داشته است. ياد او مصيبتم را كوچك مي‌كند. من ديگر آن زينب قبل نيستم. زينبي كه يك جا ‌بند نبود و شور و هيجانش مثال‌زدني بود. من فرق كرده‌ام. حالا كوهي از مسئوليت بر دوش دارم. مسئوليت من پيروي از راه روح‌الله است. مسئوليتم رسيدن به تقوايي است كه بتوانم امثال روح‌الله را پرورش دهم. مسئوليت من حرف زدن از مرداني است كه همه آرزوهايشان را گذاشتند و براي حفظ اعتقادات و ارزش‌هايشان رفتند. من با روح‌الله بزرگ شدم و پر و بال گرفتم و با شهادتش به بار نشستم.

 

همسري كه هديه امام هشتم بود

روح‌الله براي من هديه امام رضا(ع) بود. همسري كه امام هشتم به آدم هديه دهد و امام حسين(ع) او را بگيرد وصف نشدني است. من عروس چنين مردي بودم. با بچه‌هاي دانشگاه رفته بوديم مشهد. آنجا براي نخستين بار براي ازدواجم دعا كردم. گفتم: يا امام رضا(ع) اگر مردي متدين و اهل تقوا به خواستگاري‌ام بيايد قبول مي‌كنم. يك ماه بعد از اينكه از مشهد برگشتيم روح‌الله آمد خواستگاري‌ام. از طريق يكي از اقوام با هم آشنا شديم. پدر او از سرداران سپاه است و از مجاهدان 8سال دفاع مقدس. مادرش فرهنگي بود و روح‌الله در 15سالگي او را از دست داده بود. تداركات ازدواج را در حد و اندازه آبروي خانواده برگزار كرديم. همه چيز خيلي زود سر و سامان گرفت. البته مي‌دانستم قرار نيست به خانه مردي بروم كه همه امكانات زندگي‌ام از همان اول تأمين باشد. اما معتقد بودم كه با هم كار مي‌كنيم و زندگي‌مان را مي‌سازيم. رفتيم حوالي ميدان امام حسين(ع) خانه‌اي 47متری اجاره كرديم و زندگي‌مان شروع شد. با اينكه خانه‌ام كوچك بود ولي براي من حكم كاخ داشت كه من ملكه‌اش بودم. از همان ابتدا مي‌دانستم با چه كسي ازدواج كرده‌ام. يعني مي‌دانستم شهادت و دفاع از كشور حرف اول روح‌الله است. حرف شهادت در خانه‌مان بود ولي فكرش را نمي‌كردم روح‌الله شهيد شود.

 

 دلش براي ياري رساندن به مردم مي‌تپيد

روح‌الله دلش پر مي‌كشيد براي كمك به ديگران. انگار خدا او را آفريده بود تا بي‌وقفه دلش براي ديگران بتپد. با آن روحيه مردم دوستي كه از روح‌الله سراغ داشتم رفتنش به سوريه و دفاع از حرم برايم عجيب نبود. من در همين كوچه و خيابان ازخودگذشتگي‌هاي روح‌الله را با چشم ديده بودم. يكبار در حال عبور از بزرگراه شهيدهمت براي رفتن به محل كارمان بوديم كه خودرويي را ديديم كه با يك موتورسوار برخورد كرد. روح‌الله ترمز كرد و گفت: زينب ماشين را ببر كنار بزرگراه. همين را شنيدم و روح‌الله را ديدم كه به طرف موتورسوار مي‌دود. هيچ‌كس از ماشينش پياده نشد. روح‌الله سر موتورسوار را بست و تا اورژانس نيامد برنگشت.

بار دیگر سال پيش بود كه با هم از خيابان انقلاب رد مي‌شديم. مردي كنار خودرويش ايستاده بود و از رهگذران كمك مي‌خواست. بخشي از ماشينش آتش گرفته بود. چون احتمال انفجار وجود داشت كسي جلو نمي‌رفت. روح‌الله تا اين صحنه را ديد زد روي ترمز. هميشه در صندوق عقب آب داشتيم. آب‌ها را برداشت و به سمت خودرو دويد و آتش را خاموش كرد. مرد راننده اشك مي‌ريخت و از روح‌الله تشكر مي‌كرد. مي‌گفت: جوان! خدا عاقبت به خيرت كند. همين دعاها روح‌الله را عاقبت به خير كرد.

 

خوشبخت‌ترين دختر دنيا هستم

آنقدر زندگي‌ام با روح‌الله پربار بود كه نمي‌توانم يك لحظه احساس كمبود كنم. دلم مي‌خواهد اين را به همه افرادي كه مرا به‌عنوان عروس جوان يك مدافع حرم مي‌شناسد بگويم كه هيچ‌وقت نگويند بيچاره در اين جواني بيوه شد و آه بكشند. من خوشبخت‌ترين دختر دنيا هستم. همسري داشتم كه مرا با عملش همنشين تقوا كرد. در 2 سالي كه زير يك سقف بوديم بهترين و قشنگ‌ترين لحظه‌هاي زندگي را تجربه كردم. آنقدر كه‌گويي 10سال با او زندگي كرده‌ام. حالا هم ناراحت نيستم. البته در خلوتم به روح‌الله مي‌گويم كه اگر با مرگ عادي تركم كرده بودي يك لحظه هم دوام نمي‌آوردم. اما شهادت سعادتت بود و من به اين سعادت و عاقبت به خيري تو رشك مي‌ورزم. از همان دوران نامزدي خيلي مواقع در كنارم نبود و من تنها بودم ولي چون مي‌دانستم كه روح‌الله عاشقانه كارش را دوست دارد و از كارش لذت مي‌برد و در راه انجام وظيفه تلاش مي‌كند به همين دليل هيچ‌وقت دوست نداشتم جلوي آرزوهايش را بگيرم. چون اگر از او مي‌خواستم كه نرود و روح‌الله به خاطر من نمي‌رفت مطمئن بودم كه از درون اذيت مي‌شود و خدا را شكر مي‌كنم كه به من اين توانايي را داد كه هيچ‌گاه به دليل نبودن‌ها و رفتن‌هايش گله نمي‌كردم.

