“عباس دست طلا” بیتعارفترین کتاب جنگ
کتاب«عباس دستطلا» یکی از کتابهای دفاع مقدس است به قلم محبوبه معراجی پور که با لحنی صادقانه به دور از اغراق و بزرگ نمایی، همکاری و اتحاد مردم را در خاکریزها و پشت آن به نمایش گذاشته است.
فاطمه قاسم آبادی/
در مورد دفاع مقدس خوشبختانه تا کنون آثار بسیار ارزشمندی از جمله زندگی نامه ، مجموعه ی نامه ها ، خاطرات و… به رشته ی تحریر در آمده است . منتها در میان این خیل از نوشته ها بعضی وقت ها بعضی کتاب ها با قدرتی استثنایی آدمی را مجذوب خود می کند ، کتاب عباس دست طلا از این نوع کتاب هاست.
مقدمه
در صفحهی تقدیمیهی کتاب نوشته شده است: تقدیم به همهی بسیجیان فنی و تعمیرکار! از همین جا معلوم میشود با یک کتاب متفاوت روبهرو هستیم. کتاب «عباس دستطلا» یکی از بیتعارفترین کتابهای دفاع مقدس است.
ردی از سؤال و جواب مصاحبهکننده با قهرمان داستان در اثر معلوم نیست. نویسنده در متن هرجا که خواسته از گذشته و کودکی حاج عباس قصه را روایت کند، جمع دوستان با صفای او را جمع میکند و شبها بعد از کار سخت و سنگین روز کنار هم مینشاند تا از خاطراتش بشنوند.
در مورد نویسنده
محبوبه معراجی پور نویسنده کتاب متولد 1351 است و نگارش 14 اثر ادبی در حوزه دفاع مقدس، چندین اثر پژوهشی و فیلمنامه ، برگزاری دوره های آموزشی داستان نویسی ، داوری چندین مسابقه ادبی و دریافت جوایز متعدد در جشنواره ها و مسابقات داستان نویسی از جمله موارد شاخص در زندگی نامه حرفه ای اوست.
موضوع کتاب
این کتاب نگاهی به عملکرد بسیجیان فنی و تعمیر کار واحد پشتیبانی و تدارکات سپاه در دوران هشت سال دفاع مقدس دارد.
خاطره نگار اثر، ماجرا ها را از زمانی که کمتر از دو ماه از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران گذشته، آغاز می کند.
عباس علی باقری با مروری کوتاه بر زندگی اش و دودلی های خود برای حضور در جبهه ها، از زمانی می گوید که تصمیم می گیرد برای دو هفته به جبهه برود و ببیند در آن جا چه کاری از دستش برمی آید.
داستان عباس
اولین اعزام باقری هجدهم آبان ماه سال 1359 است. به همراه چند نفر از دوستانش وارد پادگان ارتش در اسلام آباد می شوند؛ محلی که خودروهای خسارت دیده از انفجارها توسط تعمیرکاران شرکت خودرو سازی ایران ناسیونال تعمیر می شوند و عباس علی باقری و دوستانش که قرار است توانایی خود را در کار ثابت کنند، جیپی را که چپ کرده تعمیر می کنند. توانایی و سرعت آن ها باعث شهرت شان می شود.
پس از گذشت یک ماه ونیم از بازگشت آن ها از جبهه ها، باقری تصمیم می گیرد تیمی فنی و حرفه ای را برای تعمیر خودرو ها به جبهه ها ببرد.
یافتن این نیرو های ماهر و مجاب کردن آن ها بخش مهمی از کتاب «عباس دست طلا» است و به نوعی انگیزه مردم برای حضور در جبهه ها و چرایی شرکت نکردن برخی افراد در دفاع مقدس را بیان می کند.
باقری در نهایت تیمی 21 نفره را تشکیل می دهد تا به ستاد جنگی زیر نظر شهید دکتر مصطفی چمران بپیوندد، اما به دلیل ماجراهایی که در هنگام اعزام رخ می دهد، تنها 9 نفر از تعمیرکاران باقی می مانند؛ افرادی حرفه ای که نزدیک به 14 ساعت در روز کار می کنند و خودروها را به سرعت تعمیر می کنند و تحویل می دهند.
