خواب دیدم و راضی شدم

مدافعان حرم عزیز بودند برای خانواده و برای همسر، اما رفتند برای دفاع از حرم زینب (س) و زنده ماندن اسلام؛ برای همین هم راضی شدند به رفتن .

0

بار اول که مطرح کرد که بره من هیچ مشکلی نداشتم با رفتنش، چون دلم قرص بود که بر می‌گرده، با خوشحالی بدرقش کردیم. رفت و بعد از 43 روز برگشت.

دوباره و این بار آگاهانه دوست داشت بره، ولی من مخالفت کردم.

 

حرم من با گریه حفظ نمی شه

شب خواب دیدم از چند جهت مختلف دارند با لودر حرم حضرت زینب (س) را خراب می‌کنند. یک دفعه حضرت زینب(س) از روبرو اومدن، مچ دو دستم رو گرفتن، دستامو آوردن پایین وگفتن:

عزیز من، با جیغ و گریه حرم من سرپا نمی‌مونه، اسلام زنده نگه داشته نمی‌شه، واسه ی حفظ این چیزا باید جون بدید.

من با گریه از خواب بیدار شدم. محمدتقی صدای گریه ام رو شنید. برای من یک لیوان آب آوردو گفت: چی شده؟

گفتم: راضیم به اینکه بری، من مشکلی ندارم با رفتنت.

گفت: چرا؟ یک دفعه چه اتفاقی افتاد؟

خوابم رو براش تعریف کردم. گفت: واقعا از ته دل راضی هستی؟

گفتم: از ته دل راضیم. دیگه روی حرف حضرت زینب (س) نمیشه حرف زد.

مطمئن هم بودم که بر نمی گرده. خود حضرت زینب گفت که باید جون بدید.

/انتهای متن/

درج نظر