تو به زنان تمام زنانگی شان را بدهکاری
تو به همه مردان و زنان و کودکان جهان بدهکاری، اما به ما زنها از همه بیشتر؛ تو برای آبادکردن اقتصاد خودت، بیش از هرچیزی دنیای زنانه ما را ویران کردی و کالای پست خود را با زرق وبرق تبلیغاتی، گران فروختی و هزینه این کالای اجباری را با غارت سرزمینهایمان ازما گرفتی…
منصوره دانشیار/
“امپریالیسم “واژهای که تو را با آن میخوانند، دهها سال زودتر از من به دنیا آمده است؛کلمهای که سایهاش بر دنیای من و همه زنهای جهان سنگینی میکند. اما عمر تو به اندازه عمر واژه معادل تو نیست. عمر تو به اندازه همه خودخواهیها و جاهطلبیهای بشریت است! امپریالیسم …
ما دارای نژاد و فرهنگ پستیم!؟
واژه امپریالیسم، سال 1890 در انگلستان رواج یافت. آن زمان که بریتانیا در رقابت با دیگر کشورهای غربی، در کره زمین به دنبال مستعمره میگشت و از آفریقا تا خاورمیانه را به دنبال تاراج سرمایههایشان میکاوید. از دورانی که عصر امپریالیسم نامیده شده و با طعمه قرار دادن کشورهای ضعیف، قانون جنگل را برجهان حاکم کردید، از آن زمان تو پا به سرنوشت من نهادی و کشور من با حکام ضعیف و از خود باختهاش، در چنگال تو قرار گرفت.
تو آمدی، با شعار به تمدن رساندن ما مردمان به قول سرسپردگان تو ،”دارای نژاد و فرهنگ پست”! تو آمدی با همه مظاهر تجمل و مدرنتیه تا من و ما انسانهایی که نژاد و فرهنگمان ازنظرتو پست بود را از دریای فرهنگ خود سیراب کنی …گاهی با زبان خوش ، گاهی به زور ، ما را به تمدن رساندی …
به زنان و کودکان جهان بدهکاری
تو آمدی و گاهی با اجداد ما جنگیدی … تو آمدی و هرجا شکست خوردی یا دیوارهای قلعه را برای نفوذ مستحکم یافتی” اسب تروای” را در کنار دروازه شهرهای ما گذاشتی … و افسوس که اجداد ما بی خبر از سربازانی که در آن اسب زیبای به غنیمت مانده، پنهان شده بودند، تو را به درون دیوارهای قلعه شهر آوردند .افسوس که سربازان نامرئی تو را به راحتی نمی توان دید.
تو با هر ترفندی که بود می خواستی ما را متمدن کنی و این همه خیرخواهی تو هرگز بی پاداش نماند و هزینه این کالای اجباری را با غارت سرزمینهایمان ازما گرفتی…
امپریالیسم، تو به همه مردان و زنان و کودکان جهان بدهکاری .. اما به ما زنها از همه بیشتر … تو برای آبادکردن اقتصاد خودت، بیش از هرچیزی دنیای زنانه ما را ویران کردی … تو کالای پست خود را با زرق وبرق تبلیغاتی، گران فروختهای و به آنانی که نمیخواستند کالای تو را داشته باشند، آن را به اجبار فروختهای، تا به حال دیده ای هیچ کاسبی به زور اسلحه، کالایش را به فروش برساند و صدها هزار برابر بیشتر از قیمت واقعی آن بستاند؟
تو به همه کودکان دنیا، گذراندن بهترین روزهای زندگیشان با مادرهای جوانشان را بدهکاری؛ مادرهایی که تو با هزینه اندک به کارخانهها و موسسات صنعتیات کشانده بودی. تا چرخهای اقتصادیات با نیروی ارزان بچرخد.
تو به همه آن کودکان، هزاران خاطره، بدهکاری و میدانی آنها هرچقدر هم در آینده، پول دربیاورند، هرگز از هیچ مغازهای نمی توانند خاطرات گذراندن کودکی با مادرهایشان را بخرند.
