آیا اسکندر مظهر داد است؟
در بررسی اسکندر نامه به عنوان آخرین کتاب نظامی، به دلایل علاقه شخصی نظامی به این اثر پرداختیم. این بار زوایای دیگری از دید این شاعر را در مورد کشور گشایی های اسکندر مقدونی بررسی کنیم.
فاطمه قاسم آبادی/
نظامی در اسکندرنامه نه تنها مبارزات اسکندر راحقطلبانه و در راه كسب آزادی بیان می کند بلکه آن را تقدیر میكند و در عین حال به آن شأن یك وظیفهی شریف را میدهد. جنگ اسكندر با دارا، شاه ایران، چنین مبارزهای تصویر میشود!
عرق ایرانی کجاست؟
نظامی علت این جنگ را این گونه توجیه میكند كه در زمان فیلیپ پادشاه رعیتنواز و صلح پرور و عادل، دارا با تهدید یونانیان به حمله به كشورشان، آنان را وادرا به پرداخت خراج كرد.
اسكندر پرداخت این خراج را برای خود و كشورش، مایهی خفت میشمرد و میخواست از این كار سرباز زند. از سوی دیگر دارا شاه ایران، ایلچیان خود را به یونان اعزام میدارد و اسكندر را تهدید میكند و خراج میخواهد. اسكندر تحمل این تهدید را نمیكند:
برو! بانگ زد شهریار دلیر
كه نتوان ستد غارت از تند شیر
زمانه دگرگونه آیین نهاد،
شد آن مرغ كو خایه زرین نهاد!
در ادامه ی این داستان دروغین اسكندر از دارا میخواهد كه به ملك خود خرسند باشد و اسکندر را در كشور خود راحت گذارد. اما دارا این شاهنشاه خودخواه و بدآیین و بدكیش! او را تهدید به جنگ میكند و وادارش میسازد كه تدابیر تدافعی ببیند.
باطل آراسته
این منظومه، علیرغم آن كه در دوران پیری نظامی سروده شده، اما با قدرت تمام به زیباترین نمونهی هنروری و سخنوری برای بیان یک داستان تخیلی و دروغین تبدیل شده است.
غالب ابیات منظومه تا حد یك ضرب المثل پرمعنا و حكمتآمیز است. حادثهها در طرحی بدیع و زیبا دنبال میشوند. رمزها و كنایهها و معماهایی كه در گفتگوی دارا و اسكندر از آنها استفاده میشود، تفأل اسكندر با آینه و كبك، تصویر مجالس مشاوره و سخنان پرمغزی كه در آنها رد و بدل میشود، همه و همه رغبت خواننده را به خواندن اثر بیشتر میكند.
تشبیهات، استعارهها، كنایهها و مَجازاتی كه در هر بیت با هنرمندی و مهارت داده شده، انسان را به شور و وجد میآورد. همراه با این منظرهی هنری و زیبا و سحرانگیز، ایدهآلهای والای انسان دوستانهی شاعر، طراوت و تازگی ویژهای به اثر میبخشد، که منهای باطل بودن درون مایه ی واقعی داستان این اثر را به یک اثر هنری ارزشمند تبدیل می کند.
بیگانه پروری و وطن نادوستی
شاعر از داستان اسكندر و دارا سود میجوید تا عقاید خود را دربارهی برتری عدل و نتایج تلخ ظلم بیان كند. نیروهایی كه در این منظومه رو در روی هم میایستند، از نظر شماره و توانایی با هم برابر نیستند. دارا كه جنگ را آغاز كرده، برای زیر و زبر ساختن یونان، 900 هزار سپاهی گسیل میدارد اما اسكندر قشونی فقط مركب از 300 هزار نفر دارد. تنها برتری او به دشمن، دادگری و رعیتنوازی اوست!
(جالب اینجاست که در داستان اسکندرنامه حمله از طرف ایران بوده ولی مرز حمله مرز ایران است نه یونان!)
اسکندر در این مجموعه متكی به مردم است. نظامی به نیروی مردم باور دارد، پیروزی و فتح فرمانروای عادل را نیز در گرو این اتكا میداند و از زبان فیلسوفان به اسكندر خطاب میكند كه:«جوانمرد پیوسته با كس بود.» اسكندر بردبار و خونسرد است و دارا سراسیمه و عجول است.
اسکندر تمثیل عدالت است در مقابل دارا!
اگر اسكندر طرفدار حق و عدالت است، دارا تمثیل بداندیشی، ستم و زورگویی است. اگر اسكندر در هر كاری نیاز به مشورت با خردمندان دارد، دارا مغرور و متكی به رأی خود است و مشاوره را رد میكند. حوادث منظومه، خود بر اساس شرح تضّاد این سجایا و غلبهی سجایای خوب بر بد پیریزی شده است. نیروی اسكندر و ضعف دارا نیز از این كیفیتهاست. شاعر از زبان فیلسوفانی كه در مجلس مشاوره نظر خود را به اسكندر میگویند، این كیفیتهای ناهمگون را چنین ارزشگذاری میكند:
تو بادادی، او هست بیدادگر
تو میزان زور، او ترازوی زر
بدان بد كه از جمله شهر و سپاه
ز نیكان ندارد كسی نیكخواه
قسمت دوم (اسکندر پیامبر پوشالی)
/انتهای متن/