زمین بیا ز بهاران دوباره دعوت کن
نهمین روز از ربیعالاول بهانهای است تا دوباره غزلهای انتظار را زمزمه کنیم و دست به دعا ببریم برای پایان گرفتن انتظار همصدا با رضا اسماعیلی از مولای همیشهبهاریمان دعوتی دوباره کنیم.
وقتی دلت از همه تنگناهای زمانه میگیرد؛
پاهایت نای رفتن و عزم قدم برداشتن ندارند؛
اینها همه و همه نشانه است؛
نشانه اینکه این زمانه با همه زرقوبرقهایش چیزی کم دارد؛
این زمانه با همه داشتنهایش چیزی برای زندگی کردن، لبخند زدن و سرشار بودن کم دارد؛
این زمانه دیگر تشنه سر و سامانی است که فقط و فقط با دستان کفایت حجت غایب میسر میشود؛
این زمانه آمدن صاحبش را کم دارد.
نهمین روز از ربیع بهانه شد تا صفحه صفحه، سرودههای انتظار را مرور کنیم، همصدا با رضا اسماعیلی از مولای همیشهبهاریمان دعوتی دوباره کنیم:
زمین بیا ز بهاران دوباره دعوت کن
دعای چلچله را جان گل اجابت کن
کنون که سبزه لگدمال خشم پاییز است
بیا برای خدا، سبزه را حمایت کن
عطش دوباره به دنبال آب می گردد
بیا به گوش عطش، چشمه را تلاوت کن
شکسته بال و پر مهربان پروانه
بیا به باغ و به پروانه ها محبت کن
به چشم پنجره ها روزن امیدی نیست
بیا به سوی دل آسمان اشارت کن
در ازدحام شب بی ستاره می پوسی
بیا به شهر سحر، با سپیده خلوت کن
چهار فصل جهان گرچه فتنه باران است
به زیر بارش این فتنه استقامت کن
حدیث عاشقی ما نمی شود کهنه
بیا حکایت این شرح بی نهایت کن
رضا اسماعیلی
/انتهای متن/