در جاده زندگی مشترک با یک فرمان برانید
اینکه از طرف مقابلمان قبل از ازدواج بپرسیم که از زندگی چه میخواهد و به کدامین مسیر میخواهد برود، سختگیری نیست. این دانستنها، لازمه یک شروع خوب و یک پایان درخشان است تا فردا در زندگی مشترک بتوانید با فرمانی واحد در جاده زندگی برانید.
نسیم شهسواری/
زندگی کردن، برای هر کس یک معنا دارد و یا بهتر است بگویم که تصویری که هر کس از تابلوی زندگی خود دارد، متفاوت، خاص و منحصربهفرد است، تصویر تابلوی نقاشی زندگی ما را دوست داشتهها، اهداف و آرزوهای مان میسازد و هر کس برای این تابلو هزار نقش و رنگ انتخاب میکند. اگر به تابلوی زندگی آدمهای مختلف نگاهی بیاندازیم، هستند آدمهایی که نقشها و رنگهای مشترکی در تصویر رویاییشان از زندگی وجود دارد و همین آدمها هستند که با همین نقشها و طرحهای مشترک، میتوانند تصاویر زیبا و تابلویی جدید را در یک زندگی مشترک ترسیم کنند و اینگونه میشود که تابلوی جدید و زیبای دیگری شکل میگیرد.
خیلی از ما هستیم که در میانه ی جوانی خویش میخواهیم تابلوی جدیدی را با دیگری ترسیم کنیم، منظور من از تابلوی جدید و ساختن آن، ازدواج کردن است که در واقع تلاش دو نفر است برای ساختن یک تابلوی دیگر دست در دست هم با مشترکات تابلوهای زندگیشان.
اما آیا تابهحال به این فکر کردهاید که اگر این دو نفر در میان تابلوهای زندگیشان هیچ نقش و رنگ مشترکی نداشته باشند، تابلوی جدید ساختهشده به دست آنها، چه، مبهم، کریه و بدشکل میشود؟
درست است؛ امکان ندارد که تابلوهای زندگی یک فرد با فرد دیگر کاملاً یکسان و یکرنگ باشد، اما بهراستی نمیتوان نقشهای مشترک و رنگهای یکسان بیشتری را برای شروع یک زندگی مشترک پیدا کرد؟
این روزها خیلیها برای شروع زندگیها یشان به نقشها و رنگهای مشترک شان دقت نمیکنند و آنقدر اسیر قابها میشوند که از نگاه کردن به محتوای تابلوی یکدیگر غافل میشوند.
سینا و سارا از همین دسته افراد بودند، آدمهایی که در روزهای نخستین یک زندگی یادشان رفت که نقشهای مشترک زندگیشان را پیدا کنند و این بحران، در این روزگار خیلی از زندگیها را به ایستگاه آخر رسانده است؛ بحرانی که در آنها ابتدا، زندگیها شکل میگیرد و سپس چشمها باز میشود و تفاوتها دیده میشود و سبب میشود که چیزی از شروع زندگی نگذشته، سوت پایان زده شود و تنها یک قاب خالی بی نقش و نگار از یک زندگی باقی بماند. این روزها خیلی از زندگیها مانند زندگی سینا و سارا ،اول شکل میگیرند و بعد، در آنها دوریها دیده میشود و هر یک از زن و مرد میفهمند که میان اهداف، آرزوها و انگیزههای زیستن آنها، دنیا دنیا فاصله است، آیا بهراستی میتوانند دو نفر، با آمال، آرزوها و اولویتهای متفاوت، زندگی را بافرمانی واحد هدایتکنند؟ می شود اگر در کشمکشهای تفاوتها، یکی فرمان زندگی را به سمت چپ و دیگری به سمت راست نچرخاند که دراین صورت زندگی سقوط میکند.
شرط مسلم ازدواج بهشرطچاقو، دیدنهاست، شرط مسلم ازدواج بهشرطچاقو این است که دو طرف اولویتها و اهداف یکدیگر را بشنوند، بپرسند و مقایسه کنند، در ازدواج بهشرطچاقو، تناسب و نزدیکی اولویتها شرطی مهم، برای شیرینی زندگی است، بهراستی اگر هر یک از زن و مرد اهداف و اولویتهای متفاوت و متناقض و دور از هم داشته باشند میتوان آن زندگی را در مسیر راست، درست و مستقیم هدایت کرد و یا آن زندگی با هر تندبادی به سمت و سویی میرود و درنهایت ازهمپاشیده میگردد؟
زندگی با فرمان واحد، پیشنیازهایی دارد، پیشنیازهایی که اگر آنها را نشناسیم، در جاده زندگی نمی توانیم جلو برویم، اینکه از طرف مقابل مان قبل ازدواج بپرسیم که از زندگی چه میخواهد و به کدامین مسیر میخواهد برود، سختگیری نیست، اینکه از طرف مقابل مان بخواهیم که از آرزوها و تصاویری که برای آینده زندگی دارد بگوید کنجکاوی بیجا و نسنجیده نیست، این دانستنها لازمه یک شروع خوب و یک پایان درخشان است، این پرسشها لازمه آن است که فرداها بتوانید بافرمانی واحد زندگی کنید.
زندگیتان شیرین و رنگین باد
/انتهای متن/