ساسی رو همین جوری که هست بپذیر
این بار سوژه محفل دورهمی در کافی شاد این بود که ماری سرتق عزمش رو جزم کرده که شوهرش ساسی را به مرد رویاهایش تبدیل کند و این نیلا بلا بود که می گفت نمی شود که نمی شود!
فریبا انیسی/
- تازگی ها دیوونه شدم!
- توهم میزنی و با خودت حرف می زنی؟ یا می ری حموم و…
نیلا بلا بود که داد زد سر الی دست طلا و توجه همه میزهای پر کافی شاپ را به سوی ما کشاند. بعد انگار نه انگار که اتفاقی افتاده رو کرد به ماری سرتق و گفت: باز چی شده؟ ساسی جانتان کمتر از گل گفته بهت برخورده؟
- مدام به خودم میگم با صرف کمی وقت و انرژی میتونم همسرم را به مرد رویاهایم بدل کنم!
میدونی همیشه احساس میکنم ساسی تنها به این دلیل در کارهایش موفق نبوده که تا به حال کسی پیدا نشده او را واقعا دوست داشته باشه و حالا فقط منم که می تونم این کار رو بکنم!
نیلا بلا گفت: چهار سال دیگت را از الان می بینم.
- چه جوریم؟
ماری سرتق پرسید با هیجان.
نیلا بلا در حالی که دستش زیر چونه اش بود گفت: بعد از گذشت سالها در اوایل سی سالگی یأس، دل شکستگی و غم، می فهمی تا به حال به هیچ کدوم از اهداف شغلیات نرسیدی. آن وقت به خودت میگی: «ماری! اگر نصف انرژی، وقت، خلاقیت و تعهدی که صرف رشد ساسی، کسی که دوستش داری، کردی، برای اهداف خودت خرج کرده بودی، حتما موفق میشدی.»
-…
– دختر لوس، اگر ما شوهری انتخاب کنیم که دوستمان نداره یا با ما خوشرفتار نیست یا اخلاقش را دوست نداریم و … ولی ما به رابطه با او ادامه داده و به خود میگیم: «اگر به او عشق بیشتری بدهم، حتما تغییر می کنه» همین تلاش برای نجات مرد شکست خورده، ما را خیلی زود به زن خسته و ناامیدی تبدیل می کنه که به هیچ هدفش نرسیده.
– خب چی کار کنم؟
ماری سرتق گفت با بغض و نگاه کرد به نیلا بلا.
نیلا گفت: دختر خوب! خودت را قربونی نکن. هر کس اگر خودش را دوست داشته باشه برای تغییر وضعیت خودش را تغییر میده.تو که خودت را فرشته نجات می دونی، عاشق پتانسیل ساسی شدی، اعتماد به نفس چندانی نداری و احساس خوبی نسبت به خودت نمی کنی. درسته؟
ماری سرتکون داد .
نیلا بلا ادامه داد: تو مردی را انتخاب کردی که از لحاظ عاطفی و احساسی چالشانگیز باشه، به او عشق بورزی وبعد به خود بگی: «ببین چقدر صبور، پرشور و حرارت هستم، پس باید دوستداشتنی باشم. اینطور نیست؟»
ماری سر تکون داد یعنی بله.
نیلا بلا صدایش را بالا برد که: دیوونه! امروزت را ببین. آینده چه میشه و چی نمیشه را ول کن. تو با این ساسی ازدواج کردی. او رو همین طور که هست، بپذیر. قبل از ازدواج فرصت داشتی یکی دیگه رو انتخاب کنی.
اشک تو چشم ماری سرتق جمع شد و گفت: نیلا ما باید او را کمک کنیم . نباید بگذاریم تو در مشکلش دست و پا بزنه؟
- خانم نجات دهنده! انرژیهای خلاقت را اول متوجه زندگی و شغل خودت کن. از زندگی، رویاها و اهدافتان فهرستی تهیه کن و برنامهی واضح و مشخصی برای رسیدن به آنها ترتیب بده. برنامه ریزی کن. در کنارش به او هم کمک کن اما خودت را فدا نکن…
- اون شوهرمه!
- قرار نبود مدام بهجای او کار کنی. با او مثل یک تیم کار کن، تا مردت هم به همان اندازه تو متعهد به کار کردن روی خود و رشد شخصیتش باشه، نه اینکه او را تغییر بدهی با فدا کردن خودت.
/انتهای متن/