 

اهالي اكباتان سنگ تمام گذاشتند

يك روز همسرم به من گفته بود كه تصور نمي‌كرد از اكباتان همسر بگيرد: «چون محله ما از نظر فرهنگي و اجتماعي و اعتقادي خيلي يكپارچه نيست در حالي كه خانواده روح‌الله‌ خيلي مذهبي هستند. گفتم: شايد حكمتي بوده كه ما در اين محله با هم آشنا شويم. وقتي روح‌الله شهيد شد مادرم گفت: بهتر است او را از اكباتان تشييع كنيم. اول موافق نبودم ولي وقتي در روز تشييع جنازه جمعيت را كه ديدم نمي‌دانستم بايد چه بگويم. همه آمده بودند. پيكر شوهرم روي دوش اهالي محله به سرعت پيش مي‌رفت. فرياد يا حسين(ع) جماعت ديوارهاي بتني اكباتان را مي‌لرزاند. اهالي اكباتان سنگ تمام گذاشتند و روح‌الله را از مسجد امام خميني(ره) تا بازار بزرگ اكباتان تشييع كردند. زنان گريه مي‌كردند. جوانان اشك مي‌ريختند. بعضي‌ها مي‌گفتند: مگر الان هم كسي شهيد مي‌شود. چرا رفته؟ مدافع حرم يعني چه؟ خلاصه آن روز حكمت اينكه روح‌الله بايد با دختري از محله اكباتان ازدواج كند را فهميدم. اينكه او در اين محله تشييع شود و جماعتي وصف نشدني زير تابوتش را بگيرند. بعد از آن روز زنان و دختران زيادي از در و همسايه پيشم آمدند. سؤال‌هاي زيادي كردند. اينكه چرا اجازه دادم شوهرم برود؟ چگونه دلتنگي‌ا‌ش را تاب مي‌آورم؟ و حالا بسياري از آنها دوستان من شده‌اند. اين رفتارها و همنشيني‌ها باعث شد كه با بقيه همسران شهداي مدافع حرم صحبت كنيم و در نتيجه تصميم گرفتيم يك مؤسسه فرهنگي راه بيندازيم. مؤسسه‌اي كه در راه و هدف همسرانمان پيش رود.

 

حرف‌هاي خودمان

دلنوشته همسر شهيد

هواي دلم ارديبهشتي است. گاهي ابري و گاهي آفتابي است. ياد خاطراتت دلم را گرم مي‌كند و سرماي فراق تا مغز استخوانم فرو مي‌رود. چشمان آسمان به جاي من مي‌بارد. درست مثل همان روز كه اهالي محله تو را روي دستانشان بردند من ايستاده‌ام پشت پنجره. آن روز تمام قد چشم شده بودم. دلم مي‌خواست از پشت همه پنجره‌هاي اكباتان نگاهت كنم. خاطرات آن روز پاييزي را هيچ باران بهاري پاك نمي‌كند. خاطرات رفتن تو و ماندن من. من يعني زينب فروتن. عروس 25 ساله روح‌الله قرباني. شهيد مدافع حرم كه 13آبان 1394 در حوالي شهر حلب سوريه به شهادت رسيد. نامم زينب است و چند وقتی است كه غم از دست دادن همسري مهربان را با توسل به اين نام تاب آورده‌ام. همسري كه حسين(ع)‌گونه شهيد شد و من مانده‌ام كه آيا همچون زينب(س) تاب مي‌آورم؟

آقا روح‌الله قبل از شهادتت گفتي هر وقت دلم برايت تنگ شد روضه حضرت علي اصغر(ع) برپا كنم، روضه حضرت علي اكبر(ع) بخوانم. گفتي با پدر و مادر و برادر جمع شوم و چه بهتر كه همسايه‌ها هم بيايند با هم روضه بخوانيم قول دادي كه اين‌گونه آرام شوم. اين چند ماه چپ رفتم و راست آمدم دلم تنگت شد. آمدم و همه را جمع كردم و روضه خوانديم. اما آنقدر دلم تنگت است كه مي‌خواهم همانجا گوشه دلم برايت حسينيه‌اي علم كنم. هر لحظه روضه بخوانم تا شايد آرام شوم. هواي دلم ارديبهشتي است.‌ گاه سيلاب اشك‌هايم روي ‌گونه‌هايم شلاق مي‌زنند و‌ گاه تابش لبخند گرم تو از پشت قاب چوبي همه دلتنگي‌هايم را ذوب مي‌كند.

 

کتاب شهید مدافع حرم روح الله قربانی منتشر می‌شود

همسر شهید مدافع حرم در رابطه با چاپ کتاب شهید مدافع حرم روح الله قربانی، گفت: از دی سال گذشته مصاحبه‌های روایت فتح آغاز شده و حدود ۷ جلسه مصاحبه داشتیم..

/انتهای متن/

درج نظر