ای لهجهات صراحت سیب رسیدهای !
مبعث ، روز برانگیختن است ، روزی که عزم رفتن به آسمان باید کرد. مبعث یک شعر بلند هزار بیت است که هر بیتش تو را یک پله به ملاقات خدا نزدیک میکند. مبعث بهانهای سبز برای همه شعرهای هستی است ، شعر ناب قاسم صرافان را به بهانه این هنگامه عظیم میخوانیم.
هر مبعث که میرسد یادآور برانگیختنی عظیم است ، یادآور وجودی است از کالبد مادی خویش به درمیآید و همه میشود خدا .
هر مبعث که میرسد بهانه ایست تا داستان وصفناپذیر بندگی و نجواهای شبانهای در غار را زمزمه کنیم .
هر مبعث که میرسد بهانه ایست تا ما در امتداد مسیری نورانی از خود به خدا برسیم .
مبعث ، روز برانگیختن است ، روزی که عزم رفتن به آسمان باید کرد.
مبعث یک شعر بلند هزار بیت است که هر بیت تو را یک پله به ملاقات خدا نزدیک میکند.
مبعث بهانهای سبز برای همه شعرهای هستی است، شعر ناب قاسم صرافان را به بهانه این هنگامه عظیم میخوانیم.
درکوه انعکاس خودت را شنیده ای
تا دشت ها هوای دلت را دویده ای
در آن شب سیاه نگفتی که از کدام
وادی سبد سبد گلِ مهتاب چیده ای؟
«تبت یدا…» ابی لهبان شعله می کشند
تا پرده ی نمایش شب را دریده ای
رویت سپیده ای ست که شب های مکه را …
خالت پرنده ای ست رها در سپیده ای
اول خدا دو چشم تو را آفرید و بعد
با چشمکی ستاره و ماه آفریده ای
باران گیسوان تو بر شانه ات که ریخت
هر حلقه یک غزل شد و هر مو قصیده ای
راهب نگاه کرد و آرام یک ترنج
افتاد از شگفتی دست بریده ای
دیگر چرا به عطر تو ایمان نیاوریم
ای لهجه ات صراحت سیب رسیده ای!
بالاتر از بلندی پرهای جبرئیل
تا خلوت خدا، تک و تنها پریده ای
دریای رحمتی و از امواج غصه ها
سهم تمام اهل زمین را خریده ای
حتی کنار این غزلت هم نشسته ای
خط روی واژه های خطایم کشیده ای
گفتند از قشنگیت اما خودت بگو
از آن محمدی که در آیینه دیده ای
/انتهای متن/