سودابه، سیاوش و کیکاووس سه نمادند
سودابه، سیاوش و کیکاووس در شاهنامه فردوسی سه نمادند، یکی نماد زنی خطاکار، یکی نماد پاکدامنی و دیگری نمادی از مرد بی کفایت که خانواده و کشور را به باد می دهد.
فاطمه قاسم آبادی/
در شاهنامه ی فردوسی با وجود ارزش و احترامی که فردوسی برای جایگاه زنان قائل است اما در مواردی هم زنان نقش های منفی را بازی می کنند و با دسیسه چینی و فریب کاری سعی در تحقق رویاهای خود دارند.
در بین این زنان “سودابه” از موقعیت خاصی برخوردار است؛ زنی که خودش دختر پادشاه است و همسر پادشاه ایران زمین می شود و فداکاری های بسیاری می کند ولی از نیمه راه زندگی دچار لغزش می شود و همین لغزش نام او را در زمره ی منفی ترین کاراکترهای زنان شاهنامه ثبت می کند.
شروع داستان سودابه
سودابه یگانه دختر پادشاه هاماوران ،سروبالا، گیسوکمند باچهره ای “چو خورشید تابان به خرم بهار”سوگلی و دُردانه ی پدرش است.
داستان از جایی شروع می شود که کیکاووس با شنیدن آواز دل آرایی ها و زیبایی های سودابه به او دل می بازد و با آن که شاه هاماوران به این دختر “گرامی تر از جان شیرین” ، سخت دل بسته و به پیوند او با شاه ایران خشنود نیست ، ولی سودابه چنان فریفته ی جاه و شکوه کاووس می شود که رو در روی پدر می ایستد…
در پی این دلدادگی ،جنگی بزرگ در می گیرد و برای بازگرداندن سودابه سپاهی از بربرستان به هاماوران می تازد و چون کیکاووس ومرتبه داران ایران را در دژی به بند می کشند ، سودابه آشفته موی وجامه دران زبان به پرخاش می گشاید و با تمام توان به خاطر کیکاووس ایستادگی می کند.
سرانجام سودابه و کیکاووس به هم می رسند و سالها در کنار هم زندگی می کنند تا اینکه ماجرای سیاوش پیش می آید…
هوسی که موجب رسوایی شد
در ابتدای داستان سودابه زنی زیبا، باخرد و مهربان توصیف میشود که در تمام مدتِ بند به کاووس یاری میرساند و پس از ازدواج با وی شهبانوی ایران و نامادری شاهزاده سیاوش میشود.
سودابه در شاهنامه بیشتر به خاطر نقشش در انتخاب تبعید سیاوش مشهور است. وقتی سیاوش جوان – کسی که توسط رستم و دور از دربار پدرش رشد یافته بود – باز میگردد، سودابه او را میبیند و عاشق او میشود. او سیاوش را با رفتن به کاخ اختصاصی خود برای ملاقات با خواهرانش گول میزند.
در آنجا او قصد اصلی اش را به او نشان میدهد و تلاش میکند که او را اغوا کند. سیاوش در برابر او مقاومت و از خیانت به پدرش خودداری میکند. سودابه میخواهد با زور با سیاوش همآغوش شود، اما جز پیراهنی پاره از سیاوش چیزی در دستانش نمیماند.
خشمی خانمان سوز
سودابه، که ناامید شده بود، تلاش میکند که شوهرش را بر ضد سیاوش تحریک کند. کیکاووس نیز برای آزمایش بیگناهی سیاوش دستور داد از میان آتش بگذرد. سیاووش ناگزیر شد برای بیگناهی خود، بجای خوردن سوگند، از میان انبوهی از آتش می گذرد. او بی هیچ زیانی از میان آتش گذشت اما سودابه جرات نکرد به آتش نزدیک شود. سیاوش پیش پدر رفت و وساطت نمود که سودابه را ببخشد و او قبول کرد.
سودابه که بیمهری کیکاووس را میبیند و معشوق را نیز از دست داده، عشق و هم قدرت را از کف نهاده و دوقلوهای زنی را میکشد و جای کودکان خودش جا میزند و مرگ آنان را به قصد تجاوز سیاوش نسبت میدهد و کمکم جایگاه پیشین خود را نزد کیکاووس بازمییابد.
جزای دسیسه
سیاوش بعد از تمام این ماجراها و نیز برای دوری از این همه بی انصافی و بی مهری پدر به توران میرود و در آنجا نیز از دسیسه و افکار پلید زخم می خورد و پس از رویدادهایی به دست افراسیاب بسیار غریبانه و در غربت به قتل میرسد. پس از این که سیاوش در توران کشته میشود، رستم سوگوار و خشمگین به پایتخت می آید و وقتی که از تمام دسیسه ها و اتفاقات اطلاع می یابد به سراغ سودابه می رود و قبل از اینکه فرصت دسیسه چینی و دروغ های دوباره را به او بدهد، او را جلوی کاووس از شبستان بیرون میکشد و با شمشیر به دو نیم میکند.
نقش همسر بی کفایت در سقوط زن
در شاهنامه ی فردوسی از کیکاووس به عنوان بی خرد ترین و بی کفایت ترین پادشاهی که ایران زمین به خود دیده است، یاد می شود ؛ این پادشاه دمدمی که با عدم مدیریت خود باعث رفتن و دلسرد شدن دلاورانی چون رستم از سپاهش شد، در بیشتر داستان های شاهنامه به عنوان فردی بد خلق و بسیار متکبر یاد می شود که هرچند لیاقت جایگاه پادشاهی را ندارد، ولی به شدت در مورد ارزش های نداشته ی خود مطمئن است و همین بی کفایتی باعث ویرانی خانواده و مهم تر از آن مملکتش می شود؛ شاید اگر کیکاووس ذره ای با تدبیر تر عمل می کرد و به اندازه ای که باید به سودابه بها می داد و کمی از مشاورانش برای حل مسائل کمک می گرفت، هیچ کدام از این فجایع اتفاق نمی افتاد و سرنوشتی چنین تلخ و بدفرجام نه برای سیاوش و نه برای سودابه رقم نمی خورد.
/انتهای متن/