عشق مان آسمانی بود و جاودانه شد

در روزهایی که یادآور فاجعه ی منای سال 94 است، با همسر شهید حمید رضا حسینی خبرنگار شهید منا به گفت و گو نشستیم . زهرا شعبانی که هشت سال زندگی مشترک را با حمید رضا تجربه کرده و الان یک یادگاری خوب از او دارد: مه سیمای چهار ساله.

0

خانم شعبانی اول از خودتان کمی بگویید.

  • پدرم پاسدار هستند و مادرم امدادگر بودند که در منطقه جنگي سومار شيميايي شدند و به شهادت رسیدند. در واقع رسم عاشقی انقلاب و شهادت در خانواده ی  ما رسم تازه ای نیست.

 

با  سیدحمیدرضا حسینی چطور آشنا شدید و ازدواج کردید؟

  • مادر همسرم سال ها قبل وقتی که من در کلاس دوم راهنمایی بودم، در سفر کربلا مرا دیده و در نظر گرفته بود. این آشنایی در سال 86 منجر به وصلت ما شد.

 

ازحمیدرضا بیشتربگویید؟

  • حمیدرضا فارغ التحصیل رشته ارتباطات بود و عاشق کار خبرنگاری . حرفه ی خبرنگاری اولویت اول حمیدرضا در زندگی اش بود. خبرنگار تخصصی وزارت نیرو در حوزه آب و انرژی و کمبود آب بود . من شاهد بودم که او همیشه دغدغه کمبود آب مردم مناطق محروم را داشت و مقدر بود که عاقبت هم لب تشنه شهید شود.

کلا محمدرضا بسیار خوش خلق، مهربانی و دلسوز بود و خیلی خدمت به مادر شان برایش مهم بود. به  رزق حلال خیلی تاکید می کرد؛ چیزی که اصلی ترین شرط شروع زندگی ما بود. ایشان سه روز قبل از حج خمس مالش را حساب وپرداخت کرده بود که حج مقبولی داشته باشد و واقعا حجش هم مقبول واقع شد.

 

چطور شد که سال 94 راهی حج شد؟

  • دو سال بود که برای حج نوبتش می شد ولی نرفته بود. پارسال بی قرعه کشی اسمش را اعلام کردند. با من تماس گرفت و گفت: اسمم اعلام شده برای حج، بروم؟ گفتم: بله، حج است دیگر، باید بروی. گفت: دو ماه طول می کشد. گفتم: چاره ای نیست تحمل می کنیم.

 

شما خودتان تا به حال حج رفته اید؟

  • پدرم برای ازدواج مان موقع عقد یک هدیه ی سفر حج به ما داده بود که بعد از عقد آن سفر را با هم رفتیم. وقتی هم برگشتیم ولیمه ی حج و مراسم عروسی مان را با هم برگزار کردیم.

 

از زندگی مشترک تان بگویید.

  • زندگی مشترک ما هشت سال طول کشید و حاصل آن یک دختر چهار ساله است. زندگی مشترک ما از اول رنگ وبوی این دنیا رانداشت، عشق مان عشقی آسمانی بود؛ عشقی آمیخته به احترام، عشقی که زبانزد همه فامیل و دوست وآشنا بود. همه ما را مثال می زدند. حتی نحوه ی صداکردن اسم من خیلی خاص بود. خیلی خاص تر از آن که چیزی که از آدم های الان می بینیم. من خیلی خوشحالم از این اتفاقی که افتاد، باعث شد که عشق ما جاودانه شود و رنگ وبوی آسمانی بگیرد. حیف بود که عشق ما به این دنیای زمینی محدود شود.

2

 

چگونه پدری بود برای دخترتان؟

  • در رابطه با مه سیما فقط بک پدر نبود بهترین دوست و همبازی بود. به جرات می توانم بگویم که دختر من بهترین بابای دنیا را از دست داد، البته فقط حضورفیزیکی اش را نداریم ولی اینقدر حضورشان در زندگی مان ملموس است ودر کنارمان هستند که واقعا می شود ایمان آورد به این آیه ی قرآن که « هرگز مپندارید آنها که در راه خدا شهید شدند، مردند آنان زنده اند و نزد پرودگارشان روزی می خورند.» واقعا همین است. فقط حضور فیزیکی حاج حمید رضا را بین خود نداریم.