او برای دومین بار در بیستم دی ماه سال 1359 به همراه تیم خود به پادگان ابوذر در سر پل ذهاب می رود و علاوه بر تعمیر خودرو، کشویی تفنگ 106 میلی متری ضد تانک را هم تعمیر می کند.
باقری در فاصله هر چند ماهی که به تهران می آید و بر می گردد، برای هر دوره از سفرش به جبهه های دفاع مقدس تیمی جدید و تازه نفس را می برد.
دستان طلایی
اهمیت و برجستگی کار حاج عباس دستطلا و دوستانش در دو چیز است: «سرعت در تعمیر» و «توقفناپذیری».
هیچ چیز در مسیر حرکت این جماعت مانعی ایجاد نمیکند؛ نه کمبود گاه به گاه ابزار و وسایل و نه بدقلقی فلان مسئول مربوطه. اصل و اساس راه انداختن کار است؛ تعمیر چرخ جنگ است.
بخش دیگری از کتاب «عباس دست طلا» به ماجرای حضور خانواده باقری در اهواز و منطقه جنگی اختصاص دارد. فعالیت های وی تا پایان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ادامه پیدا می کند و مهارت او در تعمیر خودرو ها باعث می شود تا به او لقب عباس دست طلا را بدهند.
آثار صفاو صداقت
کتاب «عباس دست طلا» یکی از آثاری است که مورد تحسین مقام معظم رهبری واقع شده است و ایشان در باره این کتاب فرمود : “این کاری که اخیرا شروع شده که از شماها با این جزئیات و ریزه کاری ها خاطرات می گیرند، این هم کار خیلی خوبی است.
ما دو جلد از این کتاب های شما را خواندیم، یکی کتاب آقای بنائی را خواندم یکی هم کتاب این حاج آقای عباس دست طلا را که مفصل و با جزئیات خواندم.
خیلی خوب بود انصافا، مخصوصا کتاب ایشان. هم مطلب در آن زیاد بود هم آثار صفا و صداقت در آن کاملا محسوس بود و انسان می دید. خداوند ان شاءالله فرزند شهید ایشان را با پیغمبر محشور کند و خودشان را هم محفوظ بدارد.
قسمتی از کتاب
طاق آمبولانس را چند بار دید میزنم. مجتبی لجش گرفته:
- بس نیست؟! چقدر طاق را دید میزنی؟ همهی صافکارها یک بار روبهروی ماشین میایستند و نگاه میکنند، بعد هم درستش میکنند و دیگر کاری ندارند که چه میشود. تو هم از بالا میبینی، هم از پایین، هم از چپ، هم از راست، بغل، روبهرو، زیر و رو … بابا! چه خبرت است؟
حس میکنم کمی خسته شده. لبخندی حوالهاش میکنم :
- طاق آمبولانس باید محکم باشد و سفت بشود تا وقتی که میرود توی دستانداز و بالا و پایین میافتد، صدا ندهد. آمبولانس همهاش میرود خط مقدم، اگر طاقش صدا بدهد، راننده فکر میکند با گلوله دارند او را میزنند. میترسد و یک وقت برمیگردد عقب. (صفحهی ۲۰۴)
فراتر از جنگ
کتاب «عباس دست طلا» تنها یک اثر جنگی نیست، بلکه در عین روایت جنگ، به حوادث پشت جبهه نیز پرداخته است.
این اثر با لحنی صادقانه به دور از اغراق و بزرگ نمایی، همکاری و اتحاد را در خاکریزها و پشت آن ها به نمایش گذاشته است.
البته با توجه به خیل کتاب هایی مثل عباس دست طلا نمی شود گفت که این کتاب بهترین کتاب در میان کتاب هایی است که در مورد رشادت های مردمی در جنگ نوشته شده است اما قطعا این کتاب یکی از زیبا ترین روایاتی است که در مورد جنگ و پشت صحنه هایش به رشته ی تحریر در آمده است.
/انتهای متن/