“نامه به پدر” بیانیه ی اعتراض به پدر سالاری افراطی
“نامه به پدر” در واقع مانیفست اعتراض به نحوه آموزش و پرورش پدرسالارانه است در خانواده ای یهودی – آلمانی با پدری مستبد ومادری خرافاتی که در آن کافکا سعی می کند ترس از پدرش را که بر تمام دوره های زندگی اش سایه افکنده بود، به تصویر بکشد.
فاطمه قاسم آبادی/
نویسنده نامه حتی سال های آغازین زندگی اش را برای پدر یادآوری می کند که هر حرکت بی توجه او چگونه اثرات نومیدکننده بر کودک گذاشته است.
زیر تیتر : بررسی کتاب نامه به پدر
کتاب”نامه به پدر” یکی از کتاب های بسیار خاص کافکا به حساب می آید. در این کتاب کافکا برخلاف کتاب های دیگرش بدون واسطه قرار دادن شخصیت های داستانی تنها از جانب خودش نقل قول می کند.
این کتاب که هرگز به دست مخاطبش (پدر کافکا) نرسید، نمایانگر کوششی است که نویسنده در آن، زیرین ترین لایه های روابط خانوادگی را کاویده و از این منظر بسیاری از دردمندی های جان و روانش را با رویکردی روانکاوانه، غنای هنرمندانه بخشیده است.
مقدمه ی کتاب
درمقدمه ی کتاب آمده است:
خانواده ای که کافکا در آن پرورش یافت، پدری مستبد، مادری خرافاتی و خواهرانی معمولی داشت. کافکا از پدرش می ترسید و تمام دوره های زندگی اش را زیر سایه وحشت از پدر گذراند.
پدر هیچ گاه به اینکه به پسرش یاس و نومیدی می آموزد، توجه نکرد. تفکر &پدر& و &خانواده& بافت بسیاری از آثار کافکا را چه به صورت مستقیم و چه به صورت انتزاعی تشکیل داده است.
پدر دکانداری منفعت طلب بود با افکاری پدرسالارانه که چیزی را نمی پرستید جز کامیابی مادی و پیشرفت اجتماعی. مادر کافکا نیز در خانواده ای یهودی – آلمانی در محیطی نسبتا مرفه بزرگ شده بود که بعد از ازدواج به شدت تحت تاثیر و نفوذ شوهر مردسالارش بود تا حمایت کردن و هواخواهی از فرزندان و فرانتس.
حرکت های ناسیونالیستی و درگیری بین جمعیت چک و ژرمن ها و حرکت های تحریم ضد یهودی که ملی گرایان پراگ آن را سازماندهی کرده بودند، اوضاع اقتصادی پراگ زادگاه کافکا را به وخامت کشانده بود.
اعتراض در شهر میانه
به راستی فقط شهر پراگ می توانست شخصی چون کافکا را بپرورد؛ شهری متاثر از شرق و غرب و محل تلاقی نژادهای گوناگون. گریز کافکا از خویشانش – که در نامه به پدر به روشن ترین شکل ممکن و در نقد و تحلیل آثارش قابل توجه است – در واقع گریز او از پراگ و رهایی از زنجیر سنت ها و زبان های گوناگون است. تجزیه و تحلیل کافکا نمی تواند دقیق باشد مگر آنکه محیط خانوادگی و اجتماعی او نیز مورد نظر گرفته شود.
نامه به پدر، گرچه عنوان نامه را با خود دارد، ولی در واقع مانیفست اعتراض به نحوه آموزش و پرورش پدرسالارانه است. نویسنده نامه حتی سال های آغازین زندگی اش را برای پدر یادآوری می کند که هر حرکت بی توجه او چگونه اثرات نومیدکننده بر کودک گذاشته است.
توصیه ی کافکا به نامزدش
اگر یک وقتی خواستی بدانی گذشته من چطور بوده، از پراگ نامه طومار مانندی را که حدود شش ماه پیش به پدرم نوشته ام ولی هنوز به او نداده ام، برایت می فرستم.
کافکا قبل از مرگش در مورد نامه هایی که به پدرش نوشته است به نامزدش توضیحات کوتاهی داده است که این خود نشانگر این مطلب است که هرچند کافکا به دوست و نامزدش در مورد انهدام نوشته هایش سفارش کرده بود،( که این مطلب هم ریشه در نفرت پدر کافکا از شغل نویسندگی داشته است که تاثیر بسیار بدی بر روح و روان فرزندش گذاشته است ) منتها در درون آرزو داشت که آثارش خوانده شود گویی این خوانده شدن باعث می شد از بار این دردها آزاد شود و در نهایت به آرامش برسد.
به نام پدر
نامه چنین آغاز می شود:
پدر بسیار عزیزم، به تازگی پرسیدی چرا به نظر می آید از تو می ترسم. هیچ وقت نمی دانستم چه پاسخی بدهم، کمی به این دلیل که به راستی ترس بخصوصی در من بر می انگیزی و شاید باز به این دلیل که این ترس شامل جزئیات بی شماری است که نمی توانم همه آنها را بسنجم و به طور شفاهی بیان کنم.
اکنون هم که می کوشم با نامه پاسخت را بدهم باز هم پاسخی ناکامل خواهد بود زیرا حتی هنگام نوشتن، ترس و پیامدهایش رابطه من و تو را مخدوش می کند و اهمیت موضوع از حافظه و درک من پا فراتر می گذارد.
قسمت هایی از کتابدر آن زمان من از هر جهت و در همه جا احتیاج به تشویق داشتم، چون هیکل و جسم تو به تنهایی برای خوار کردن من کافی بود.مثلا یادم هست وقتی که در حمام در یک اتاقک لباس مان را می کندیم چه وضعی داشتیم.
من لاغر، ضعیف و باریک اندام، تو قدی بلند و چهارشانه. من خودم را در همان اتاقک فلاکت بار می دیدم و نه فقط در قبال تو بلکه در قبال تمام دنیا چون معیار همه چیزها برای من تو بودی.
نزدیکتر به هدف بیزاری تو نسبت به نویسندگی من بود، و نسبت به هر چه که به نحوی به آن ارتباط پیدا می کرد، حتی اگر آنها را نمی شناختی. در اینجا من واقعا تا حدی آزاد از قیود تو بودم، هر چند که وضعم حالت کرمی را به یاد می آورد که نیمه عقب بدنش را لگد کرده اند و حالا دارد نیمه جلو بدنش را جدا می کند و به کنار می کشد….
/ انتهای متن/