زنان خارجیِ شاهنامه مظهر تعظیم به قدرت ایرانند

داستان بیژن و منیژه در شاهنامه حماسه ای عاشقانه است که درآن منیژه دختر افراسیاب از توران زمین خود بیژن ایرانی را به عنوان همسر انتخاب می کند و نماد داوطلب برای عشق، صلح و تعظیم در برابر قدرت ایران به حساب می آید.

0

فاطمه قاسم آبادی/

داستان بيژن و منيژه تنها در شاهنامه فردوسي آمده است. این داستان، حماسه ای عاشقانه است كه در یک حماسه ملي نمود مي‌يابد. منشأ داستان بيژن و منيژه در زمان كيخسرو ريشه داشته و در بخش اساطيري و كيانيان قرار مي‌گيرد.

ديرينگي داستان بيژن و منيژه مانند ويس و رامين به زمان اشكانيان مي‌رسد . در طول تاريخ روايات مختلفي به اوستا افزوده مي‌شود و مهم‌ترين آن روايات حماسه پارتيان است . بيژن و منيژه به خاندان گودرز مربوط مي‌شود كه در مرو سكونت داشته و شخصيت‌هاي تاريخي را به تصوير مي‌كشند . بعدها افسانه‌هايي از آن‌ها در اقوام مختلف مطرح مي‌شود.

داستان بیژن و منیژه از داستان های شیرین و جذاب شاهنامه ، کتاب حماسی ایرانیان از فردوسی نامدار به زبان فارسی است .این داستان روایت عشق بیژن پسر گیو از دلاوران بارگاه کیخسرو ، شاه ایران و منیژه دختر افراسیاب ، شاه سرزمین توران است.

 

خلاصه ی داستان

دوران پادشاهي کيکاووس ، شاه خودکامه ي ايران زمين به پايان رسيده است و اکنون کيخسرو، فرزند سياوش بر تخت سلطنت تکيه زده است.کيخسرو پادشاهي دادگستر، رعيت نواز و مهربان است.

يکي از روزهاي ارديبهشت به فرمان کيخسرو مجلسي ترتيب داده شد تا مردم رو در رو شکايت ها و صحبت هاي شان را با پادشاه در ميان بگذارند. گيو و پسرش بيژن ، گودرز، گرگين و پهلوانان ديگر نيز حضور داشتند. يکي از شکايت ها مربوط به پيرمردي از آرمانيان بود .

آرمانيان در اطراف مرز شمالي ايران و توران زندگي مي کردند. پيرمرد از وضع نابسامان آن جا و حمله هاي رعدآسا و ويرانگر گرازان وحشي و حيوانات ديگر به مردم و مزارع شان سخن گفت.

 

اعلام آمادگی برای میهن

بعد از شنیدن سخنان پیرمرد کيخسرو خشمگينانه به گرگين نگاه انداخت؛ چون او مسئول رسيدگي به مرزها بود و پول هاي گزاف به بهانه ي اين امر از پادشاه مي گرفت. سکوت بر مجلس حاکم شد. همه ي سپهسالاران سر به زير افکندند. ناگهان بيژن، جوان شيرمرد ايراني برخاست و گفت:

« پادشاها! اگر اجازه بفرماييد به آرمان زمين مي روم و نسل خوکان ديو صفت را بر مي اندازم.»

همه به ويژه ” رُستم “به اين جوان علاقه مند بودند. شاه انديشيد و تصميم گرفت.

 

نیرنگ آشنا

بيژن و گرگين اين کار را به گردن گرفتند.گرگين مردي کارکشته ، نيرنگ باز و بلدِ راه بود؛ ولي بيژن، جواني جوياي نام و کم تجربه. گرگين به آبروي از دست رفته اش مي انديشيد. آن ها پس از چهل شبانه روز به مرز ايران و توران رسيدند. سواراني نيز از پشت شان راهي شده بودند تا در نهایت اگر مشکلی پیش آید، آن را حل کردند.

در راه بازگشت گرگين راهنماي بيژن او را به مجلس منيژه دختر افراسياب پادشاه توران مي برد. هدف از اين دعوت، درگير کردن بيژن در ماجرايي است که به کشته شدن او به دست افراسياب – دشمن ديرين ايران- بيانجامد.

