آااادت نمیکنیم، روایتی از زنانی شکاک و گاه قربانی
“آااادت نمیکنیم” فیلمی به کارگردانی “ابراهیم ابراهیمیان” و نویسندگی او و “سارا سلطانی” است که موضوع محوریش سوءتفاهم، خیانت و قضاوت نادرست است با حضور پررنگی از زنانی که یا عجول و غیرمنطقی اند و یا قربانی خیانت.
نفیسه ترابنده/
“آااادت نمیکنیم” فیلمی به کارگردانی “ابراهیم ابراهیمیان”، نویسندگی “ابراهیم ابراهیمیان” و “سارا سلطانی” و تهیهکنندگی “پیمان جعفری” می باشد.
داستان فیلم
“آااادت نمیکنیم” فیلمی اجتماعی و خانوادگی است که داستان آن پیرامون دو خانواده اتفاق می افتد: احمدرضا(محمدرضا فروتن) و منصور(حمیدرضا آذرنگ) که دوستی دیرینه ای با هم دارند. داستان از جایی شروع می شود که مهتاب(ساره بیات)- همسر احمدرضا- به ارتباط او با یکی از دانشجویانش-فرنوش( حدیث میرامینی) شک می کند. همین شک زندگی فرنوش و این دو خانواده را تحت تأثیر قرار می دهد.
زنان عجول و غیرمنطقی
“مهتاب” که خود از دانشجویان احمدرضا بوده و زنی فعال و اجتماعی است تحت تأثیر یک جمله سیما(هدیه تهرانی)-همسر منصور- به همسر خود شک می کند. سیما به او می گوید که دخترش دیده فرنوش سوار ماشین احمدرضا شده است، همین حرف کافی است که مهتاب به یکباره تمام منطق و عقل خود را کنار گذاشته و به خوابگاه فرنوش برود و با داد و بیداد او را تهدید کند که دست از سر شوهر او بردارد. این واکنش مهتاب که زنی تحصیل کرده و اجتماعی است، واکنشی بسیار عجولانه و غیر منطقی است. نشان دادن چنین تصاویری از زنان ایرانی به عنوان زنانی که صرف نظر از تحصیلات و طبقه اجتماعی خود، بسیار غیرمنطقی ، عجول و شکاک هستند، متأسفانه در سینمای ما رواج دارد. مخاطب اصلا نمی تواند مهتاب را درک کند، مهتاب 10 سال است که با احمدرضا زندگی می کند و حالا تمام مشکلش این است که چرا شوهرش دختر مردم را سوار ماشین خود کرده است؟!!
دختری مطلقه در سودای تحصیل و امکانات مالی
در طرف دیگر ماجرا فرنوش و احمدرضا قرار دارند.”فرنوش” دختری شهرستانی و به ظاهر ساده است. فرنوش دختری مطلقه است که به خاطر ادامه تحصیل از شوهرش جدا شده و به تهران آمده است. او بعد از جلسه حراست دانشگاه با التماس از مهتاب می خواهد که قضیه را فراموش کند و به او می گوید:«من با هزار بدبختی خانوادمو راضی کردم از شهرستان بیام دانشگاه، تو رو خدا با آینده من بازی نکنید.» اما مهتاب باز هم او را تهدید می کند. گره داستان از جایی آغاز می شود که بعد از جلسه حراست دانشگاه فرنوش می میرد و علت مرگ و ایست قلبی ناشی از فشار عصبی اعلام می شود. پدر فرنوش از شهرستان می آید و از مهتاب به خاطر عامل مرگ دخترش شکایت می کند. از اینجا تعلیق داستان آغاز می شود. از سویی همه شواهد مبنی بر ارتباط داشتن احمدرضا با فرنوش است و از سوی دیگر احمدرضا بسیار آرام و خونسرد تلاشی برای دفاع از خود نمی کند. البته در چند سکانس به صورت گذرا به ماجرای دختری به نام افسانه اشاره می شود که برای مخاطب مبهم می ماند که افسانه که بوده و آیا در گذشته احمدرضا در معرض اتهام ارتباط با او قرار داشته است؟؟
مردی منفعل و خونسرد
“احمدرضا” بر خلاف نقش های محمدرضا فروتن مردی منفعل و خونسرد است تا جایی که لج مخاطب را در می آورد. تا نیمه های فیلم احمدرضا فقط درباره اتهاماتش سکوت می کند تا جایی که مخاطب کم کم باور می کند که او با فرنوش ارتباط داشته است. بی تفاوتی او و پرهیز از هرگونه عملی برای بازگرداندن همسرش توجیهی ندارد و ما فقط از صحبتهای دیگران واداشته میشویم که بپذیریم او همسرش را دوست دارد. اما هیچ نشانی از این علاقه را در رفتارهای سرد او نمیبینیم. مهتاب از دست روی دست گذاشتن احمدرضا شاکی است و به او می گوید:« همیشه هر وقت باید یه کاری بکنی، کلاً هیچ کاری نمی کنی.»
