معلمانی که در ۵ سال اخیر حین خدمت از دنیا رفتند

با کمی جست‌وجو در سایت‌های خبری، می‌شود آماری ثبت‌نشده از مرگ معلمانی را رقم زد که در راه مدرسه یا در خود مدرسه به دلا‌یلی جان باخته‌اند. با یک حساب سرانگشتی و جست‌وجو در اینترنت می‌شود رقم ٣٦ نفر را در این پنج سال مکتوب کرد.

0

به گزارش به دخت به نقل از خبر آنلاین، این در حالی است که آن چیزی که این روزها بیشتر دست‌به‌دست می‌شود، اخبار تنبیه بدنی دانش‌آموزان در مدرسه است و انگار همه ما تصمیم گرفته باشیم بخش محدودی از مشکلات قشر زحمتکش آموزش‌وپرورش را به همه تعمیم داده و دردهایشان را نادیده بگیریم. مطابق صحبت‌های معلمان و فعالان صنفی معلمان، این تعداد تنها بخشی از آمار ثبت‌شده است و چه بسا معلمان بسیار دیگری باشند که به دلیل دوری‌شان از پایتخت و عدم دسترسی به وسایل ارتباطی نحوه مرگ آنها ثبت نشده باشد.

قصه مرگ این معلم‌ها شاید برای چند روز نقل محافل باشد و بعد از مدتی کوتاه از یاد همه برود. این انگار خاصیت زندگی امروز است که هنوز بسیاری از ما فیلمی از تنبیه بدنی معلمی را در گوشی تلفن همراهمان داریم اما حتی نمی‌دانیم که در استان سیستان‌وبلوچستان چندین معلم قربانی عملیات تروریستی می‌شوند. یک‌بار اسامی را با هم مرور کنیم؛ در فروردین ٩٢ یک فرهنگی در بروجرد، دی ماه سه نفر در سبزوار، آذرماه پنج نفر در لردگان در تصادف جاده‌ای و در راه مدرسه جان باخته‌اند. در سال ٩٣، آبان یک نفر، دی‌ماه دو نفر، بهمن‌ماه پنج نفر و اسفندماه چهار نفر از فرهنگیان در جاده و سه نفر نیز در استان سیستان‌وبلوچستان و در ترور جان باخته‌اند.

به آمار این سال باید محسن خشخاشی را نیز افزود. در سال ٩٤ یک نفر در خردادماه، حسن امیدزاده در اردیبهشت، شهریورماه سه دانشجو معلم، آذرماه یک نفر در تصادف و علی نوروزی؛ آموزگاری که در راه بازگشت از مدرسه عشایری به خانه یخ زد و دی‌ماه نیز سه نفر در دو تصادف جاده‌ای جان خویش را از دست دادند. این ٣٢ آموزگار، با دو آموزگار جان‌باخته در سال ٩٥، کسانی هستند که در جست‌وجوی گوگلی یافت شدند و این جدا از کسانی هستند که جان‌باختن‌شان یا رسانه‌ای نشده یا به گونه‌ای جان باخته‌‌اند که در جست‌وجوی واژه‌های «معلم» و «کشته» یافته نشدند.

محمدرضا نیک‌نژاد، آموزگار و فعال صنفی معلمان درباره معلمان و حوادثی که منجر به فوت آنها شده، می‌گوید: «در مدتِ بیست و چند سال آموزگاری شاهد سکته چندین همکار در کلاس، از سر استرس و فشار کاری بوده که دست‌کم دو نفر از آنها جان باختند. بی‌گمان باید آنها را نیز به جمع فرهنگیان جان‌باخته در راه آموزش افزود. در یک برآورد ساده می‌توان پی برد که چندین برابر جان‌باختگان، می‌توان آسیب‌دیدگان و کسانی را که تا پایان عمر درگیر آسیب‌های چنین حادثه‌هایی هستند در نظر گرفت. همچنان که دیده می‌شود شمار فرهنگیانی که هنگام انجام وظیفه – از هنگام بیرون‌رفتن از خانه برای درس‌دادن تا بازگشت دوباره- جان باخته‌‌اند، شگفت‌آور است».

