سرویس ما و زندگی به دخت/
من ميگم: مگه نميبيني اطرافتو. اين همه اتفاقاي رنگارنگي كه دارن راه زندگي رو نشونت ميدن؟
تو ميگي: راه كدومه؟ زير پام يه ماشين خوشگله و توي جيبام يه عالمه پول. جوونم و سرحال حالا تو چي ميگي؟
من ميگم: واقعاً نمي بيني يا نميخواي ببيني اين همه مشكل رو كه مثل خوره داره مردم رو ميخوره! اين همه درد، اين همه دست بيپناه. چطور ميتوني توي اين دوره و زمونه فقط خود تو ببيني؟اگر خودتم خداي نكرده چيزي كم و كسر داشتي، بازهم همين جوري حرف ميزدي؟
تو ميگي: اگه چشم حسود تو چشمم نزنه، شانسم خوبه! حالا ما هم كه داريم غصه بخوريم؟
من ميگم: نميگم غصه بخور ميگم چشماتو باز كن. خودخواهي و غرور راه زندگي نيست. دنيا حقيقتايي داره كه اگه اونارو نبيني و نفهمي به بيراهه ميري. براي خوشبختي خودخواهي و تكبر حكم موريانه رو داره كه ذره ذره از بين ميبره و تو نميفهمي. بايد فكر آينده بود. بايد حقيقت رو ديد. بايد نور رو ديد. بايد توي لحظه لحظههاي خوشي و ناخوشي دست بخشنده و توانايي رو ديد كه همهچيز از اونه. بايد به شكرانه زندگياي كه به ما داده راهي رو كه ميخواد بريم نه بيراهه. بايد…
تو ميگي: سرم درد گرفت از حرفهاي صدتا يه غازت بابا. حالمو گرفتي! اصلا تو برو براي خودت نسخه بپيچ دكتر. ما كه درد نداريم!
من ميگم: تو خود دردي اما خودت خبر نداري. اوني كه كوره و نميبينه، فكر ميكنه همه دنيا سياهه. هيچ وقت از ديدن رنگين كمان لذت نميبره!اوني كه كره و نميشنوه لذت شنيدن صداي بارون رو نميفهمه!اوني كه حس بويايي نداره، فرق گل مريم و شببوهارو با گلايل نميفهمه!
تو ميگي: ول كن بابا حوصلهام سررفت!
/انتهای متن/