بهترین درس معلم ادبیات ما
حضور در کلاس ادبيات و نشستن پای درس معلم عزيزمان، جزء شيرين تحصيل ما در مدرسه است. از روز اول مهر، درس ما دو بخش داشت: اول ادبيات و دوم صرف آن يعني ادب زندگِي کردن با ديگران.
سرویس اجتماعی به دخت/
آسمان در هم است ،مي غرد ،اما نمي بارد . رنگ سبز اردی بهشت همه جا را زيبا کرده حتي اين کوچه های تنگ و شلوغ جنوب شهر را که معبری ست برای رسيدن به خانه معلم ادبيات مان.
ما رخت سياه پوشيده ايم ، قرار است در اين خانه محقر ، از دست دادن شريک زندگی معلم ادبيات مان را به او تسليت بگوييم. يک جانباز شيميايي، يک برگشته از جبهه جنگ و مانده در جبهه ايمان در بي خبری مردمان ، از دنيای ما رفته .اين اولِين باری ست که معلممان را در جايي غير از مدرسه مي بينيم.او برای اينکه در کنار همسرش باشد ،در هيچ اردويي با ما همراه نبود .شايد يقين داشت همسر جانبازش زمان زيادی مهمان او نيست ، ولي مگر ما مي دانيم که تا کي مهمان يکديگريم؟
حضور در کلاس ادبيات و نشستن پای درس معلم عزيزمان ، جزء شيرين تحصيل ما در مدرسه است.از روز اول مهر ، درس ما دو بخش داشت :اول ادبيات و دوم صرف آن . يعني ادب زندگِي کردن با ديگران. در نظر خانم معلم، مفهوم عمده “ديگران “برای دختراني در سن و سال ما همسران آینده امان هستند. پس واجب است علاوه بر خانه در مدرسه نيز مهارت های همسر داری را بیاموزيم.ازجناس “ساختن”استفاده کنيم تا هم “بسازيم “و هم “بسازيم”نه بسازيم و بسوزيم .در تاریخ ادبیات ،فقط به دنبال سال و ماه تولد و یا دوره زندگی حافظ و سعدی و خیام و … نباشیم بلکه بدانیم آن ها اگر چه ذوق ادبی و روح لطیفی در سرودن شعر داشتند ،اما مثل مردمان زمان خود غرق در زندگی روزمره نشدند و برای درک حکمت زندگی ،به خود سختی دادند . خارق العاده نبودند فقط آن چه را خدا به ودیعت درونشان گذاشته بود یافتند.خانم معلم می گوید ما هم اگر باری به هر جهت زندگی نکنیم و در هیاهوی تبلیغات و مد لباس و مدل مو ، دنیای اینترنت و برنامه های ماهواره غرق نشویم و خود را نبازیم، آن وقت فرصت داریم تا دور و برمان را بهتر ببینیم و جای درست خود را پیدا کنیم . بعد تاکید می کند مواظب باشیم غرق نشویم نه اینکه به آب نزنیم!و باز می گوید برای شروع خوب شرط اول شناخت خود است…
پدر سارا معتاد است ،مادر مهشید طلاق گرفته ،یارانه وحقوق پدر سهیلا کفاف مخارج زندگی اشان را نمی دهد ،برادر فهیمه دایم پای کامپیوتر است ولی برای فهیمه عیب و گناه بزرگی ست که پای کامپیوتربنشیند،من نمی دانم این دسته از بچه ها که به قولی مشکلات اساسی دارند چه گونه می توانند خودشان را بشناسند ؟ یا آن دسته دیگر که با خیال آسوده از هر نظر به مدرسه می آیند چگونه قدر فرصت های شان را خواهند دانست ؟ولی باور دارم که خدا دختر ها رو خیلی قوی و توانا خلق کرده .
این را از خانم معلمی آموخته ام که نه از سر اجبار بلکه با عشق ، زندگی با یک جانباز را انتخاب کرد و تا آخرین لحظه پای این انتخاب ایستاد . هم نان آور بود و هم فرزندانی خوب تربیت کرد .
این را هم از او آموخته ام که اگر شریک زندگی را با همه خوبی ها و بدی هایش حتی درصورت نسبت زیاد معایب به محاسن ، امانتی از طرف خدا بدانیم و سهمی که او برای ما مقدر کرده ، آن وقت ادبیات امروز زندگی مشترک واژه های کم طاقتی و خود بینی را ندارد .
این هشدار همیشگی خانم معلم است که سختی زندگی گذشتگان آن ها را آبدیده می کرد و اما آسانی زنگی در دنیای الکترونیک و تکنولوژی آفت های جبران ناپذیری دار د.مثل تنبلی و از خود بیگانگی …..
شاید بعضی ها حرف های خانم معلم را نپسندند، ولی برای من و بقیه آن قدر دلنشین است که برای ساعت های درس ادبیات لحظه شماری می کنیم.
حالا که از خانه محقر معلم ادبیات بیرون آمده ایم ، دلمان به صفای آن خانه غم زده گواهی می دهد، اما همراه با آسمان ،چشمانمان بارانی ست…
عصمت انوریان/انتهای متن/