 

الان شما در ارتباط با حادثه ی منا که  شهادت همسرتان را به دنبال داشته، چه مطالبه ای از مسئولان دارید؟

  • همسر من که مأمور بود و در پی ادای وظیفه به این سفر حج رفته بود. اما من و مخصوصا بقیه ی خانواده شهدا که عزیزان شان برای ادای فریضه حج رفته بودند، انتظارداریم که علت حادثه روشن شود. ما باید بدانیم که چر این اتفاق افتاده و چه به سر حاجیان ما آمده است. در خیابانی که اصولا محل عبور زائران ایرانی نبوده، چرا این حادثه برای عزیزان ما پیش آمده است. مطالبه ی دیگرمان هم این است که پیگیری جدی حقوقی برای این حادثه صورت بگیرد. تا به حال هر چه بوده، فقط پیگیری خانواده ها بوده است. متأسفم که هفت هزار مسلمان در میان ناباوری در انجام وظایف دین خود، جان شان را ازدست داده اند وهیچ کشوری هم مطالبه ای جدی در این مورد نکرده است. ما خانواده ها ساکت نمی نشینیم. چون داغ ما سرد نمی شود. وظیفه ی ما این است که پیگیر این فاجعه باشیم و از مسئولین هم همین انتظار را داریم. حداقل دولت باید در محاکم حقوقی جهانی پیگیر باشد که چرا وچگونه این اتفاق افتاد و مسبب و مسئول این فاجعه چه کسی بوده است. طوری که فردا اگر بچه ی من بزرگ شد واز من در مورد چند و چون شهادت پدرش پرسید بدانم که چه جوابی به او بدهم.

 

نظرتان در مورد پیام اخیر مقام معظم رهبری به مناسبت ایام حج چیست؟

  • کلا باید بگویم که در یک سالی که از این فاجعه ی دردناک گذشته، بی اغراق تنها انگیزه وامید ما و هم تنها حامی مان رهبری بوده اند. به نظر من جمله جمله ی این پیام ایشان حرف دل ما بود. قلب ما هنوز مجروح است و واقعا فقط ایشان فهمیده که زخمی که به دل ما وارد شده چقدر سخت بوده است. این یک سال شاید به ما به اندازه ی 10سال گذشته است . همان طور که ایشان هم در این پیام تاکید کرده اند، جا دارد که ملل مسلمان این قدر اتحاد داشته باشند که بتوانند تصمیم درستی برای ادارهی  حج ابراهیمی داشته باشند. وقتی آیه ی صریح قران می گوید که شهر مکه ملک خداست و مالکی جز خدا ندارد، چرا باید پست ترین و خونخواه ترین قوم، مالک این سرزمین باشند؛ قومی که دست کثیف شان در همه ی فتنه ها و فجایع جهان اسلام معلوم است؛ حجی که قرار است مسلمان ها با  آرامش در کنار هم آن را به عنوان یک وظیفه ی دینی بجا آورند،  چرا باید اختیارش در دست چنین قومی باشد؟ الان اتحاد مسلمانان برای این که حج را از این وضعیت بیرون ببرند، از همه چیز مهم تر است. اگر الان فکری برای این قضیه ی مهم جهان اسلام نکنند، بعدا افسوس می خورند.

 

به نظر شما  عربستان در قضیه حج دارد برخورد سیاسی می کند ؟   

  • واقعیت این است که اگر کسی یک بار هم به سرزمین حجاز رفته باشد، می داند که آل سعود از اسلام هیچ بویی نبرده اند. اسلام می گوید رنگ، نژاد، زبان و هیچ کدام از این نوع عوامل باعث برتری نمی شود.اما اینها این قدر با ایرانیان و مشخصا با شیعیان عناد دارند که در جای جای مراسم حج ما این عناد و برتری طلبی را می بینیم؛ در تقسیم بندی ملیت ها برای زیارت روضه رضوان، در قبرستان بقیع و … در واقع از نظر حاکمان سعودی هیچ وقت سیاست از حج جدا نبوده است. باعث تاسف است که برای این فریضه ی واجب مسلمانان باید این طورسد ومانع بزرگ با تبعیض های اینها ایجاد شود.

