آغاز مهر بدون مهر پدر
این روزها بسیاری از پدران به همراه فرزندان خود به مدرسه میروند اما فرزندان شهدای مدافع حرم از این نعمت محروم هستند.
دختر اولین شهید مدافع حرم، محرم ترک سال تحصیلی جدید را بدون پدر راهی مدرسه می شود.
محرم ترک از ابتدای شروع درگیریها به سوریه رفت تا از حرم حضرت زینب(س) دفاع کند.
او دیماه ۱۳۹۰ به شهادت رسید اما نامش بهعنوان اولین شهید مدافع حرم ایرانی بهتازگی بر سر زبانها افتاده است. همسرش میگوید:آرزویم زندگی با آرمانهای محرم بود.
او یکی از نظامیان و فرماندهان برجسته تخریب بود که در همان ماههای ابتدایی نبرد سوریه برای انجام مأموریت مستشاری به این کشور اعزام شد.
ماموریت «محرم» کوتاه بود و قرار بود تنها دوهفته در سوریه به آموزش تخریب بپردازد و برگردد. او بیست و هشتم دی سال 1390 در آخرین روز ماموریتش بر اثرا انفجار بشهادت رسید و نامش بعنوان اولین شهید مدافع حرم ایرانی در لیست فدائیان حضرت عقیله بنیهاشم(سلام الله علیها) ثبت شد.
صحبت های همسر شهید محرم ترک
خیلیها پرسیدند که چرا به سوریه رفته؟ به همه گفتم که محرم فدایی حضرت زینب(س) است.
درست است برای خیلی ها سوال پیش می آمد و می پرسیدند که چرا رفته؟ چه اتفاقی افتاده و چطور شهید شده است؟ اصلا چرا باید آن جا می رفت؟ ولی من همان روزی که به شهادت رسیدند و پیکرشان به ایران برگشت به استقبالشان رفتم و بهشان تبریک گفتم. همین جواب من به همه کسانی بود که برایشان جای تردید و سوال بود؛ به همه میگفتم که آقا محرم فدایی خانم زینب(سلام الله علیها) هستند.
جملات حضرت آقا برای محرم هدف بود
آن چیزی که من در او دیده بودم عشق و علاقه به رهبری بود و شهید، پیرو رهبری بود. صحبتهای ایشان را دنبال میکرد. حتی یکی از اهدافش برای دفاع از حرمین صحبتهای حضرت آقا بود.
من فکر میکنم که این عشق و علاقه دو طرفه بوده و این برداشت را از این جمله مقام معظم رهبری دارم، که فرمودند شهدای مدافع حرم هم مجاهد هستند و هم مدافع و این ارجحیت را به شهدای حرمین دادند که نشان از عشق دو طرفه رهبر انقلاب به شهدا و شهدا به رهبر معظم انقلاب است.
وقتی حضرت آقا جمله ای می گفتند برای محرم هدف بود و حجت را تمام میکرد. چه در عرصه داخلی و چه در عرصههای خارجی. یکی از بهترین و شیرینترین لحظات طول عمر محرم این لحظاتی بود که می گفت: در یکی از ملاقاتهایی که با حضرت آقا داشتم و در صفهای جلو بودم من به ایشان احترام گذاشتم و ایشان برای من دست تکان دادند.همیشه این لحظات تا اخرین روزهای زندگی جلوی چشمشان بود.
هیچوقت به شهادتش فکر نکرده بودم
من به واسطه شغل شان هربار این نگرانی و استرس در وجودم بود. هرباری که می رفتم برایشان خیلی دعا می کردم که سلامت برگردند. احتمال خطر را می دادم ولی هیچوقت فکرش را نکرده بودم در این رفتنشان به شهادت برسند. یعنی به شهادتشان فکر نکرده بودم.
خودش خبر شهادتش را زودتر به فاطمه داده بود
فاطمه به گفته خودش هر روز دعا میکند که خدایا مراقبم باش که همیشه به یاد پدرم باشم و همیشه هم به یاد پدرش است.با وجود وابستگیهای خیلی شدیدی که قبل از شهادت محرم به او داشت خیلی فاطمه آرامتر شده و با این قضیه کنار آمده است. و چیزی که در این قضیه تأثیر زیادی داشته، خوابی بود که فاطمه شب قبل از شهادت محرم دیده بود. شب شهادت محرم و قبل از اینکه به ما خبر شهادتش را بدهند فاطمه پدرش را در خواب می بیند که به او می گوید: من شهید شدهام و دیگر برنمیگردم و از این به بعد تو مراقب خودت، مادر و برادرت باش. وقتی خبر شهادت پدرش را شنید گفت من میدانستم خود بابا به من گفته بود و همین حرف های محرم به فاطمه آرامش داده است.
