معجونی برای آرامش اعصاب

موضوع گردهمایی این هفته کافی شاد کنار آمدن با علائق شوهر است نسبت به مادر و خانواده اش یا دوستان و تفریحاتش …

0

فریبا انیسی/

–    این دیگه آخر بدبختیه؛ این چه حرفیه که زدی؟
ماری سرتق این را گفت و لبش را به هم فشار داد و جلوی سه جفت چشم از حدقه در آمده ی من و نیلا و الی کیفش را که بالای سر آزی لب شتری نگه داشته  بود محکم انداخت روی میز. کافه چی چشم غره غلیظی میهمانمون کرد که یعنی دفعه آخرت باشه ها!!
ماری سرتق بی توجه به او، رو به آزی که به خاطر لب های تزریقی اش و جذب نصف و نیمه مواد توسط پوستش لب هایش ور آمده بود گفت: آخه لب شتری! آدم عاقل به شوهرش میگه یا من یا مادرت؟
–    خب می خواستم ببینم چه قدر منوا دوست داره؟
–    اگر می گفت تو، و مادرش را حذف می کرد، یعنی می تونه پس فردا هم به خاطر یکی دیگه تو را ول  کنه. اگر هم می گفت مادرم و تو را حذف می کرد که تو می گفتی دوست داشتنش آب میده و… (با حرص ادامه داد) من که از دست تو دیوانه شدم… اگر از بعضی رفتارهای مادرش ناراحتی یا از اینکه گاهی مادرش را نسبت به تو اولویت می ده، به خاطر همسرت، به خاطر زندگیت کوتاه بیا، چه اهمیتی داره اگر مادر شوهرت روی صندلی جلوی ماشین بنشینه؟ فکر کن مادر خودته، هر چه باشه به لطف او، امروز شوهرت را داری. با تحت فشار دادن شوهرت نه تنها بین او و مادرش فاصله ایجاد نمی کنی، بلکه شوهرت را از خودت دور می کنی.
نیلا بلا که انگار مهم ترین پروژه وکالتش را در دست داشت گفت: حالا چی گفت؟
آزی لب شتری زیر نگاه خشمگین ماری گفت: قرار بود با شروط دیگه جواب بده.
الی دست طلا گفت: آفرین از همین اول ازدواج میخت را سفت کوبیدی! شرط های دیگه ات چی بود؟
آزی لب شتری سر به زیر گفت: خواستم مثل دوست هایم به حرف هایم گوش کنه. زن های دیگر را نبینه و من رو با آن ها مقایسه نکنه، عجیب علاقه به کوهنوردی و شکار داره آن ها را کنار بگذاره و با دوستانی که با آن ها به شکار میره، قطع رابطه کنه، …
–    وای تو دیگه چی گفتی آزی؟
الی دست طلا گفت با شور و حرارت ، آن قدر که صدای النگوهای ردیفش در کافه پیچید. اما ماری عصبانی تر از او ادامه داد: آخه دختره… من به تو چی بگم؟ فکر نکردی، این که تو با همسرت درد دل کنی حق مسلم تویه. هدف مردها از حرف زدن و گفتن مشکل پیدا کردن راه حله، اما زن ها و به خصوص تویِ عاطفی دنبال یک گوش شنوایی که درد دلت را بشنوه و فقط همدلی کنه! به همین دلیل هم حرف زدن با مردها بی فایده است و فقط باعث کلافگی شوهرت می شه. خصوص وقتی موضوع مورد بحث، غیبت دوستان و اعضای خانواده اش باشه.
– نه!
– نه!
– نه!
صدای ما سه تا بود که باعث شد دوباره اخم کافه چی تو هم بره.
ماری سرتق ادامه داد: علاقه ها و کارهایش مگر سیگاره که با ترک آن ها آرامش بگیری. فعالیت های او بخشی از خصوصیات او هستند همان هایی که تو را به او علاقه مند کرده، همان هایی که به خاطرش به او بله گفتی و به بقیه نه…
–    شاید علاقه اش به حیوانات بوده که لبِ شتری و تزریقی تو جذبش کرده،…
الی دست طلا گفت. ماری ادامه داد: انتظار نداشته باش به خاطر ازدواج با تو  از آن ها دست بکشه،
نیلا بلا گفت: مگر اینکه شرط کنی اگر زمان گذاشتن برای کارهای مورد علاقه اش باعث بشه برای خانه و خانواده کم بگذارد باید آن ها را ترک کنه. در هر صورت در هر کاری جانب اعتدال باید رعایت بشه.
ماری که انگار از درون آتش می گرفت گفت: آخه دختر…  همانطور که تو زمانی را با همجنس های خودت با ما می گذرانی، اون هم احتیاج داره زمانی را خارج از خانه، در کنار دوستانش و در فضایی مردانه بگذراند. اگر این فرصت را از او بگیری سلامتی و آرامش را از او گرفتی.
نیلا بلا گفت: البته اگر همسرت دوستانی از جنس مخالف داره این حق مسلم تو است که از او بخواهی تا ارتباطش رابا آنها قطع کنه!
–    باز هم شرط داشتی؟
الی پرسید و آزی سر تکون داد. ماری در لحظه انفجار بود که کافه چی گفت: چه چیزی میل دارید؟
–    معجونی که برای آرامش اعصاب مفید باشه.
نیلا بلا گفت و چشم به دهان آزی دوخت.
/انتهای متن/

درج نظر