خودسانسوری دخترانه در خواستگاری ممنوع!
در خواستگاری آیا لازم است برای اثبات خودمان از خود واقعیمان فاصله بگیریم و برای پذیرفته شدن، اهداف و آرزوهای مان را بکُشیم و حرفهایی را ناگفته بگذاریم؟ آیا قرار است سقف خانه آینده مان روی آرزوهای مان خراب شود؟
نسیم شهسواری/
نمیدانم که تابهحال پای صحبتهای نوعروسها و نو دامادها نشستهاید یا نه و یا تا به حال از زن و مردی که به تازگی روزهای خوش یک سقفی را تجربه میکنند از حال و هوای یک زندگی واقعی پرسیدهاید یا نه؟
از نشانههای یک زندگی سالم این است که دنیای اینسو و آنسوی ازدواج نزدیک باشد و روشن و شفاف. از نشانههای یک ازدواج موفق این است که در روزهای یک سقفی، خانه آرزوهای هیچکس خراب نشود و دنیای جدید، برای هیچکدام، دنیایی سخت و عذابآور نگردد؛ اما بهراستی برای دستیابی به یک سقف مشترک سبز چه تدابیری لازم است و برای ساختن این سقف به چه ابزارهایی نیازمندیم؟
اصلاً ازدواج بهشرطچاقو برای همین است، برای اینکه زندگی این روزهای مجردیمان با زندگی روزهای متأهلیمان در امتداد هم و با اهداف و ویژگیهای مشترک باشد و در دنیای متأهلی نخواهیم شخص دیگری شویم با تلنباری از آرزوهای خفته شده.
دید و بازدیدهای ضروری سال نو که تمام شد یک بعدازظهر بهاری را برای رفتن به خانه سیما انتخاب کردم؛ نوعروسی که اولین روزهای زندگی مشترکش را تجربه میکرد. دوستی من با سیما به سالها پیش برمیگشت. او را دختری پر جنب و جوش با کلی اهداف و آرزو و خیالهای عجیبوغریب برای زندگی میشناختم، اما آن روز بعدازظهر از همان در آپارتمانش که وارد شدم، احساس کردم که تمامی شور و نشاط و آمال و آرزوهای سیمای پرنشاط ، از بین رفته است، کمحرف شده بود و احساس میکردم غمی را در گوشه دلش پنهان کرده است، خیلی از سلام و احوالپرسیمان نگذشته بود که کمکم شد همان سیمای همیشگی، حرف زد و حرف زد و حرف زد. سیما از زندگیاش از فاصلهای که میان زندگی امروزش با زندگی ساخته و پرداخته در ذهنش وجود داشت، حرف زد، از حرفهای نزدهای که بعدها زدهشده بود و فهمیده بود که این زندگی با خواستهها و تصاویر خوشایند ذهنیاش فاصلههای بسیار دارد.
راستی شما چه فکر میکنید، فکر میکنید سیما و همسرش علی کجای زندگیشان را اشتباه رفتهاند؟
ازدواج به هر قیمت؟
این روزها در افکار عمومی و در میان دختران ما تفکر نادرستی به عنوان ازدواج به هر قیمت، قوت گرفته است؛ تصوری مبنی بر پسندیده شدن و کوتاه آمدن، تصوری مبنی بر اینکه شانس یکبار در خانه آدم را میزند یا اینکه گفته میشود شوهر خوب مثل جای پارک است و …
اما آیا این تفکرات توانسته است یک زندگی سبز را برای دختران ما به همراه داشته باشد، این تفکرات تنها ثمرهاش، آمار رو به رشد طلاقهای ثبت شده و یا عاطفی و آدم هایی دلزده و ناراحت است.
جنگ اول به از صلح آخر
سیما وقتی روزهای عاشقی اش را یادآوری می کند و به یاد حرفها و گفتگوهایی میافتد که بین او و علی صورت گرفته بود، یک نتیجه جالب در ذهنش شکل گرفته که به من هم گفت. به نظر او یک ایراد بزرگ در کار او بوده و او یک مسیر غلط به نام خودسانسوری را طی کرده است. او تاکید می کرد که از ترس از دست دادن علی چه قدر، خواستنها، روحیات و حرفهای ته دلیاش را پنهان کرده و قدم در عرصه یک رابطه تشریفاتی گذاشته، رابطهای که از ابتدایش معلوم بوده که روزها هم سقفیشان برای سیما، دلگیر و ناراحتکننده خواهد بود.
بهتر است بدانیم که جنگ اول به از صلح آخر است.
خودمان باشیم و آرزوهای ما ن را نکُشیم
من این طور نتیجه می گیرم که بهتر است قبل از آنکه که تصمیم جدی خودمان را برای همراهی باکسی بگیریم؛ ببینیم که برای اثبات خودمان چه قدر از خود واقعیمان فاصله گرفتهایم، ببینیم برای پذیرفته شدن چه میزان از اهداف، رویاها، آمال و آرزوهای مان را میکشیم و چه حرفهای ناگفته ای را باقی میگذاریم؛ که اگر اینگونه است این رابطه یا سرانجام خوشی نخواهد داشت و یا ماندن و بودن در آن ما را شادیهای ما و آرزوهای درون مان را روزبهروز کمرنگتر و ناپیداتر میکند.
بهتر است بدانیم لازمه یک زندگی سالم این است خودمان باشیم و برای پذیرفته شدمان، خودمان و آرزوهای مان را نکشیم.
به هر قیمت ازدواج نکنیم!
/انتهای متن/