 

دلبستگی در یک نگاه

منيژه با ديدن بيژن به شدت به او دل مي بندد و او را نزد خود مي خواند. امّا بيژن مجبور است به سرزمين خود بازگردد. گفتن اين حقيقت از سوي بيژن سبب مي شود که منيژه براي نگاهداري او تدبيري بيانديشد. بيژن با داروي خواب آوري که يکي از نديمه ها به دستور منيژه به او مي خوراند، بيهوش مي شود و منيژه او را به کاخ خود مي برد.

دربان کاخ که از حضور مردي بيگانه سخت شگفت زده شده است، ماجرا را به افراسياب اطلاع مي دهد و او به دستياري برادر خود گرسيوَز و با کمک سربازانش، بيژن را دستگير مي کند.

 

تهمت ناروا

افراسیاب چون بیژن را دید ، بر او خروشید که : ای خیره سر به این سرزمین چرا آمدی ؟ بیژن پاسخ داد : ای شهریار ! من به خواست خود به اینجا نیامدم و کسی هم در این میان گناهکار نیست . من برای جنگ با گرازها از ایران آمدم و دنبال باز گمشده ای به بیشه جشن گاه وارد شدم .

در آن بیشه در سایه درختی خوابیدم و چون در خواب بودم پریی سر رسید و بال هایش را بر من گشود و مرا خفته در بر گرفت و از اسبم جدا کرد.

وقتی چشم باز کردم خود را در کاخ دیدم . نه من در این میان گناهی دارم و نه منیژه به این کار آلوده است.

اما افراسیاب داستان او را باور نکرده و پاسخ داد : تو همان ناموری هستی که با گرز و کمند در پی رزم بودی ولی اکنون که دست هایت بسته است داستان های دروغ می بافی ، بی گمان تو با مکر و فریب قصد جان مرا داشتی.

 

نجات از مرگ

در آغاز افراسياب به قتل بيژن فرمان مي دهد ولي بعد به پيشنهاد وزيرش او را در چاهي زنداني مي کند. منيژه با خواري از خانه ي خود رانده شده است، شب و روز را به اندوهگساري و پرستاري بيژن مي گذراند.

گرگين که با رياکاري مسبب اين ماجرا بوده و اکنون از کردار خويش پشيمان است، به ايران باز مي گردد و با سخناني بي پايه خبر ناپديد شدن بيژن را به شهريار ايران مي رساند و بر اثر خشم خسرو گرفتار بند مي شود.

 

رستم باز گره گشا می شود

کيخسرو در جام جهان نما بيژن را مي بيند که در چاهي از سرزمين توران زنداني است. کيخسرو به اين اميد که بيژن زنده است، رستم پهلوان نامدار ايران را براي رهايي بيژن راهي توران زمين مي کند. رستم پس از جست و جوي بسيار سر انجام بيژن را مي يابد و با شکست دادن تورانيان، همراه بيژن و منيژه به ايران باز مي گردد.

کيخسرو به شادماني اين پيروزي که بيژن را يافته است، جشن پيوند او و منيژه را بر پا مي کند و گرگين را نيز که از کرده خود به شدت پشيمان شده است، به پايمردي رستم مي بخشد.

 

زنان خارجی، نماد تسخیر و تسلیم

یکی از نکات بسیار جالب و جذاب در شخصیت پردازی ها و داستان گویی های شاهنامه این نکته است که در بیشتر داستان های شاهنامه دلاوران ایرانی با دختران بزرگان از سرزمین های اطراف به خصوص دختران افراسیاب پادشاه توران ازدواج می کنند.

در این آثار ادبی دختران و زنان نماد سرزمین محسوب می شوند و این هوشمندی فردوسی در تسخیر سرزمین های بیگانه که اغلب دشمنان ایران هستند، به وسیله ی وصلت با زنان آن سرزمین ها یکی از نکات بسیار حائز اهمیت در نقد شاهنامه است.

 

منیژه نماد تعظیم به قدرت ایران زمین

در شاهنامه ی فردوسی اغلب زنان هستند که شوهر خود را انتخاب می کنند و دخترانی چون منیژه نماد داوطلب برای عشق، صلح و تعظیم در برابر قدرت ایران زمین به حساب می آیند.

در شاهنامه ی فردوسی این نکته که بر خلاف مردانِ سرزمین های اطرافایران، زنان مایل به صلح و آشتی هستند در واقع نماد تسلیم بدون جنگ و خونریزی اند، نکته ی مهمی که در حال حاضر به هیچ وجه در آثار کنونی ما وجود ندارد. این اعتماد به نفس و باور به برتری نیت پاک و بزرگ کردن ارزش های ملی و میهنی است.

/انتهای متن/

درج نظر