حجاب و عفاف در رأس اولویتها نیست؟
در جامعه و در کشورما ایران، علیرغم آنچه گفته میشود، حجاب و عفاف در رأس اهمیتها و اولویتها قرار ندارد و حجاب گمگشته ترین مفهوم در شهرهای کشوری است که جمهوری اسلامی ایران نام دارد. راستی چه کسی مسئولیت این گمگشتگی را به عهده میگیرد؟
نسیم شهسواری/
تا قبل از آن شب که در مهمانی، پای صحبتها و درد دلهای زینب بنشینم، هیچ وقت بهصورت جدی به این مسئله فکر نکرده بودم که در جامعه و کشورما ایران، علیرغم آنچه گفته میشود، حجاب و عفاف در رأس اهمیتها و اولویتها قرار ندارد.
ساره دختر زینب، این روزها، اولین روزهای مکلف بودنش را تجربه میکند و زینب هم مثل همه مادران مسئولی که مکلف شدن دختربچههایشان، برایش دغدغه است و با اهمیت، این روزها به دنبال مهیاکردن لباس و پوشش حجاب برای دخترش است. آن روز زینب میگفت که در جامعه ما الان هیچ کس و در هیچ کجا به فکر تهیه و تأمین نیازهای پوششی یک دختربچه تازه مکلف نیست. زینب میگفت، تمامی مغازههای تهران و حتی سایر شهرهای مذهبی را که بگردی از حجاب و تکلیف دختران رد پایی وجود ندارد و غیر از چادرهای پر زینت و زرقوبرق جشن عبادت و روسریهای نگین دوزی شده و چادرهای ملی سیاه رنگ کوتاه چیزی پیدا نمی کنی.
اما آیا واقعا نیاز یک دختر مکلف، تنها همین هاست؟ زینب میگفت اگر در تمایی فروشگاههای این شهر را بگردی مانتو، یا پیراهنی که روزهای اول تکلیف را برای دختران تازه مکلف مان شیرین کند، وجود ندارد؛ مانتو یا پیراهنی که هم ذوق شوق کودکانه آنها را تامین کند و هم نیاز آنها را برای پوشیده شدن و باحجاب بودن رفع کند.
واقعا باید پرسید که آیا با کوتاه کردن و طراحی یک چادر ملی، کار تمام می شود؟ آیا یک چادر سیاه ساده نیازهای کودکانه یک دختر بچه نهساله را برآورده می کند؟
راستی تمامی طراحان لباس و مد، سلیقه خودشان را برای لباسهای تنگ و چسبان آنور مرزی جمع کرده اند؟ پس سلیقه طراحان و هنرمندان ما کجاست که نیاز به حجابی زیبا و متنوع برای دختر نوجوان تازه مکلف ما بی پاسخ می ماند.
زینب میگفت همین کمبود سلیقه و مدلهای اسلامی است که بسیاری از جوانان ما برای اقناع نیاز زیبادوستیشان باحجاب خداحافظی میکنند. به نظر او این کم سلیقگی و این کمکاری تنها حیطه کودکان و نوجوانان ما را شامل نمیشود، بلکه برزگسالان ما هم در تمامی فروشگاههای رنگارنگ این شهر گزینهای مناسب برای حفظ حجاب و اقناع نیاز زیبادوستیشان پیدا نمی کنند.
نهایتا زینب آرزو می کرد که مسئولان ما در بخشهای مختلف فرهنگی این نیاز جامعه را درک کنند، اصناف، تولیدیها و برنامه ریزان عرصه تجارت که دستی در پوشاک دارند این ضرورت مهم را متوجه شوند که ما در عرصه حجاب کمکار کرده ایم.
زینب مثل خیلی از زنان باحجاب ما متاسف بود از این که مسئولین اصلا حواس شان نیست که ما برای با حجاب بودن در جامعه ای که نام اسلامیاش پر رنگ است، به سختی میافتیم.
او میگفت و من موافقش بودم که تنها با گشت ارشاد و تهدید و حرف، جوانان به حجاب و عفاف روی نمی آورند، جوانان ما خواهان حجابی زیبا هستند.
ای کاش طراحان ما در عرصه مد و لباس و پوشاک، طراحی لباسهای زیبای اسلامی را تنها به نمایشگاهها و جشنواره های مد و لباس اسلامی محدود نکنند و بدانند که همه این مدل ها و لباسهای اسلامی ، نیاز به بومیسازی و تولید انبوه احتیاج دارند .
زینب درست میگفت وقتی دست به عمل نمی زنیم ، دیگرانی پرفریب و حیلت کار جامه های مان را در بازار تنگ، کوتاه، بی دکمه و … میکنند و اینگونه میشود که حجاب ، گمگشته ترین مفهوم در شهرهای کشوری میشود که جمهوری اسلامی ایران نام دارد.
راستی چه کسی مسئولیت این گمگشتگی را به عهده میگیرد؟
/انتهای متن/