“کفشهایم کو” مهاجرت، غربت و آلزایمر را به تصویر می کشد
“کفشهایم کو؟” ساخته “کیومرث پوراحمد” بیشتر به معرفی بیماری آلزایمری می پردازد و هم از مشکلاتی که مهااجرت و غربت مخصوصا برای زن ها ایجاد می کند و نیز تصویریست از عاطفه و وفای زن ایرانی.
نفیسه ترابنده/
“کفشهایم کو؟” جدیدترین فیلم “کیومرث پوراحمد” به نویسندگی “فرید مصطفوی” و تهیه کنندگی “سید علی قائم مقامی” همچون فیلم به یاد ماندنی “شب یلدا” داستان جدایی پدر از دختر است، در هر دو فیلم مادر خانواده که سودای مهاجرت در خارج از کشور را دارد با دختر خود کشور را ترک میکند و به تدریج تماس هایش با پدر خانواده قطع می شود. در “شب یلدا” مخاطب شاهد زجر کشیدن محمدرضا فروتن از دوری دختر خود است و در “کفشهایم کو؟” رضا کیانیان در فراق دختر و همسرش بیمار می شود.
داستان فیلم
فیلم از شب سال تحویل آغاز می شود. حبیب کاوه( رضا کیانیان) در خانه با عکس دختر خود بیتا(مینا وحید) تنهاست که خانم مستأجر سبزی پلو ماهی شب عید را برای او می آورد. حبیب مرتب در خانه راه می رود و سعی می کند تاریخ حوادث مختلف زندگی خود را به یاد آورد اما موفق نمی شود و برای دلداری با خود تکرار می کند که:
«دکتر گفت: هر وقت راه خونتو گم کردی، آلزایمر گرفتی.»
حبیب از خانه بیرون می رود و آدرس را فراموش کرده و تا شب روی نیمکت پارک می نشیند.
دو سال می گذرد و بیتا برای دیدن پدرش راهی ایران می شود.
” بیتا” در سن هشت سالگی با مادرش به خارج از کشور رفته است. پدربزرگ بیتا هنگام مرگ حقایقی درباره پدرش به او می گوید و او برای پیدا کردن پدر راهی تهران می شود. بیتا آمده تا مقصر اصلی این همه سال جدایی از پدر و وضعیت اسفبار او را پیدا کند. لحظه رویارویی با حبیب، بیتا را بسیار متأثر می کند. بیماری آلزایمر حبیب پیشرفت کرده و او جز گذشته دور چیزی را به خاطر نمی آورد. وقتی بیتا خود را معرفی می کند، حبیب با داد و بیداد او را دزد خوانده و تقاضای کمک می کند و تازه بیتا در می یابد چقدر حال پدرش وخیم است. بهاره( بهاره کیان افشار) برای نزدیک شدن بیتا به حبیب او را پرستار جدید معرفی کرده و او را بهارک می نامد. بیتا در آغاز ورودش به حبیب نایلونی از تخم مرغ شانسی می دهد و حبیب با گریه تأکید می کند بیتا کوچولو تخم مرغ شانسی دوست دارد. بیتا عاجزانه در آرزوی فرصتی است که حبیب او را بشناسد اما هروقت او را پدر صدا می کند حبیب به هم می ریزد و او به ناچار به تبعیت از بهاره حبیب را عموجان صدا می زند.
معرفی از آلزایمری ها
ادامه فیلم روند نزدیک شدن گام به گام بیتا به پدرش است. فیلمساز که گویی بیشتر به فکر معرفی رفتارها و مشکلات افراد آلزایمری است تا قصه گویی به تفضیل به نمایش صحنه های برخورد بیتا و حبیب می پردازد. حبیب که از شدت افسردگی جدایی از پریناز-همسرش- و بیتا دچار آلزایمر شده، همچون بچه ها رفتار میکند. بیتا که درمی یابد حبیب پس از رفتن آنها دوباره ازدواج نکرده و عکس عروسی حبیب راپدر او برای اذیت کردن آنها برای پریناز فرستاده، با حبیب همدل می شود. بیتا حبیب را حمام می برد، موهایش را شانه می کند و ریش هایش را می زند.
“بیتا” در کندوکاو گذشته مقصران اصلی را می یابد؛ پدر پریناز و عمویش- هادی( مجید مظفری)-. هادی به دستور پدرش عکس ساختگی عروسی حبیب را برای پریناز به خارج از کشور می فرستد و اجازه نمی دهد هیچ گاه نامه های پریناز به حبیب برسد. پدر پریناز هم از آن سو نامههای حبیب را به دست پریناز نمی رساند.
بیتا که به شدت به حبیب وابسته شده حاضر نیست دوباره به خارج برگردد:
« مامانم! درسته اون نمیدونه من دخترشم اما من که میدونم اون بابامه.»
