حضرت علی اصغر یک نشانی است تا گم نشویم
همیشه فکر می کنم مادرهای ما برای این که گم نشویم از همان اول، همان وقتی که به ما شیر می دادند، یک آدرس را به سینه مان که نه، درون سینه مان، سنجاق کرده اند که هیچ وقت در ازدحام ها و شلوغی ها گم نشویم: نشانی علی اصغر را … که حقیقت را می گوید و حقیقت را باید از کودکان شنید.
منصوره دانشیار/
دنیا جای ترسناکی ست، اگر نشانه ها نباشندو سفر زندگی ،تجربه دهشتناکی ست اگر راهنمایی نداشته باشی .
اگر راه گم شود و تو مانند کودکی تنها درمیان کوچه های غریبه شهر، به دنبال آشنایی بگردی وچه ترس عمیقیست ، آن لحظه ای که می فهمی همه نشانه ها را گم کرده ای . آن لحظه که می فهمی که برخلاف تصورت ، آنقدر کوچک بوده ای که در میان ازدحام آدم ها و تنوع افکارشان گم شده ای و راه را نمی یابی .
آنگاه او را به یاد می آوری … مادر را که همیشه نگران گم شدن تو بوده و هست.
چه آرامش شگرفی ست وقتی که می بینی ، مادرحواسش جمع بوده و از قبل نشانی را نه تنها به جیب تو، بلکه به دهلیزهای قلبت، به عمیق ترین شریانهای وجودت سنجاق کرده است .
مادر ،مادر ، مادر … مادر تورا بهتر از خودت می شناسد . به سربه هوایی ها وحواس پرتی هایت آگاه هست و می داندممکن است راه را گم می کنی … انگار که مادر همان لحظه که تو را شیر می داده، به این روزهای تنهایی و بی کسی و غریبی تو هم فکر می کرده است. آن روز که غرور جوانی تورا در برگرفته و باد همه چیز دانی در سرت افتاده و سودای روشنفکر نمایی باعث شده به همه باورهایت شک کنی … مادر حساب همه جا را کرده هست حتی این روزها که دوستان ناباب که یاران شیاطین هستند ،گرد توحلقه می زنند تا تورا مانند خود از مسیر منحرف کنند … مادر حواسش به همه این روزهای در انتظار تو بوده است و به تو گفته :همیشه یک نشانه هست که از دوردستها پیداست. این نشانه مثل یک کوه، مثل یک پرچم ،مثل یک درخت تناور از دورترین نقطه ها قابل مشاهده است .انگشت مادر به یک نقطه اشاره رفته است . به علی اصغر …
و اینک علی اصغر …
این شیرخواره بر فراز دست های پدرش یکی از همان نشانه هاست . حسین علیه السلام این کودک را بالا برده است واو بر فراز دستهای پدر در بالاترین نقطه تاریخ ایستاده و همچون ستاره ای در شب تار راه را به آیندگان نشان می دهد .حسین کودکش را آنقدر بالا گرفته که از تاریک ترین زوایای تاریخ و از دورترین جایگاه انسانها قابل مشاهده باشد . تو ازهر زاویه زمانی و مکانی به این داستان بنگری بازهم بر قله دستهای حسین، کودکی را می بینی که بی هیچ گناهی کشته شده است . و تو نمی دانی که دشمن را با کودکان چه کار است و تو نمی دانی این کودک تشنه بی رمق ، به کدامین سلاح مجهز است که یک لشگر تا دندان مسلح اینگونه از او می هراسند . و مردمان دنیا ،زبان مادریشان هرچه که باشد و هر زبانی را که ندانند و نفهمند ؛ولی همگان به زبان کودکان شیرخواره اگاهند . آن گاه که به طلب اب گریه می کند ، برای فهمیدن گریه های شیرخوارگان ، نیازی به مترجم نیست . آری گریه کودکان ، فراگیر ترین زبان دنیاست و اینک علی اصغر به این زبان فراگیر با بشریت سخن می گوید . سخن می گوید و انسانها از پس زمانها و مکانها ، زبان او را می فهمند و حرفش را متوجه می شوند .
علی اصغر ، حقیقت را می گوید و حقیقت را باید از کودکان شنید.
مادر نشانی را با همه اشک هایی که هنگام شیر دادن به تو برای علی اصغر ریخته ، در تک تک سلول های بدنت پنهان کرده است .هر قطره از شیر مادر در قسمتی از وجود تو فریاد می زند: به فدای علی اصغر حسین ! و این را بدان که تو هرگز گم نخواهی شد …
/انتهای متن/