من به طور مشخص می توانم بگویم که پارسال بدترین برخوردها با حاجیان ما صورت گرفت. دوستان همسرم که شاهد عینی فاجعه منا بودند، می گویند که برای ماموران آنها عربی یا عجمی بودن در نجات مصدومین مهم بود. یعنی ما ایرانی ها به علت مذهب و یا ملیت مان مورد کینه و عداوت آل سعود هستیم؛ کینه ای که به نظر من از روز عید غدیر شروع شد. در حالی که اینها حق ندارند در حج و در مسائل عبادی چنین اموری را دخالت بدهند. اینها ظلم به ما را پارسال به اوج خود رساندند.  

 

محروم شدن حجاج ایرانی از مراسم حج امسال به نظر شما یک حرکت سیاسی حساب می شودد؟

  • بله همان طور که مقام معظم رهبری گفتند حج باید با عزت ادا شود .اگر قرار باشد که در حج بی مهری و توهین و ناامنی باشد، چنین تصمیمی از سوی مسئولین ما تصمیم درستی بوده است . درست است که حج واجب است و نمی شود جلویش را گرفت، اما وقتی چنین شرایطی برای حجاج ما ایجاد می شود، چه طور می شود به حج رفت. من بالشخصه دعا می کنم و امیدوارم که ملت های مسلمان تصمیمی بگیرند و مدیریتی بر حج داشته باشند که دیگراتفاقاتی از این دست را در حج شاهد نباشیم. چرا پیرمردی هشتاد ساله که بعد از 20 سال انتظارنوبت حجش رسیده، باید به حج نرود؟ در واقع نرفتن شیعه به حج همان چیزیست که سعودی ها می خواهند ، تا در نبود ما تبلیغات برعلیه ما را به احد اعلا برسانند .  

 

1

شما خانواده های شهدای منا در این مدت چه اقداماتی کرده اید؟

  • ما خانواده ی شهدای منا در این یک سال خیلی داد زدیم ولی فقط این داد ما کافی نیست. جماعت مسلمانان اگر در این مورد یکرنگ ویک صدا نشوند، به نتیجه ای نمی رسیم. اگر مدیریت حج با مراجع ذی صلاح نباشد، در سال های بعد مردم با چه اطمینانی می توانند به حج بروند؟

ما که هنوز بهت زده ایم. نمی دانیم چگونه توانستند بهترین مردم را در عربستان آن طوربا ظلم و بی رحمی به شهادت برسانند، در حالی که گیاه و حیوان هم در آنجا مصونیت دارد.  

یک درد ما این است که حکام سعودی بابت این ظلم و جنایت نه تنها معذرتخواهی نکردند،  بلکه طلبکار هم شدند. 

ما از همان ماه های اول سعی کردیم خانواده ها را جمع کنیم. البته متاسفانه ارگان های مربوطه در این مورد کمک ومساعدتی نکردند. برای ثبت انجمن خانواده شهدای منا هنوز موفق نشده ایم. چون اگر این انجمن ثبت شود، به عنوان شخصیت حقوقی می تواند اقداماتی در پیگیری حقوقی ماجرا در سطح بین المللی  انجام دهد. با این وضع، الان فقط دولت می تواند در محاکم جهانی برای احقاق حق شهدا کاری کند. ما فقط در این مدت سعی کردیم این واقعه ی وحشتناک را به گوش همه برسانیم تا فراموش نشود. ما درمیان خانواده های شهدا، موردهایی داریم که مثلا بچه ها،  پدر ومادرشان  را با هم در این فاجعه از دست داده اند یا خانواده ای هست که پدر کشاورزش را از دست داده و پس از او هیچ ممر درآمدی هم ندارد. ما در این مدت سعی کرده ایم حداقل بعضی کمک ها را به این موارد داشته باشیم.  البته در داخل خانواده ها اقدام  به شکایت از عربستان در دادسرا کردند، یعنی 260 خانواده شکایت کردند که تا حالا  هیچ نوع رسیدگی به این شکایت ها هم صورت نگرفته است .

