شوخی با تاریخ

رمان “شوخی” اولین اثر میلان کوندراست که او خود معتقد است فقط یک داستان عاشقانه است اما واقعیت این است که در این رمان  سیاست حرف اول داستان را می زند.

0

فاطمه قاسم آبادی/

 شوخى اولین رمان میلان کوندراست. کوندرا زمانى که این کتاب را در حکومت وقت آن زمان منتشر کرد، وضعیت سانسور در چکسلواکى کمى بهبود یافته بود اما از آنجا که معمولاً کوتاه ترین لطیفه ها بهترین آنها هستند، چند سال بعد که کتاب به زبان فرانسوى منتشر شد، تانک هاى روسى وارد پراگ شدند و کتاب شوخى در سرزمین مادرى خود ممنوع اعلام شد.

رمان شوخی  نتیجتاً در سراسر جهان به عنوان یک سند مبارزه و یک شب نامه سیاسى تلقى شد که البته شوخی هر دوى اینها بود، اما فقط اینها نبود…

رمان شوخی رمانی است در هفت فصل که هر فصل از زبان یکی از شخصیت ها بیان می شود . شخصیت اصلی کتاب مردی به نام لودویک است، که در زمان جوانی کمونیستی سرسخت بوده ولی به خاطر یک شوخی ساده از حزب اخراج می شود و هرگز نمی تواند این اتفاق را فراموش کند او کینه اش را حفظ می کند و به دنبال انتقام است…

داستان تمرکز زیادی روی مایه های روان شناختی دارد و نشان می دهد شوخی های ساده چه بازی های بزرگی را ایجاد می کنند و از طرف دیگه نقش بخشش و کینه را در زندگی نشان می دهد .

داستان در جاهایی به زبان ساده می گوید اگر از کسی دلخورید همان موقع بگویید چون بعد از گذشت سال ها و حمل کردن بار کینه زمانی می رسد که می بینید آن فرد و عقایدش عوض شده و عملا انتقام معنایی ندارد…

میلان کوندرا رمان شوخی را در سال ۱۹۶۲به عنوان اولین رمان خود نوشت. رمان شوخی سر آغازیست بر عناصر اندیشه های او چون طنز وضعیت تاریخی، جدال تن و روان!

همانطور که گفته شد رمان در هفت بخش خود از زبان یکی از شخصیت ها روایت می شود و در یک روانکاوی انسانی تاثیر شرایط اجتماعی بر انسانها دیده می شود.

او می کوشد در خلال این روایت شوخی بزرگی با تاریخ را هم ترتیب دهد. دراین نوشتار کوشیده شده تا شوخی و خنده از دیدگاه های مختلف در یک جامعه بسته نگاه شود.

شوخی ها در این داستان محوریت اصلی را دارا هستند چنانکه بر زندگی شخصیت های داستان تاثیر عمیقی بر جای می گذارد.این  رمان با وجود اینکه از زاویه دید چهار شخصیت داستان روایت می شود اما در تمام طول داستان یگانگی خود را حفظ می کند که این خود برای یک رمان ارزش بسیاری دارد…

برخلاف تصور دیگران، که شوخی را کتابی ضد استالینیسمتان ( ” تروتسکی و حامیانش حزب «مخالف چپ» را تشکیل دادند و مکتب خود را “تروتئیسم” نامیدند. اما سرانجام استالین کنترل رژیم شوروی را در دست گرفت و تلاش آنها برای سرنگونی استالین در سال ۱۹۲۹ به تبعید تروتسکی از شوروی انجامید. پس از تبعید تروتسکی، کمونیسم جهانی به دو شاخه تقسیم شد: استالینیسم و تروتئیسم. سپس تروتسکی بین‌الملل چهارم را به عنوان رقیب کمین ترن در سال ۱۹۳۸ تأسیس کرد.”) نامیدند کوندرا می گوید:

“خواهش می کنم مرا از استالینیسمتان و هر گونه سیاست بازی معاف بفرمایید. شوخی یک داستان عاشقانه است .”

جرقه اصلی کتاب را خواندن خبری درباره دستگیری دختری که گل های گورستان را برای معشوقه خود می دزدیده، اعلام می کند همان طور که خود کوندرا در مقدمه کتاب بیان می دارد:” کتاب یک رمان عاشقانه است. دخترکِ گل دزد لوسی ، الهه غبار است و معشوقه اش لودویک مردی که شخصیت داستان است.”

در هر صورت حقیقت امر این است که نوشته های میلان کوندرا هرگز از سیاست دور نبوده است و حتی با وجود ادعای نویسنده مبنای بر عاشقانه بودن رمانش. در رمان های کوندرا همیشه سیاست حرف اول داستان را می زند اگر عشق یا نفرتی هم وجود دارد، در سایه  سیاست رنگ پیدا می کند.

شاید بیراه نباشد اگر بگوییم یکی از دلایل اهمیت رمان های کوندرا همین محوریت سیاسی آنهاست که باعث می شود زیر پوشش یک داستان حرف اصلی نویسنده زده شود .

جملات تاثیر گذاری از کتاب:

  • هرگز نمی توانم پاول را از لوح دلم پاک کنم، حتی با اینکه دیگر عاشق او نیستم، حتی با اینکه مرا جریحه دار کرده باز نمی توانم…
  • هیچ زنی نمی تواند تا ابد به یک عشق بچگانه قانع باشد . پاول کاملا راضی بود . او از آسایش بی تعهدی لذت می برد، هر مردی در وجودش یک رگه خودخواهی دارد، بر زن است که از خود و از ماموریت خود به عنوان یک زن دفاع کند.
  • هیچ چیز به اندازه غم مشترک، آدم ها را به این سرعت و سهولت ( گرچه اغلب به گونه ای کاذب و فریبنده ) به هم نزدیک نمی کند.
  • دشمنان نیستند که انسان ها را به تنهایی و انزوا محکوم می کنند، دوستانند.
  • از همان اول دقیقا می دانستم که این هوا و هوس نیست. از همین هم ترسیدم. می دانستم که احساسم نسبت به تو حقیقی است. تو حقیقت من بودی و هیچ کاریش نمی توانستم بکنم.
  • هیچ عملی به خودی خود خوب یا بد نیست . تنها جای آن در نظم امور، آن را خوب یا بد می کند.
  • تمسخر زنگاریست که به هر چه بنشیند کم کم آن را تحلیل می برد.
  • برای تملک بدنی که آن قدر حسرتش را داشتم فقط می بایست او را درک می کردم، او را می شناختم، او را نه فقط به خاطر انچه برای من بود، بلکه به خاطر هر آنچه که بود و مستقیما روی من تاثیر نمی گذاشت، که مال او بود و فقط متعلق به او بود، دوست داشته باشم.
  • هر ذره از هر آنچه در نتیجه یک اشتباه ایجاد می شود به اندازه چیزهایی که از راه منطق و ضرورت ایجاد می شوند، واقعی هستند.
درج نظر