رودابه، از نسل ضحاک ولی همگام با نیکان
داستان عاشقانه ی زال و رودابه از لطیف ترین داستان های شاهنامه است که حاصل و فرجام این عشق زاده شدن قهرمان بزرگ شاهنامه است، رستم دستان.
فاطمه قاسم آبادی/
در زبان فارسی هیچ داستان عاشقانه ای به لطافت داستان زال و رودابه نیست. همه عناصر انگیزش در این ماجرا هست: دختر و پسر، نادیده از طریق شنیده ها به یكدیگر دل می بندند. دو خانواده از دو كشور متخاصم هستند. زال سفید مو از مادر زاده شده و هیئتی غیرعادی دارد.
رودابه از خانواده ضحاك ماردوش است، كه با ایران اختلاف دیرینه دارند. با این حال عشق بر همه موانع چیره می شود و ماجرا پایانی خوش می یابد و رستم، جهان پهلوان، از این پیوند سر برمی آورد. رستم پهلوان نخست جهان، محصول عشق رودابه و زال است.
رودابه دختر کمند گیسو
رودابه دختر مهراب کابلی و سیندخت و همسر زال و مادر رستم، پهلوان بزرگ ایران است. رودابه از زنان پاکدامن و پرآوازه شاهنامه است. این زن نماد عشق به همسر و فرزند است.
زال که به دلیل داشتن موی و بدن سپید هنگام تولد مورد بی مهری پدرش سام نریمان قرار می گیرد، به کوهستان انداخته می شود تا طعمه درندگان شود اما سیمرغ یا سَئِن مرغ دانا، او را همچون فرزند خود می پروراند و نه تنها زال بلکه همسر و فرزند او را نیز در پناه و حمایت خود قرار می دهد. عشق رودابه به زال سپید موی و وفاداری او به همسرش داستانی دلکش و پراحساس است.
شروع داستان
بعد از پذیرفتن زال توسط پدرش سام، زال که جوانی برومند و مسئولیت پذیر بود از سوی پدرش به سرکشی قلمرو کابلستان می رود. در آنجا فرمانروای کابل (مردی بهنام مهراب از نسل ضحاک) باجگزار زابلستان و تحت سلطهی حکومت منوچهر است.
وقتی خبر رسیدن فرزند سام به مهراب میرسد با سپاهیان و غلامان بسیار بهاستقبال او میرود و هدایای گرانبهایی تقدیم او میکند. زال به افتخار او جشنی برگزار میکند و با هم به شادی مینشینند. پس از رفتن مهراب، زال بههمراهانش میگوید: «گمان نکنم در تمام کشور مردی برومند تر و خوبچهرهتر از مهراب باشد.» یکی از دلیران میگوید: «مهراب دختری به نام رودابه دارد که زیبایی و رعنایی او زبانزد مردم است.» زال با شنیدن وصف رودابه، مهر او را به دل میگیرد و شبانهروز از فکر او بیرون نمیرود.
مهراب شیفتهی شخصیت زال
روزی مهراب به خیمهگاه زال میرود و از او دعوت میکند که در شهر کابل مهمان او باشد. اما زال عذر میآورد که پدرم سام و منوچهر راضی نیستند که من بر سفرهی مردی از نسل ضحاک (مار دوش) بنشینم. مهراب غمگین به کاخ خودش بازمیگردد.
سیندخت، همسر و رودابه دختر مهراب از او وصف زال را میپرسند که: «آیا او که با پرندهای بزرگ شده است؛ آداب و رسوم انسانها را میداند؟» مهراب جواب میدهد که: «هرگز جوانی به دلاور و بخشندگی او ندیدهام و از کمال و جمال عیبی جز موی سپید ندارد که این سپیدی نیز برازندهی اوست.» و او را برای همسرش سیندخت با شهامت صادق و دلیر توصیف می کند.
رودابه و زال
رودابه که صفات عالی و جوانمردی زال را میشنود، ندیده عاشق او میشود. رودابه عشق خود را به پنج نفر از ندیمگانش که همراز و همنشین او هستند میگوید و آنها چاره را در این میبینند که به بهانهی گلچیدن به نزدیکی لشگرگاه زال بروند و خبری بگیرند.
ندیمگان لباسهای زیبا پوشیده و به بهانهی گلچیدن به کنار رودی که در آن سویش لشگرگاه برپاست میروند. زال آنان را میبیند و وقتی میفهمد آنان ندیمگان رودابه هستند به بهانهی شکار ابتدا خدمتکار و سپس خودش به نزد آنان میرود و درمییابد که رودابه هم دلبستهی اوست.
تلاش برای ازدواج
زال در لشگرگاه با موبدان و دانایان مشورت میکند و آنان پس از آن که خطرات پیشنهاد این پیوند را بیان میکنند، چاره را در این میبینند که او نامهای بهپدرش سام بنویسد و خواستهی خود را بیان کند. زال در نامهای به پدرش مینویسد: «من در کودکی از مهر تو محروم بودهام ولی اکنون که پیمان بستی، هرآرزویی داشته باشم برآوردهسازی، من دلبستهی رودابه دختر مهرابم و جز ازدواج با او آرزویی ندارم.»
پیوند مبارک
سام که در مازندران مشغول جنگ با دشمنان و نافرمانان است از خواندن نامهی زال ناراحت و نگران میشود. او از ازدواج پسرش با دختری از نسل ضحاک خرسند نیست و از دیگرسو پس از سالها دوری از فرزند، نمیخواهد دلش را بشکند. او با دانایان و ستارهشناسان در مورد این پیوند صحبت میکند و نظر آنان را میخواهد.
ستارهشناسان پس از چند روز بررسی طالع و ستارهی زال و رودابه، با شادی مژده میدهند که «این پیوند فرخنده و مبارک است و از آن دو فرزندی بهدنیا میآید که پهلوانی دلاور و نابودکنندهی دشمنان آریایی است.» سام شادمان میشود و بهزال پیغام میدهد که: «اگرچه انتظار چنین تقاضایی از تو نداشتم اما وقتی بهنزد پادشاه بروم از او میخواهم که به این پیوند رضایت دهد.»
این پیوند بعد از پشت سر گذاشتن مشکلات بسیار زیاد بالاخره اتفاق می افتد.
رستم حاصل پیوند نیکان
حاصل این ازدواج نیک و مهم که در آن یک زن با کمال و یک مرد شجاع با هم پیوند می خورند، فرزندی است که رستم نامیده شده و تبدیل به یک قهرمان بزرگ می شود. او یلی است شجاع که هنگام سوار شدن بر «رخش» خود زمین زیر پایش می لرزد و دشمنان کشور (کابلستان، زابلستان و بلخ) با شنیدن نام او بر خود لرزیده و به آن سوی جیحون می گریزند تا از آسیب او در امان مانند.
اولین سزارین تاریخ
نکته مهمی که در داستان زندگی رودابه باید مورد توجه قرار گیرد این است که او اولین زن تاریخ است که از طریق عمل سزارین فرزند خود را به دنیا می آورد. (البته رومیان قرن ها بعد این نوع زایمان را به مادر سزار امپراتور روم نسبت دادند) رودابه که رستم را باردار است، قادر به وضع حمل عادی فرزند خود نیست و چون در حال مرگ قرار می گیرد، سیمرغ به زال می آموزد که چگونه با شکافتن پهلوی همسرش، جان او و فرزندش را نجات دهد. با تولد رستم، زال با کشیدن پر سیمرغ به محل جراحات، آن را التیام می دهد.
/انتهای متن/