امپریالیسم تو به خانوادههای دنیا بدهکاری، آنگاه که کارگزاران و عمال جهانیت با گرزهای فمینیسم و لیبرالیسم به جان بنیان خانوادهها افتادند و به بهانههای واهی ازدواج و پاکدامنی و فرزندپروری و را به استهزا گرفتند
تو به کودکی که براثر تبلیغات تو هرگز به دنیا نیامد “میلیاردها ثانیه یک عمر”را بدهکاری و این رقم را در میلیونها کودکی که به واسطه تو هرگز طعم زندگی را نچشیدند ضرب کن. تو به همه کودکانی که توسط مادرانشان که باید دلسوزترین حامی آنها در زندگی میبودند، سقط شدند، “بودن” را بدهکاری.
تو به همه کودکانی که درجنگهای خانمانسوزت که به هدف فروش اسلحههایت برپا میکردی بدهکاری .. تو به هزاران عروسک زیر آوارجنگ مانده، به هرکدام یک دختربچه بدهکاری که مادرشان باشد و به همه ماشینهای اسباب بازی که در جنگها بیصاحب شدند، به هرکدام یک پسربچه بدهکاری که صاحبشان باشد…
دخترها بردگان مدرن تو شدند
تو به دخترهای جوان قربانیت، لذت پاکدامن ماندن را بدهکاری … تو گوهر عفت آنها را در نوجوانی ربودی و هرگز نگذاشتی بفهمند آنچه تو با به بهای ارزان خریدی همه هستی و سرمایه خوشبختی آنها بوده.
بسیاری از آنها هرگز نفهمیدند اما تو خوب میدانستی که با آنها چه کردهای …اما چه میشود کرد که راهی جز این برای به بردگی کشیدن انسانها نداشتی.
تو به بردگان مدرن نیاز داشتی و با به کنترل درآوردن فکر آدمها، دامهای تبلیغاتی پهن کردی و آنها را به بردگی گرفتی .
تو تریلیونها سال جوانی آدمهای دنیا را صرف خود کردی و به عمر امپراطوریات افزودی … عمر تو هرگز به اندازه عمر واژه ای معادل تو نیست … تواینک هزاران ساله شده ای.
تاریخ ولادتت را نمی دانم شاید با زیاده خواهی قابیل نسبت به برادرش به دنیا آمدی، آن زمان که خداوند خوشههای گندم هابیل را پذیرفت و گوسفند بیمار قابیل را نه !.. آن زمان که قابیل سهم برادرش از زندگی را طلب کرد و برای رسیدن به خواستههایش هابیل را از میان برداشت. شاید تو آن روز متولد شدی !
این سینمای هالیوود تو
یانه ! آنجا که ضحاک ماردوش، مغز جوانان را به مارهای خودخواهی و هواوهوس، رسته روی شانه هایش میداد، شاید تو آن زمان متولد شدی. یا شاید آن زمان که نمرود، خود را خدا نامید و مردمان را به بندگی خود درآورد. یا آن زمان که فرعون، قوم موسی را به بردگی گرفته بود، نمی دانم تو ای درد بینهایت، از چه زمانی دامنگیر بشریت شدی اما می دانم در هربرگ تاریخی، ردپایی از تو هست.
امپریالسم … تو به زنان، تمام زنانگیشان را بدهکاری و زندگی کردن به سبک مادرهایشان و چشیدن لذتهایی که فقط یک زن میتواند در سایه زیستن به روش طبیعی و غریزیاش به آن دست یابد را بدهکاری …
تو به همه زنهایی که براثر رسانههای متحد امپریالیستی، مغزشویی شدند وخودخواسته تن به ازدواج ندادند، آنهایی که تن به مادری ندادند، آنهایی که بیهیچ بهانه قابل قبولی زندگی مشترکشان را برهمزدند و آنهایی که فرزندانشان را رها کردند بدهکاری.
تو با سرسپردگانت در سینمای هالیوود، به همه زنهای دنیا، لذت زندگی به سبک اجدادشان را بدهکاری
وبدهکاری تو را با هیچ ثروتی در این دنیا، نمیتوان تسویه حساب کرد.
تو به انسانها ، انسانیتشان را بدهکاری؛ عمرت کوتاه باد.
/انتهای متن/