ازدواج در سنین پایین تر از بیست سالگی : آری یا نه؟
آیا در گذشته جوانان آمادگی بیشتری برای ازدواج در سنین پایین تر داشتند؟چقدر جوانان امروزی از طرف خانواده برای ازدواج آماده می شوند؟
مشکات سخاوتی
خبرنگار به دخت گزارشی را براساس گفتهها و نظرات چند بانوی متأهل تهیه کرده که در سنین پایین زندگی مشترک خود را آغاز کردهاند و از تجربیات آنها پرسیده است.
آمار جمعیتی ایران طی سالهای مختلف روند های متغیری را در چهار واقعهی مهم جمعیتی – تولد و مرگ، ازدواج و طلاق- به خود دیده است. این آمارها نه تنها براساس سرشماری ده ساله ی نفوس و مسکن، بلکه هر ساله دچار نوسانات و دگرگونیهایی میشود. در این میان آمار ازدواج و سن ازدواج، خصوصا در میان خانمها، میتواند مسألهای قابل بررسی و توجه باشد.
شاید ٢٠ یا ٣٠ سال قبل، سن ازدواج دختران به هر دلیلی اعم از تربیت و محیط خانوادگی، اجبار والدین، اهمیت کمتر ادامه تحصیل و به تبع آن حضور کمتر در اجتماع و غیره پایینتر بود و حتی در خیلی مواقع به کمتراز ٢٠ سال بود. اما ازدواج در این دوره سنی از آن دست اتفاقاتیست که امروز شاهد تحول و تغییر نگرشهایی نسبت به آن هستیم. چراکه امروز خیلی از دختران، حتی در برخی شهرهای کوچک، برخلاف گذشته علاوه بر تمایل به تحصیلات دانشگاهی و اشتغال، مسأله دیگری هم دارند، این که ازدواج اولویت اصلی شان نیست و اگر هم اهمیت این مسأله برایشان کمرنگ نشده باشد، درمورد سن ازدواج نظرشان فرق کرده است. دیگر رسیدن دوران تجرد به بالای ٢٠ سالگی، اتفاق عجیبی حساب نمی شود. حالا دیگر به راحتی بالا رفتن سن ازدواج دختران به میانگین ٢٥ یا حتی ٣٠ سال دارد در میان دختران ما پذیرفته می شود.
از طرفی نباید از تاثیر پنهانی اما عمیق نگاه برخی والدین و بزرگترها غافل بود. مثلا امروز اینگونه جملات را از زبان برخی والدین زیاد میشنویم که:
“زمانهی ما با الان فرق داشت، ما پختهتر بودیم، دخترهای امروز دهان شان بوی شیر میدهد، ما مسئولیتپذیر بودیم و بنابراین آمادگی بیشتری برای مستقل شدن و تأهل داشتیم و…”
اگر این حرفها درست هم باشد، به واقع دلیل این همه تفاوت و تمایز دختران دیروزی نسبت به دختران امروزی در آمادهتر بودن برای تشکیل زندگی مشترک چیست!؟
ازدواج در سن پایین و ناپختگی
افسانه خانم که هم اکنون ٤٦ ساله است، در مورد ازدواجش گفت: « در سن ١٥ سالگی عقد و پس از گرفتن مدرک دیپلم، زندگی مشترک را با همسرم آغاز کردم. ازدواج ما سنتی بود و از طریق روابط فامیلی با هم آشنا شدیم. از زندگی با همسرم طی این سالها راضیام اما چون در زمان ازدواج سن پایینی داشتم و تازه از مدرسه فارغالتحصیل شده بودم، هنوز پختگی لازم و آگاهی کافی را نداشتم. از طرفی پس از ازدواج به دلیل موقعیت کاری همسرم به شهر دیگری رفتیم و از خانوادههای مان دور شدیم و وقتی پس از یکسال اولین فرزندمان متولد شد، کمی تحت فشار قرار گرفتیم. یکی از دلایل ناپختگی من در زمان ازدواج علاوه بر پایین بودن سن، بسته بودن روابط فامیلی و دوستی بود. در آن زمان به دلیل شرایط خانوادگی، جز مدرسه، ارتباطات کمی را با محیط بیرون و دوستانم داشتم و همین مسأله باعث کم تجربگی و ناآگاهی من شده بود. در حالیکه به نظر من سن عقلی مهم تر از سن بیولوژیک است. یعنی کسی میتواند سنش کم باشد اما به دلایل مختلف آگاهی بالایی داشته باشد و ازدواج هم بکند.»
