اگر هیچ شباهتی به حضرت زهرا(س) نداریم…
خیلی از ما زن ها که مسلمان و دوستدار حضرت زهرا هم هستیم، در این زمانه برای پیدا کردن الگوی درست زیستن حسابی حیران شدهایم. آیا اگر ما شیوه ی عملی زندگی این بانوی بزرگوار را دنبال می کردیم، از گیجی و سرگردانی درنمی آمدیم و زندگی مان سامان نمی گرفت؟
نسیم شهسواری/
فاطمیه بود و در محله ما هم، خانهها لباس عزا پوشیده بودند. آن روز بعدازظهر، همگی مهمان خانم ضیافت بودیم تا دورهم توسلی کنیم به بانوی بزرگوار حضرت زهرا(س). هنوز همه خانمها جمع نشده بودند و هر کس با کناردستیاش و گاهی پشتسریاش حرف می زد. خانم ضیافت گوشه حسینیه نشسته بود و تند تند با تسبیحش داشت ذکر میگفت. پیش خانم ضیافت رفتم و اجازه گرفتم که تا زمانی که همه خانمها جمع میشوند، با خانمهای حاضر بحث و صحبتی داشته باشم. خیلی وقت بود که این سؤال در ذهنم بالا و پایین میشد که در یک کشور مسلمان با همه عزاداریها و مناسبتهای فاطمی که برگزار می شود، واقعا این بانوی دوعالم، چه نقش عملی در زندگی زنان ما دارد.
خانم ضیافت قبول کرد.
قسمهای مادرم
در جمع خانمها سؤالم را مطرح کردم. خانم رضایی که داشت خاطرات سفرش را برای یکی از دوستانش تعریف میکرد حرفش را ناتمام گذاشت و رو به من گفت:
از کودکی فاطمه زهرا (س) را در میان قسمهای مادرم شناختم. من از ایشان چیز زیادی نمیدانم. فقط می دانم مقدس است و مهم؛ و برای همین است که مادرم به اسم ایشان قسم میخورد. امروز هم آمدهام اینجا تا از این خانم مهم مقدس بخواهم که کمکم کند تا مشکلاتم حل شود.
خانم رضایی مکثی کرد، شال مشکیاش را روی سرش جابجا کرد وگفت: همین.
در جوانی شهید شد
آخر حرف های خانم رضایی دخترِخانم ضیافت وارد جمع شد. نامش فاطمه بود و بهتازگی دانشجوی رشته ادبیات شده بود. چادر عبایی اش را زیرش جمع کرد و نشست. سوالم را از او پرسیدم.
گفت: اگر از من بپرسی می گویم خانم فاطمه زهرا یک حماسهساز کوچک بود، کوچک ازآنجهت که در جوانی شهید شد و حماسهساز هم ازآنجهت که در برابر همه سختیها، ظلمها و زورگوییها ایستاد و شهید شد تا حقیقت تیرهوتار نشود. من فقط همین را می دانم، فقط می دانم که این بانو، محترم و بزرگ است و باید برایش احترام قائل بود.
اسم شان برکت است
داشتم از میان حرفهای فاطمه چیزی را یادداشت میکردم که خانم رحمتی شروع به صحبت کرد:
خدا بیامرزد مادرم را، هرروز صبح به خانم سلام میداد و میگفت اسم ایشان برکت روز ماست. من هم شیوه مادرم را در پیش گرفتم و هرروز صبحم را با نام ایشان شروع میکنم.
خانم رحمتی ادامه داد: مادر میگفت از جوانی این عادت را دارد. می گفت خیلی جاها این سلامها به کارش آمده است.
ایکاش بیشتر بشناسیم
حرفهای خانم رحمتی خیلی روی جمع اثر گذاشته بود. خیلی ها اشک به چشم شان آمد. صدای “یا فاطمه” از چند جای جلسه شنیده شد.
از خانم های جمع پرسیدم: به نظر شما این کافی است که حضرت برای ما مقدس و مهم و محترم باشند؟ غیر از این، فکر نمی کنید ایشان یک منش هم داشتند و در زندگی شان یک خط سیری را دنبال می کردند و اگر مقدس و محترم شدند و پس از قرن ها ما هنوز برای شان عزاداری می کنیم، برای همین است؟
جوابی نبود. دیگر همه خانم ها جمع شده بودند و وقت دعای توسل رسیده بود.
حضرت زهرا کجای زندگی ما هستند؟
در میان دعا وقتی به فراز «یا وَجیهَةً عندالله اِشفَعی لَنا عِندَاللّه » رسیدم، ازخودم پرسیدم:
از حضرت زهرا در زندگیهای ما چه چیزی وجود دارد که باعث شود ایشان از ما شفاعت کنند؟ اگر ما و زندگی مان هیچ شباهتی به حضرت زهرا نداشته باشد، چطور می شود انتظار شفاعت در آن دنیا داشته باشیم؟
حضرت زهرا (س) هزار و یک حرف و منش و درس برای زندگی مان، برای مادرانگیمان، برای همسری کردن مان و برای عبادت مان دارد؛ حرفهایی که نه شنیده شده و نه به آنها عمل شده است. اگر شیوه زندگی این بانوی بزرگوار را در همهی زندگیمان جاری میکردیم، مخصوصا ما زنها در این دوره زمانه که برای پیدا کردن الگوی درست زیستن حسابی حیران شدهایم، از گیجی و سرگردانی درمی آمدیم و زندگی مان سامان می گرفت.
ولی حالا چه؟ فاطمه زهرا تنها یک واژه و شخصیت مقدس است برای ما. چقدر حیف و چقدر ناکافی است این.
/انتهای متن/