ماجرا از زمانی بغرنج تر می شود که پزشکی قانونی اعلام می کند فرنوش باردار بوده است. جلسات دادگاه در حال برگزاری است و مهتاب بدون حمایت احمدرضا با کمک وکیل خود- ثمر( پانته آ پناهی) در دادگاه حاضر می شود. در پایان فیلم رها فروزنده- دوست فرنوش- موبایل دوم او را که پدر فرنوش از وجودش بی خبر بوده به دست مهتاب می رساند و مهتاب با خواندن پیامک های آن می فهمد که فرنوش با منصور ارتباط داشته است.
پایان فیلم برای مخاطب غیرقابل پیش بینی است، مخاطبی که مطمئن بود احمدرضا مرد خائن داستان است اما احمدرضا به عنوان یک استاد دلسوز برای کمک به فرنوش در کنار او بود. فرنوش که مدت کوتاهی برای تدریس به دختر سیما و منصور به خانه آنها رفت و آمد داشته به خاطر تأمین خود حاضر به برقراری ارتباط با منصور شده است.
وقتی همه چیز خرابه …
“سیما”(هدیه تهرانی)-همسر منصور- قربانی اصلی داستان است. زنی که بذر شک را در دل مهتاب کاشت و زندگی خانوادگی آنها را تا حد فروپاشی رساند. سیما از ابتدا شخصیتی مبهم برای مخاطب است. تا انتهای فیلم مخاطب احساس می کند که سیما اطلاعاتی درباره ارتباط احمدرضا با فرنوش دارد که به مهتاب نمی گوید. سیما از طرفی با فهمیدن تقاضای طلاق مهتاب دچار عذاب وجدان می شود که چرا به او گفته فرنوش به جای آژانس سوار ماشین احمدرضا شده است. صحنه ای که در آخر هم مخاطب نمی فهمد خود سیما شاهد آن بوده یا دخترش ترگل. سیما مرتب از منصور گله دارد که آشغال های سیگارش را در خانه می ریزد اما خود او وقتی منصور خانه نیست یواشکی سیگار می کشد و سریع اسپری می زند تا کسی نفهمد. گویی سیما از اول می داند که منصور مردی خائن است، چراکه زمانی که مهتاب پیامک های منصور و فرنوش را برای سیما می خواند، سیما اصلا شوکه نمی شود. توجه وسواس گونه سیما به خانه و زندگی اش که به قول منصور مرتب می شوید و می سابد، شاید به دلیل آگاهی او از اشتباهات همسرش است؛ اشتباهات و گناهانی که سعی دارد با کار مدام و توجه و رسیدگی به دخترانش از یاد ببرد.
سکانس پایانی فیلم اوج تنهایی و اندوه سیما را نشان می دهد، زمانی که منصور بعد از لو رفتن ارتباطش به خانه می آید و سیما در اتاق دخترانش دختر کوچکش را بغل گرفته و برایش لالایی می خواند. شاید سیما همانطور که به مهتاب گفت می داند چگونه با زندگی خراب خود بسازد:
« وقتی همه چیز خوبه، زندگی کردن هنر نیست. وقتی همه چیز خرابه باید بدانی چه کار باید بکنی»
فیلم در یک نگاه
“آااادت نمیکنیم”از جهات زیادی از جمله ایجاد تعلیق برای گناهکار بودن یا نبودن “احمدرضا” و فضای شک و تردید حاکم بر آن به فیلم های اصغر فرهادی شباهت دارد.
“آااادت نمیکنیم” در مورد یک سوءتفاهم، یک خیانت و یک قضاوت نادرست است. فیلمی که یکی از نویسندگان آن زن است و زنان در داستان حضور پررنگی دارند؛ مهتاب که با قضاوت نادرست خود تا حد فروپاشی خانواده و طلاق پیش می رود و سیما که قربانی خیانت شوهرش می شود.
/انتهای متن/