کافیست خودمان کتاب بخوانیم
نمایشگاه کتاب امسال هم دارد افتتاح می شود. اما آیا ما به فرزندان مان کتابخوان بودن را آموختهایم؟ اگر آموخته بودیم، این روزها فرزندان مان لحظههای فراغت شان را به جای بازیهای کامپیوتری، تبلت و موبایل و چت و تلگرام و… کمی هم با کتاب پر میکردند.
نسیم شهسواری/
قدیمترها یادم است وقتی در اتاق انتظاری مینشستیم، وقتی منتظر بودیم، در ساعتهای بیکاری، درخانه، ماشین، اداره و… بودند کسانی که روزنامهای در دست داشتند یا کتاب کوچکی را از جیب درمیآوردند و شروع میکردند به خواندن. شاید همین هفت یا هشت سال پیش بود که در همین مترو تهران آدمهایی بودند که روزنامه و کتاب و مجله میخواندند.
اما امروز چه طور؟ اگر با یک نگاه موشکافانهتر به رفتارهای مان در ساعتهای کوتاه بیکاریمان بنگریم، خواهیم دید که این روزها، دستهای مان، روزهای مان و ساعتهای زندگیمان خالی از کتاب و خالی از حکمت و بینش شده است.
یادش به خیر! بچه که بودم وقتی مادربزرگ چند روزی را میهمانِ خانهی ما بود، روزها وقتی به قول خودش بنشنها را پاک میکرد و نمازش را میخواند، وقتی دیگر بوی غذا خانه را گرفته بود تا سفره ناهار آماده شود و یا شبها بعد شام تا کوس خواب در خانه زده شود، زود عینک ته استکانیاش را بر روی چشمش میزد و صفحه کتابی را که با یک تکه دستمال کاغذی نشانه گذاشته بود باز میکرد و میخواند. من نیز به تقلید از او یک کتاب را سرو ته میگرفتم و ادای خواندن درمیآوردم. همین رفتار مادربزرگ و روزنامهخوانیهای جدی پدرم، شبها کنار تلویزیون کافی بود که من و خواهرانم و یا حتی همنسلانم، کتابخوانی، اهمیت به کتاب و مطالعه را از روزهای زندگی پدران، مادران، پدربزرگ ها و مادربزرگ های مان بیاموزیم.
اصلا آن موقع رسم بود که کتاب هدیه بدهند. ما هم که همیشه اگر هدیهمان یک جلد کتاب بود، آن را بیشتر از هر لباس، عروسک و اسباببازی دوست داشته باشیم. یادم نمیرود آن نوروزی را که عیدی من پنج جلد کتاب داستان بود و من با شور و شعف، به سرعت گوشهای از خانه را انتخاب کردم و شروع کردم به خواندن داستانهای کتاب.
برای همین بود که همیشه پولهای مان را به جای خرید لباس و کفش و لوازم آرایش و… برای خریدن کتاب پسانداز میکردیم و قلکهای مان فقط به خاطر کتاب شکسته میشد.
برای همین کارها بود که شبی که قرار بود فردای آن، به نمایشگاه کتاب برویم و یا قرار بود بعد از پایان امتحانات سال تحصیلی به کتابفروشی محل برویم و چند کتاب برای روزهای گرم تابستانیمان بخریم، از شادی به خواب نمیرفتیم.
اما حالا یک سؤال غمانگیز دارم، این سؤال را امروز از خودم از شما و از همه پدر و مادرها میپرسم:
چرا با اینکه الان پدر ومادرها باسوادتر شده اند اما کتاب خوانی کمتر است وبچه ها کتاب را در دست بزرگت های شان نمی بینند؟
آیا به فرزندان مان کتابخوان بودن را آموختهایم؟
اگر به فرزندان مان کتابخوان بودن را آموخته بودیم، این روزها فرزندان مان لحظههای فراغت شان را به جای بازیهای کامپیوتری، تبلت و موبایل و چت و تلگرام با کتاب پر میکردند.
اگر به فرزندان مان کتابخوان بودن را آموخته بودیم، این روزها لیست خرید فرزندان مان ،خالی از کتاب نبود.
اگر به فرزندان مان کتابخوان بودن را آموخته بودیم این روزها، دیگر دورهمی های کودکانه و نو جوانانهشان پر از پو و کلش اف کلنز و کندی کراش نبود.
اگر ما اسیر دست ابزار تکنولوژی نشده بودیم و تکنولوژی زدگی را آرام و بیصدا در لابلای روزهای زندگی به فرزندان مان نیاموخته بودیم، این روزها فرزندان مان، به کتاب ارج میدادند.
اما هنوز هم میتوان تغییر کرد و تصمیم گرفت تا سبک زندگیمان را به سمتوسوی درست و سنجیده هدایت کنیم.
هنوز هم میتوان با کردارهای خودمان فرزندان مان را به کتابخوان بودن دعوت کنیم.
هنوز هم میتوان کودکانی دانا و کتابخوان پرورش دهیم.
تنها کافی است که بخواهیم.
تنها کافی است که حضور مهمان ناخوانده تکنولوژی را در روزهای زندگیمان کمرنگ کنیم.
کافی است که برای تشویق کردنش کتاب بخرید.
تنها کافیست که خودمان کتاب بخوانیم .
/انتهای متن/