بیتا از پریناز(رویا نونهالی) هم می خواهد که پیش آنها بیاید اما پریناز میگوید:
« من یه بار زندگیمو پای بابات از دست دادم دیگه توانشو ندارم. بابات دیگه نمیتونه تکیه گاه باشه برای یک زن.»
در نهایت پریناز همچون تمام مادران دلسوز، تصمیمی بزرگ می گیرد، او که در همه این سال ها بیتا را به تنهایی بزرگ کرده، نمی تواند تحمل کند او درس و زندگیاش را رها کند و بدون خبر به ایران می آید.
“پریناز” هم قربانی خودخواهی اطرافیان خود و حبیب شده است. مخاطب در ابتدای داستان تصور خوبی نسبت به پریناز ندارد اما به تدریج پریناز از تمامی اتهامات مبری می شود. برای مخاطب معلوم می شود او که برای رسیدن به حبیب جلوی همه ایستاده بود به هیچ عنوان قصد خیانت به حبیب را نداشته است. این قسمت داستان فیلم برخلاف فیلم شب یلداست، در شب یلدا زن خانواده که سودای مهاجرت در سر دارد، با یکی از دوستان همسرش ارتباط برقرار میکند.
علاقه پریناز به حبیب کم کم بیدار می شود، حبیب در لحظاتی پریناز را می شناسد اما چون همان تصور کودکی را از بیتا دارد نمی تواند بیتای امروز را به عنوان دختر کوچکش بپذیرد. پریناز برای آرامش روح حبیب و آسودگی خاطر بیتا، زندگی در کنار حبیب را برمی گزیند. پریناز در سکانس پایانی مصصم و با اراده خطاب به دوربین می گوید:
« من به علم پزشکی و چیزهایی که درباره آلزایمر میگن شک ندارم اما بذار آلزایمر کار خودشو بکنه، منم کار خودمو میکنم.»
روایتی از مشکلات در غربت
فیلمساز در روایت داستان خود از مشکلات مهاجرت سخن می گوید، از فروپاشی کانون گرم یک خانواده تا مشکلات اجتماعی و معیشتی زندگی در غربت. پریناز که زندگی خوبی از لحاظ مادی و رفاهی دارد پس از مهاجرت برای امرار معاش مجبور به کار در فروشگاهی می شود؛ کاری که زندگی او را تحت الشعاع قرار داده و به عنوان فردی مهاجر توسط کارفرمای خود مورد سوء استفاده قرار می گیرد.کارفرمای پریناز به او مأموریت میدهد تا چمدانی را به شهر دیگر ببرد، در مرز پلیس چمدان را بازرسی کرده و مقدار زیادی مواد مخدر در آن پیدا می کند و پریناز که از همه چیز بی خبر است شش ماه محکوم به زندان می شود و بخاطرهمین شش ماه بی خبری شائبه خیانت در ذهن شوهرش نقش می بندد.
فیلمساز بسیار گذرا اشارهای هم به مشکلات معیشتی زنان بیوه دارد. نرگس( شقایق فراهانی) به عنوان پرستار با معرفی عمو هادی وارد خانه حبیب می شود اما بهاره که از قیافه و حالات او پی میببرد معتاد است، او را از خانه بیرون می کند. نرگس با گریه به بیتا می گوید:
«شوهرم معتادم کرد و با دو تا بچه گذاشت ام رفت. من چه جوری باید خرجشون رو بدم!»
اوج مشکلات زنان بیوهای چون نرگس در این دیالوگ مشخص می شود:
« زن بیوه مثل نوشابه تگری میمونه که تو گرما همه ی مردها حق خودشون می دونند بخورنش، آروغ بزنند و بندازنش دور.»
تصویری از عاطفه و وفای زن ایرانی
“کفشهایم کو؟” گرچه بیشتر درباره معرفی بیماری آلزایمریست اما از عاطفه و وفای زن ایرانی سخن میگوید؛ زنانی که قربانی زیاده خواهی اطرافیان شان شده اند و بهترین سال های عمر خود را با یک سوء تفاهم در غربت و تنهایی گذرانده اند؛ دخالت بیجای اطرافیان و بزرگترها که گمان می کنند در لحظه بهترین تصمیم را گرفته اند .حبیب هم نمونه بارزی از یک پدر شریف و خانواده دوست است که در فراق دختر وهمسرش همه چیز خود را از دست می دهد.
“کفشهایم کو؟” در قیاس با فیلم” شب یلدا” بسیار ضعیف است. تعمد نویسنده داستان و کارگردان در به نمایش کشیدن اغراق شده و بیش از حد مشکلات و رفتارهای غیرطبیعی حبیب که گاه شبیه افراد دیوانه و مالیخولیایی است، باعث خستگی تماشاگر می شود. در این فیلم همچنین ما شاهد زیرپاگذاشتن قواعد عرفی و شرعی بر پرده سینما هستیم؛ آواز خواندن تکی بازیگران زن و تماس های مکرر بازیگر نقش بیتا با رضا کیانیان.
/انتهای متن/