رابطه اش با فاطمه زبانزد بود
با وجود اینکه آقا محرم بخاطر شغلش برخی ماهها ماموریت بود و در خانه نبود ولی رابطهاش با فاطمه زبانزد همه بود و بینهایت به فاطمه وابسته و فاطمه هم به او وابسته بود. روزی که بنا بود ماموریت برود فاطمه خیلی بیقرار بود که محرم نرود و پیش او بماند و گریه میکرد، اما برخورد همسرم این بود که برای فاطمه توضیح میداد و به او آرامش میداد و میگفت تا تو اولین کارنامهات را بگیری من برگشتم.
برایش توضیح میداد که بچههای همسن تو در سوریه وضعیت خیلی بدی دارند و من باید به آنها کمک کنم و یا داستان حضرت رقیه(س) را تعریف می کرد و می گفت باید از حرم ایشان دفاع کنم.
محمدحسین که زمان شهادت ایشان خیلی کوچک بود و همیشه تا سه و چهار صبح در خانه بیقراری میکرد اما همسرم بدون توجه به این مسئله که باید ساعت 5 از خانه به محل کار برود پا به پای من بیدار میماند و محمدحسین را بغل و نوازش میکرد، با او حرف میزد و احساس خستگی نمیکرد.
ارتباط محرم با فاطمه از همه بهتر بود با او بازی میکرد، برایش قصه میگفت،با او حرف میزد و بیرون میرفتند و همیشه نکات تربیتی را هم لابهلای همین حرفها و بازیها به فاطمه میگفت. مثلاً به او حین بازی یاد میداد که اسباببازیهایش را ببخشد و یا بحثهایی مثل حجاب و قرآن خواندنش را در ارتباطهای عاطفی خوبی که با فاطمه میگرفت و لابهلای بازیها به فاطمه یاد میداد. یکی از تأکیدهای همیشگی محرم این بود که بچهها قرآن یاد بگیرند (مخصوصا حفظ قرآن) و من هم در حد توان این مساله و دغدغه محرم را پیگیری میکنم. در بحث حجاب مسائلی را به فاطمه و حتی به من یاد داده است که من همیشه بخاطر خواهم داشت و سعی میکنم که برای دخترم هم همین درسها را به کار ببندم.
جایی که همسرم هدف و ارزش رفتن به سوریه و دفاع از حرمین را در کنار تعلق و علایق شان به دخترشان گذاشتند برای من خیلی دوستداشتنی است وقتی که میگویند فاطمه من شما را خیلی دوست دارم ولی مسئولیت سنگینتر از آن نیز بر دوشم هست که همان دفاع از حرمین است.
دخترمان دلنوشتههای زیادی دارد دلنوشتههایی که وقت ناراحتی و دلتنگی برای پدرش مینویسد. هر چند هنوز هر وقت کلیپی از پدرش پخش میکنند اشک میریزد و گریه میکند؛ وقتی بر سر مزار محرم میرویم با او حرف میزند اما به نظرم با تمام علاقه و وابستگیهایش الان آرامش خوبی دارد.
محرم همیشه همراه من است و هنوز با او زندگی میکنم
آقا محرم همیشه همراه من است. و اینکه بگویم بخواهم به نبودنش عادت کنم نبوده است. هنوز هم دارم با او زندگی می کنم شاید نوعش و مدلش عوض شده بخاطر نبود حضور فیزیکیشان ولی دقیقا دارم با ایشان زندگی می کنم.
چند عکس معروف از مزار آقا محرم منتشر شده که شهیدان مدافع حرم خلیلی، بیضایی و دهقان در آنجا حضور دارند.
مادر شهید رسول خلیلی تعریف می کردند که هروقت رسول سر مزار آقا محرم می آمده میگفته «اگر شهید شوم، همینجا بالا سر آقا محرم دفن میشوم»؛ الان همینطور شده و پیکر شهید خلیلی دقیقا بالای مزار محرم دفن شده است.
شهید رسول خلیلی
شهید محمدرضا دهقان
شهید محمودرضا بیضایی
/انتهای متن/