نیک‌نژاد در ادامه می‌افزاید: «برای آنها که آشنایی اندکی با این حرفه دارند، روشن است که یکی از استرس‌زاترین و پیچیده‌ترین حرفه‌ها معلمی است- آن هم با نوآموزانی از نسل اینترنت و گوشی‌های هوشمند و فیس‌بوک و تلگرام و… . حال اگر این پیچیدگی را به جاده‌های پرخطر و خودروهای ناایمن و دوری راه آموزگار از محل کار، ساختمان‌های فرسوده و پرخطر، بخاری‌های نفتی غیراستاندارد، جاده‌های سردسیر و گرمسیر روستایی و… بیفزاییم، آموزگاری در ایران یکی از خطرناک‌ترین حرفه‌ها به شمار خواهد آمد. از این‌رو گمان نمی‌کنم به جز کارگران ساختمانی و نظامیان- آن هم در هنگام جنگ- حرفه‌ای خطرخیزتر و آسیب‌زاتر از آموزگاری باشد. اما پرسش‌هایی از کاربه‌دستان دولتی و آموزشی. آیا متناسب با این سختی‌ها، فرهنگیان قدر می‌بینند؟»

نیک‌نژاد با اشاره به اینکه بسیاری از این آموزگاران جان‌باخته و آسیب‌دیده سال‌هاست که از جایگاه اقتصادی، آموزشی و اجتماعی خویش گله‌مندند، افزود: «آیا برنامه‌ای برای برگرداندن جایگاه اجتماعی آنها دارید؟ بسیاری از همکارانی که از حادثه‌های گوناگون جان به در می‌برند نیازمند کمک‌های مادی و معنوی هستند. من در دوسال گذشته با دو خانواده از همکاران آسیب‌دیده آشنا شدم که از بی‌توجهی دست‌اندرکاران بسیار گله‌مند بودند. آیا هنگام آن نیست که با طرحی فراگیر و کارآمد به یاری آسیب‌دیدگان فرهنگی و خانواده‌هایشان بشتابید!؟ آیا برخوردهایی این‌چنین می‌تواند زمینه رضایت حرفه‌ای برای فرهنگیان که شاهد ازجان‌گذشتن همکارانی مانند گنگوزهی، امیدزاده، صفرزاده و … بودند را در آینده فراهم کند؟ باید این ازجان‌گذشتگی‌ها و این حرفه خطرساز و مهم را پاس داشت».

خانم کبیر، همسر محسن خشخاشی است. معلم فیزیک مدرسه‌ای در بروجرد که پس از اعلام نمره پایین به دانش‌آموز خود با ضربات چاقو از پای درآمد؛ اتفاقی دردناک که تجمع آموزگاران را در پی داشت. در آستانه روز معلم، خانم کبیر غمگین است و صدایش می‌لرزد.

او می‌گوید: «بعد از فوت همسرم هیچ کمکی از سوی آموزش‌وپرورش به ما نشد. واقعا انتظار دارید کسی از ما دلجویی کرده باشد؟ نه، این اتفاق نیفتاد. حتی حاضر نشدند نام او را در فهرست شهدا قرار دهند».

همسر علی نوروزی، معلمی که در راه مدرسه در برف ماند و یخ زد اما روایت دیگری دارد، او هم خیلی مشتاق به صحبت‌کردن نیست. اما در جملاتی کوتاه و با لهجه محلی می‌گوید: «من سواد ندارم. اما مسئولان آموزش‌وپرورش کوتاهی نکردند و از ما دلجویی کردند».

محمدرضا گنگوزهی، برادر معلم مرحوم حمیدرضا گنگوزهی است که در فروردین امسال بر اثر ریزش آوار در مدرسه جان سپرد. او با اشاره به اینکه مرحوم گنگوزهی دارای دو فرزند بود که یکی از آنها مبتلا به سندرم دان است و دیگری هم لکنت زبان دارد، می‌گوید: «خانواده برادرم شرایط مالی خوبی ندارند. از وزیر آموزش‌وپرورش ممنونیم که برای دلجویی به روستای ما آمدند. آنها قول داده‌‌اند بعد از این اتفاق، همسر ٢٥ ساله برادرم را استخدام رسمی آموزش‌وپرورش کنند و امیدوارم این اتفاق بیفتد. اما هنوز هیچ اتفاق ملموسی را بعد از مرگ برادرم حس نکرده‌ایم…».

دغدغه اصلی خانواده این معلمان یک سؤال بزرگ است. آیا مرگ در حین خدمت شهادت محسوب نمی‌شود؟ از طرفی در شرایطی که حقوق قشر معلم جزء پایین‌ترین رده‌های حقوقی است و بیشتر این معلمان ساکن نواحی محروم کشور بوده‌‌اند، آیا کسی وضعیت خانواده آنها که سرپرستشان را از دست داده پیگیری می‌کند؟

/انتهای متن/

درج نظر