“زائر شهید” یک برند شد برای شان

این موضوع انشای هر سال ما بود بعد از عید و من امسال مثل همان انشاها می خواهم از تعطیلات عیدم بگویم در کنار بچه هایی که دفعه اول شان بود به مناطق عملیاتی حنوب آمده بودند و از راهیان نور شده بودند و به قول خودشان “زائر شهید” شده بودند که مثل یک برند بود برای شان.

0

در روزهای اخر اسفند همه ی افراد در تدارک سفر هستند و برنامه ریزی می کنند که در تعطیلات نوروز به کجا سفر کنند.

عده ای دریا، ساحل و جنگل های شمال را انتخاب می کنند ، عده ای  کیش و قشم را،  و افرادی هم به بازدیدشهرهای تاریخی کشور مثل شیراز و اصفهان می روند.

اما افرادی هم هستند که تمام طول سال منتظر ماه اسفند و فروردین هستند که آماده ی رفتن به سفری خاص شوند:

سفر راهیان نور .

سفر راهیان نور خیلی خاص و متفاوت است در مقایسه با بقیه ی سفرها.

در این سفر از جنگل و دریا و سی و سه پل و پاساژ های کیش و قشم خبری نیست؛ وسیله ی سفر هم هواپیما و ماشین های شخصی و راحت نیست.

در این سفر سختی های زیادی را باید تحمل کرد، مثل:  گرمای شدید و افتاب سوزان دشت های جنوب، نشستن چند ساعته و چند روزه در اتوبوس و خیلی سختی های دیگر از نظر تغذیه و محل استراحت.

 

مسافران این سفر

من هم از مسافران این سفر بودم در نوروز امسال. نکته ی جالبی که نظر مرا به خود جلب کرد همسفران من بودند در این سفر  که حدود سی ، چهل نفر دختر نوجوان و جوان با سن و سال بین 17 تا 25 سال می شدند.

وقتی با این دختران صحبت کردم فهمیدم که خیلی های شان از سفر کیش و قشم و شمال شان گذشته اند و این سفر را انتخاب کرده اند.

همه شان از اینکه سال تحویل کنار خانواده های شان باشند گذشته بودند تا اینجا  باشند، کنار شهدا.

در بین این دختران افرادی هم بودند که روزها و شب ها گریه و زاری کرده بودند تا اجازه ی رفتن از پدر و مادرشان بگیرند تا به قول خودشان دارای برند”زائر شهید” شوند .

 

این بچه ها و این سفر سخت؟

برای من سوال بود که چطور می شود دختران هفده هجده ساله ای که در رفاه کامل بودند، این سفر سخت را برای شروع سال انتخاب کنند؟ دخترانی که ظاهر شان و حتی در مورد بعضی ها محتویات گوشی شون نشون نمی داد که به زیارت شهدا بیایند.

همین دختران به هر یادمانی که می رسیدند مثل ابر بهار گریه می کردند. هرکدام گوشه ای از این بیابان را بغل گرفته بودند و با شهدا دردل می کردند، طوری گریه  می کردند که بعضی ها از هوش می رفتند. جالب این که هیچ کسی هم نبود که برای شان از شهدا بگوید، خودجوش با یاد شهدا این طور متاثر شده بودند.

همه چیز عجیب بود. بچه ها حال و هوایی خاص داشتند. سختی های ظاهری این سفر را تحمل می کردندو اصلا به نظرشان هیچ چیز سختی وجود نداشت؛ همان هایی که داشتند به هم می گفتند که در خانه اگر مثلا یک روز یک صبحانه ناقص جلوی شان بگذارند، سروصدای شان بلند می شود.

راستی اینها در این ایام عید در این مناطق چه می کنند؟

وقتی سر صحبت را با انها باز کردم از کل صحبت های ردو بدل شده بین ما نتیجه این شد که:

“ما هفده هجده ساله ها  ثمره خون شهدا هستیم و زندگی پدر ومادر ها و آرامش خودمان را مدیون این خون ها می دانیم.”

چه فهم ناب و چه حس قشنگی داشتند این بچه ها که دفعه اول شان هم بود به اینجا آمده بودند.

فکر می کردم من که برای چندمین بار است می آیم به این خوبی شاید درک نمی کردم اهمیت کار شهدا را و رابطه شان را با نسل چهارم انقلاب.

این رابطه مستقیم شهیدان بود با این بچه ها … چه رابطه خوبی و چه حاصل باارزشی: بصیرت و درک درست . 

1

فرزاد فرزین: اگر وظیفه شد از حرم دفاع کنم

یکی از این یادمان ها اروند بود. در بین زائران شهدای اروند خواننده ی جوان کشورمان را هم دیدیم که به زیارت شهدا آمده بود؛

فرزاد فرزین خواننده ی  محبوب نسل جوان در یادمان شهدای اروند خطاب به بازدیدکننده ها گفت:

اگر جوانان و ایثارگری های دیروز نبود،  امروز ما به این امنیت نمی رسیدیم.

پیام من به طرفداران و جوانان این است که باید با تفکر دفاع زندگی کنند. دشمن همیشه دشمن است، ما باید واقعیت ها را به جامعه منتقل کنیم.

اگر روزی بر من وظیفه شد که از حرم دفاع کنم مطمئن باشید فرزاد فرزین هم به جمع مدافعان حرم خواهد پیوست.

/انتهای متن/

 

درج نظر