بانوی حصاری نماد زیبایی خداوند

در بررسی نقش حیا و عفت زنان در کتاب هفت پیکر حکیم نظامی به داستان چهارم می رسیم که از قول بانوی گنبد سرخ روایت می شود که زنی روسی است.

0

فاطمه قاسم آبادی/

 

داستان چهارم داستان “بانوی حصاری” است که توسط زن گنبد سرخ (زن روس) گفته می شود.

ماجرای این داستان که یکی از معروف ترین داستان های هفت پیکر است، در مورد دختر بسیار زیبا و عفیف و صاحب کمالی است که وقتی دید کسی که همرتبه اش باشد برای ازدواج پیدا نمی شود، با موافقت پدرش بر سر کوهی بلند حصار و قلعه ای محکم ساخت و در راه پر فراز و نشیب دژ طلسماتِ عجب گذاشت و دروازه ی دژ را میان دیوارها پنهان کرد و به حصار خود رفت و زندگی در آن حصار را شروع کرد و “بانوی حصاری” لقب گرفت.

بانو به نقاشی دستور داد تصویری از او بکشد و زیر آن تصویر بنویسد که هر کس طالب به دست آوردن و ازدواج با من است باید از گذراندن چهار شرط من سر بلند بیرون بیاید. شرط ها از این قرار بودند:

اول آنکه نیکنام باشد و نیکخو و نیک کردار

دوم، بتواند طلسم هایی را که در راه است از بین ببرد.

سوم، دروازه یِ پنهانیِ دژ را بیابد و از راهِ در داخل شود نه دیوار.

و چهارم اینکه به سوالاتی که از او می کنم پاسخ درست بدهد.

به واسطه ی آن تصویر هزاران مرد جوان و با شهامت در طلب بانوی حصاری به سمت دژ براه افتادند اما همگی یا ناکام ماندند و یا جان شان را بر سر این راه فدا کردند؛ تا اینکه جوانی از بزرگان که دارای سجایای اخلاقی خوبی بود، عکس را دید و شیفته ی بانوی حصاری شد ولی قبل از رفتن به این راه پر فراز و نشیب مدتی را با پیری دنیا دیده زندگی کرد و چاره ی گذراندن آن راه را از او یاد گرفت.

بعد از برگشتن از پیش پیر فرزانه، جامه ی سرخ به رنگ خون عاشق بر تن کرد و راه قلعه ی بانوی حصاری در پیش گرفت و طلسمات راه را نابود کرد و رفت تا به در قلعه رسید.

دُهُلی به دست گرفت و با دَوال بر آن نواخت و اطراف قلعه گشت. آنجا که صدا بیرون می آمد را کند و دروازه را یافت و وارد قلعه شد.

بانوی حصاری که دید جوان موفق شده است سه شرط را عملی کند با او به قصر پدرش برگشت و سوالاتی را برای فهمیدن درجه ی معرفت جوان از او پرسید. جوان با هوشمندی به سوالات جواب داد و به این ترتیب با بانوی حصاری ازدواج کرد.

داستان بانوی حصاری علاوه بر زیبایی به دلیل اینکه تنها داستان هفت پیکر است که در آن زن، نماد مطلق زیبایی ذات خداوند است، اهمیت دارد.

در این داستان جوانان خواستگار (مدعیان عشق به خدا) هر کدام سعی در ورود به این راه(راه عشق)  رادارند ولی تعداد بسیار زیادی از آنها موفق نمی شوند.

در داستان بانوی حصاری، بانو علاوه بر نماد زیبایی ذات خداوند، نشان و نماد عفت ، علم و پرهیزگاری نیز هست. این از پنهان شدن بانو از دیدگان عوام، در حصار و به خصوص در قسمتی که بانو سوالاتش را از جوان می پرسد، به خوبی مشخص می شود.

جوان بزرگ زاده که در این داستان نماد انسان مشتاق کمال و زیبایی خداوند است، پس از آموزش های لازم و گذراندن راه های سخت در نهایت در مرحله ی آخر با سوالات، آزموده می شود و معرفت واقعی اش آشکار می شود و لیاقت همنشینی با آن بانوی عالم و زاهد را پیدا می کند.

ادامه دارد…

قسمت سوم (زن زیبارو، هم عامل آزمایش وهم هدیه خداست)

/انتهای متن/

 

درج نظر