فردوسی در وصف علی(ع) می سراید…
فردوسی حماسه سرایی است میهن دوست، در عین حال اعتقادات خاص او مخصوصا در ارتباط با علی(ع) و فرزندانش موجب سختی ها و ناملایمات بسیار در ز ندگی اش شد، اما او از این باورها هرگز دست برنداشت.
فاطمه قاسم آبادی/
حکیم بزرگ ایران زمین، فردوسیِ بزرگوار که بزرگ ترین حماسه های این سرزمین را سروده است، در عمرش بارها و بارها به خاطر عشقش به حضرت علی و خاندانش مورد ملامت و بی انصافی قرار گرفته است. این انسان بزرگوار تنها به جرم ارادت به حضرت علی(ع) از حقوق طبیعی خود محروم ماند ولی هرگز دست از ارادت و عشقش بر نداشت.
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی خداوند امر و خداوند نهی
که من شهر علمم علیم در است درست این سخن قول پیغمبر است
منم بندۀ اهل بیت نبی ستایندۀ خاک پای وصیّ
بر این زادم و هم بر این بگذرم چنان دان که خاک پی حیدرم
هر آن کس که در جانش کین علیست ازو خوارتر در جهان زار کیست؟
نباشد مگر بی پدر دشمنش که یزدان بسوزد در آتش تنش
پهلوانان شاهنامه نماد مذهب شیعه
در دیدگاه فردوسی همچنان که پهلوانان و دلاوران شاهنامه، نماد استواري و پايداري سلحشورانه ملّت ايران در برابر سلطه جويي ها و تهاجمات بيگانگان و نماينده روح همبستگي و هدف هاي گروهي مردم ما در طول تاريخ به شمار مي آيند، دلبستگي به حضرت علي (ع) و خاندانش نيز بازگو کننده حق طلبي ديني و مذهبي است.
واکنش خردمندانه فردوسي و معاصرانش در برابر سلطه خلفاي بغداد و نفوذ ايشان در دربار سلاطين غزنوي به تعبيري ستيزي ديني و سياسي به حساب مي آيد که ريشه در علايق کهن مذهبي و ملي مردم روزگار فردوسي دارد.
جان فدای حقیقت، جان فدای علی
به همين جهت از همان روزي که ملّت ايران، شاهنامه را مي شناسند و جادوي سخن فردوسي آنها را افسون مي کند، شاهنامه و فردوسي با دو انگيزه که چون شير و شکر به هم درآميخته اند، ذهن مردم ما را به خود مشغول مي کنند:
اول:
” شاهنامه حماسه اي پرشور است که بر مبناي حق طلبي و از جان گذشتگي دلاوران و سلحشوران ايراني پرداخته شده و فرهنگ و تاريخ و باورهاي ارزشمند ملّت ايران را باز مي نمايد و سند ملي مردم ماست.”
دوم:
” فردوسي شاعري شيعي است که بيش از سي سال عمر خود را صرف نظم شاهنامه کرده است و در اعتقاد مذهبي خود سخت استوار است و محمود غزنوي صرفاً به دليل اختلاف مذهبي و سياسي، قدراو را نشناخته و حماسه سراي بزرگ را پاداش آن چنان شايسته ای نبخشيده است: بدين ترتيب در مشکلاتي که براي فردوسي پيش مي آيد هر يک از اين دو عامل به نحوي تأثير دارند.
فردوسی در این باره می سراید:
مرا غمز کردند کان پُرسخن
به مهر نبي و علي شد کهن
من از مهر اين هر دو شه نگذرم
اگر تيغ شه بگذرد بر سرم
مرا سهم دادي که در پاي پيل
تنت را بسايم چو درياي نيل
نترسم که دارم ز روشن دلي
به دل مهرجان نبي و علي
علی (ع ) قهرمان ابدی ملت ایران
در ذهن مردم ما، علي (ع) و خاندانش همانند پهلوانان و قهرمانان حماسه هاي ملي و براساس همان الگوها نگريسته مي شوند. اگرچه برخي از آن ها به کلي دور از حقيقت تاريخي است و افسانه محض است اما بر اثر عشق مخلصانه مردم ما به حضرت علي و خاندانش در ميان مردم رواج يافته است.
در اين موارد اينان با همان روحيات قهرمانان ملي و حماسي، با ديوان و اژدهايان و دشمنان روبرو مي شوند و مي ستيزند، گاهي تغيير چهره مي دهند و در سيماي شيران و اژدهايان جلوه مي کنند آن چنان که انسان تصور مي کند که اينان قهرمانان شاهنامه فردوسي يا گرشاسپ نامه اسدي هستند. گويي پردازندگان اين قبيل داستان ها خواسته اند که قهرمانان ديني آنان، علاوه بر ارزش هاي باطني معنوي و تقواي خاص خود، داراي ارزش هاي سلحشورانه و دلاورانه پهلوانان ملي نيز باشند تا کمالي مضاعف بيابند و گاهي نيز قهرمانان ملي را تا مرز تعارض با قهرمانان ديني به پيش برده اند امّا بالاخره به نوعي آشتي و سازش در ميان آن ها رضايت داده اند.
افسانه های ملی مذهبی ایران
بيش از ده روايت مختلف که در روايات ملي درباره ي علي و رستم در کتاب مردم و شاهنامه از شادوران انجوي شيرازي آمده است که اساس آن ها بر اين است که قهرمانان حماسه هاي ملي در خدمت حضرت رسول، علي و اهل بيت هستند:
«مي گويند رستم و رخش او در همان چاهي که رستم کشته شد، در خوابند و هر وقت حضرت حجت (ع) ظهور کند، اولين سواري که در رکاب آن حضرت شمشير خواهد زد، رستم دستان خواهد بود که سوار بر رخش خود با سلاح تمام، بيرون خواهد آمد و در خدمت قائم آل محمد و کمر بسته آن حضرت خواهد بود.»
اشاره به حضرت عباس در شاهنامه
درباره ي حضرت عباس علمدار واقعه کربلا، در شاهنامه داستان مشابهي وجود دارد و آن به دندان گرفتن درفش به وسيله بيژن است که در يادگار زريران نيز همانندي دارد که در آن جا چون دست «گرامي» در نبرد قطع مي شود او نيز درفش را با دندان مي گيرد.
در روز عاشورا حضرت عباس براي آوردن آب مي رود که دست راستش را قطع مي کنند. او مي جنگد و دست چپش را نيز از دست مي دهد اما به هر حال مشک آب را چرخاند و خودش را روي آب انداخت.
فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم
با وجود اجحاف های زیادی که در حق فردوسی صورت گرفت، او در تمام طول زندگی اش هرگز حاضر نشد از عشق به حضرت علی و میهن دوستی دست بردارد و در این راه حتی انگ بی دینی، خیانت و بد دینی و خاک نشدن در قبرستان مسلمانان را هم علاوه بر فقر و آوارگی در دنیا بر دوش کشید.
چه عشقی می تواند به آدمی چنین نیرویی بدهد که هرگز دست از آن بر ندارد و بر عکس با وجود تمام سختی ها به آن افتخار کند؟
پاسخ این سوال از اول برای فردوسی مشخص بود چنان که می سراید :
گرت زین بد آید، گناه من است
چنین است و آیین و راه من است
بر این زادم و هم بر این بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم
/انتهای متن/