 

حرف آخرتان؟

  • من می خواهم این را بگویم که در مقابل داغی که از شهدای منا بر ما وارد شده، همه ی ما وظیفه داریم که نگذاریم این خون ها پایمال شود؛ وظیفه ای که خیلی از مسئولین هم دارند که امیدواریم به این وظیفه شان عمل کنند.اما ما به سهم خود با همه ی توان مان تلاش می کنیم که نگذاریم فاجعه ی منا فراموش شود. درهمین رابطه از حضرت آقا خیلی ممنونیم که در این مدت مثل یک پدر دلسوز برای همه ی ما بودند. وقتی  به دیدارشان رفته بودیم، واقعا حرف های شان مرهمی بود به دل زخم خورده ی ما که هیچ وقت  سرد نشده و نمی شود، بلکه هر بارهم به خاطر کوتاهی ها و اهمال مسئولین در این امر این زخم بیشتر شده. فقط امیدوارم که خدا کمک کند که در قیامت شرمنده ی شهدا نشویم .

به نام خدا

سلام

اسم من مه‌سیماست. بابام این اسم رو برام انتخاب کرده. اون می‌گفت صورتم مثل ماه قشنگه، مثل فرشته‌ها، شبیه شاپرک‌ها.

 من مه‌سیما هستم اما همه منو به نام پدرم سیدحمیدرضا حسینی می‌شناسن، می‌گن شهید شده، می‌گن تو حج بوده که شهید شده، اما می‌دونم که پدرم زنده است و یه جایی تو عربستانه، خیلی وقته که پدر عزیزم رو ندیدم.

بابا حمیدرضا کجایی؟ مگه قول ندادی زود برگردی؟ مگه قول ندادی واسم اون عروسک قشنگی رو که قول دادی، همونی که می‌دونی دوست دارم بیاری؟ بابا جونم می‌دونی چند روزه بهم زنگ نزدی؟ چند روزه صدات رو نشنیدم؟ می‌دونی مه‌سیمات چند روزه خوابش نمی‌بره؟ مامان میگه حتما گوشیت رو گم کردی، یا جایی فراموشش کردی، یا از دستت افتاده، خب! پس چرا پیداش نمیکنی تا به یکی یه دونه‌ات، دختر ناز و گلت زنگ بزنی؟ 

مگه قول ندادی هر روز بهم زنگ بزنی؟ باباجون یادت باشه این اولین باریه که بدقولی میکنی، البته میدونم تو مقصر نیستی، کسانی دیگه مقصرن، می‌دونم تو بدقول نیستی، اونا هستن که باعث بدقولی تو می‌شن، واقعا اونا خودشون دلشون برای بچه هاشون تنگ نمیشه؟

شایدم خودشون بچه ندارن! شایدم فکر میکنن من دلتنگ تو نمیشم یا تو دلتنگ من … تو مگه نرفتی مهمونی خدا، مگه خودت نگفتی زیاد طول نمی‌کشه، مگه قرارمون این نبود که فقط چند روز مهمون خدا باشی، مگه قول ندادی اون چند روز هم مدام به من زنگ بزنی، مگه خودت نگفتی اگه زنگ نزنی، اگه صدام رو نشنوی روزت شب نمی‌شه، مگه نمی‌گفتی گلت، مه‌سیما از دوریت پرپر میشه … 

باباجون من و مامان از دوریت داریم داغون میشیم، البته مامان میگه دخترم توکلت به خدا باشه، همون خدایی که میزبان باباته ازش مراقبت می‌کنه، مامان میگه که دوستای تو و بقیه دوستات، که مثل تو منتظر پدرشون هستن، به بابات میگن گوشیش رو پیدا کنه و بهت زنگ بزنه و همون عروسکی که دوست داری رو برات کادو بیاره … بهش گفتم مامان! دوستای من و دوستام کیا هستن؟ میگه دوستای خوب یونسکو …

دوستای خوبم پس میشه لطف کنید و زودتر به بابام بگید که گوشیش رو پیدا کنه و بهم زنگ بزنه که کی میاد پیشم، به خدا دلم براش یه ذره شده … بازم ازتون ممنونم. اگرم میخواین کمک‌تون کنم باید بگم آخرین صحبتی که با بابام داشتم در منا بود، می‌گفت صورتم مثل ماه قشنگه، مثل فرشته‌ها، شبیه شاپرک‌ها، دوستای خوبم بابا آخرین بار در منا بود….. اگه خبری از بابام داشتین به شماره عموم زنگ بزنید. شمارش اینه 09122709875.

/انتهای متن/

 

درج نظر