شیرینیهای ازدواج زودهنگام
او که حاصل زندگی مشترکش دو دختراست، ادامه داد: « زود ازدواج کردن باعث میشود که زن و شوهر راحتتر و زودتر با شرایط هم کنار بیایند و همدیگر را بپذیرند. به قول معروف “زودتر زندگیدار میشوی” یعنی برخلاف امروز که خیلی جوانان در ابتدای زندگی همه چیز میخواهند، اما آن زمان، خیلی از وسایل زندگی را خودمان تهیه و به تدریج در طول زندگی پیشرفت میکردیم. وقتی متأهل شدیم، احساس کردیم گام بزرگی را در زندگی مان را برداشتهایم و باید پختهتر رفتار کنیم. اما جوانان امروز فکر میکنند باید خیلی بچگی کنند تا بزرگ شوند. در حالی که من کاملا این حس را درک کردم که دارم با فرزندانم بزرگ میشوم یعنی رشد آنها مرا هم رشد میداد و هنوز هم احساس وابستگی زیادی به همسر و فرزندانم دارم. از طرفی اینکه من و همسرم با وجود دو فرزند بزرگ هنوز سرحال و جوانیم خیلی برایمان لذتبخش است. همین فاصلهی سنی کم با بچه ها باعث شده زمانهای زیادی را با بچههای مان باشیم، راحتتر با هم کنار بیاییم و حرفهای هم را بهتر قبول میکنیم.»
اگر پخته تر بودم
از کاستیهای ازدواجش نیز اینچنین گفت: «در سنین پایین امکان داشت شرایط خوبی در زندگی برایم پیش بیاید اما به دلیل سن کم و ناپخته بودن نمیتوانستم درست فکر کنم و تصمیم بگیرم . مثلا من دوست داشتم که شاغل باشم اما وقتی در سن پایین ازدواج کردم همسرم به دلیل شرایط شغلیاش نگاه محتاطانهای نسبت به من داشت و چون کم تجربه بودم نمیتوانستم تصمیم محکم و درستی بگیرم. الان وقتی به گذشته فکر میکنم به این نتیجه میرسم که جذابیت زندگی مشترک و توجه زیاد به همسر و فرزندانم تا حدودی مرا از فکر به ادامهی تحصیل و اشتغال دور کرد. همچنین ترجیح میدادم همسر فعلیام را خودم و عاقلانهتر انتخاب میکردم و چند سال دیرتر متأهل میشدم تا تشخیص خوب یا بد بودن برخی مسائل در زندگی برایم روشنتر میشد و از ابتدا پختهتر عمل میکردم ولی والدینم تشخیص دادند که باید زود ازدواج کنم و به نوعی آنها همسرم را تأیید و انتخاب کردند.»
یک نسخهی کلی برای همه نمیپیچم
افسانه خانم در مورد تفاوت ازدواج نسلهای قبل با امروزاین طور حرف زد: «ازدواج در سنین پایین خصوصا در زمانهای گذشته، خیلی با امروز متفاوت بود. چون آن زمان ما تا قبل ازدواج روابط بسیار محدودی با هم داشتیم و آشناییها محدود به روابط خانوادگی میشد اما امروز جوانان مدتی نامزد هستند و به خوبی همدیگر را میشناسند. ما یک سال و نیم عقد بودیم اما رفت و آمد و ارتباط خاصی با هم نداشتیم.
در آن زمان با ازدواج شرایط ما به طور ناگهانی عوض میشد چون با وجود سن کم از ما به عنوان عروس و داماد توقعات زیادی داشتند و برای انطباق با شرایط جدبد باید پختهتر و سنجیدهتر عمل میکردیم. من با توجه به شناختی که از روحیات دخترانم دارم، ازدواج بالای بیست سال را به آنها پیشنهاد میکنم اما شرایط روحی برخی بچهها طوریست که بهتر است زودتر ازدواج کنند حتی زیر بیست سال! یعنی بعضی جوانان با توجه به شخصیت و ذهن پختهای که دارند میتوانند خیلی زود یک خانواده را اداره کنند و احساس خوشبختی هم داشته باشند اما بعضی بچهها نیاز به زمان بیشتری دارند که تجربه و دانایی کافی را برای تشکیل زندگی مشترک پیدا کنند. بنابراین من یک نسخهی کلی را برای همه نمیپیچم چون عوامل روحی، تربیتی و شناختی در هر فردی نسبی است. اما با توجه به شرایط امروز، ازدواج زود -زیر بیست سالگی- را خیلی نمیتوانم پیشنهاد کنم و فکر میکنم ازدواج بین سالهای ٢٠ تا ٣٠ سال برای دختران مناسبتر است.
درمورد دختران خودم باید بگویم که یکی از دخترانم ازدواج کرده ولی تا به حال هیچ کدام شان را در رابطه با ازدواج اجبار نکردهام. در ضمن نسبت به گذشته نگاه اطرافیان و جامعه نسبت به ازدواج در سنین پایین خیلی عوض شده و این کار را اصلا صحیح و منطقی نمیدانند.»
ادامه دارد