زنانی با قلب های یخی در “قلب یخی” چه می کنند؟!
سریال قلب یخی، با نویسندگی حامد عنقا، کارگردانی محمد حسین لطیفی و تهیه کنندگی سید کمال طباطبایی ، بازی درخشان مهراوه شریفی نیا، حسین یاری، مهرداد ضیایی ، نسرین مقانلو، حمید فرخ نژاد ، امین حیایی، الناز شاکر دوست و… شکل گرفته است و داستان آن که معلوم نیست واقعی است یا خیر، برگرفته شده از جایی است یا کاملاً تراوش شده از ذهن نویسنده و یا مخلوطی از همه اینها، داستانی است بسیار پر کشش و پر تنش.
سرویس فرهنگی به دخت/
قلب یخی به نظر من سمبل تمام تجربیات جناب لطیفی در تمام سال های گذشته است.
مدت زمان طولانی است (شاید نزدیک به یک سال و اندی) که سریال قلب یخی را دنبال می کنم .سی دی این سریال شبکه نمایش خانگی در فروشگاه ها و سوپر مارکت ها عرضه می شود.
شخصیتها بویژه شخصیتهای زن قصه کم نیستند و البته که ماجرا حول محور آنها می چرخد. ویدا زن مطلقه میانسالی است که توسط فرهاد شوهر یکی از دوستانش صاحب مزونی می شود که این مزون طی فیلم سکویی می شود برای پرش به ورطه شیطان پرستی و انحراف دختران جوان. اما از این طریق سه دانشجوی دختر با هدایت یکی از استادان خود برای مبارزه با این گروه فاسد وارد میدان شده و درگیر ماجراهای پیچیده و خوفناکی می شوند. در این میان دو شخصیت دیگر هم، یعنی عکاسی که عکس دختران را جهت ارائه به مزون برای مانکن شدن تهیه می کند و وکیلی که با خواهر ویدا در ارتباط است، به نوعی با ماجرا پیوند می خورند.
استفاده درست و به جا از موسیقی ، افکت های ماهرانه و دقیق، کیفیت صدا و تصویر عالی، تدوین منطبق با تپش مخاطب ، نور پردازی و صحنه آرایی حساب شده، جلوه های ویژه خوب از کار در آمده ، گریم های متناسب، داستان سرایی و شخصیت پردازی خوب و پر کشش در کنار کارگردانی بی بدیل لطیفی اثری ماندگار را به خانه مخاطبین آورده است که اگر نگویم در نوع خود بی نظیروشاید که کم نظیر، باشد.
طی فیلم حضور شیطان حس می شود و بعضاً به قالب انسانی هم حلول می کند. انجمن فراماسونری، شیطان پرستی، خرافه پرستی، توهم، خیانت، ترس ، سحر و جادو … موضوعاتی است که سبب شده سیاهی سنگین بر سر تا سر فیلم حکمفرما باشد که نشانه هایی از واقعیت را هم به نمایش می گذارد.
اما زنان با قلبهای یخی در قلب یخی چه می کنند؟!
سریال قلب یخی اول به دلیل مضمون و محتوای تازه و نو و دوم به دلیل آغازگر بودن این دست سریال های ساخته و پخش شده خارج از مجموعه سینما و صدا و سیما ، دارای مخاطبان خاص می باشد. فصل اول آن با گذشت ده قسمت و فصل دوم هم با شانزده قسمت به پایان رسید و فصل سوم در راه است. این سریال با درجه کیفی ” الف ” از جمله معدود سریال هایی است که خوش ساخت بوده و کارگردان فهیم و با ذوق آن از تمام امکانات روز و قابل دسترس برای ارائه اثری به واقع ماندگار مدد جسته است. تیمی کاملاً حرفه ای با حرف هایی کاملاً تازه و نو .
علت اینکه چرا ماجرا از یک مزون زنانه شروع می شود و متعاقباً سه دانشجوی دختر شمشیر جهاد بر می دارند و خطر می کنند، چندان مشخص نیست. اگر ماجرا واقعی باشد و مستند، که هیچ، اما اگر ساخته و پرداخته ذهن نویسنده است، جای تأمل دارد که نویسنده ای از جنس ذکور شخصیت هایی از جنس اناث می پرورد و فتنه انگیزان شیطان صفتی را طراحی می کند گویا که از قانون نا نوشته تاریخ تبعیت می کنند،آنجا که برای براندازی خاندانها و سلسله های بزرگ تاریخ و به قدرت رسیدن سلسله ای جدید قدرت زنانه ایی در پس پرده نهفته جلوه می نماید. اما نکته جالب ماجرا اینجاست که این زنان نقاط تاریک و مبهمی در زندگی و شخصیت خود دارند، زنانی سیاه با نگاههایی سرد و معنی دار به دور از عشق ( البته به جز شیوا که او هم پس از گذار از ماجراهایی تبدیل به همین دسته از زنان فیلم می شود) عامل سیاه بختی ، سیاه اندیشی و تباه شدن این زنان اغلب مردان شیطان صفت و گاه رذل و بی مایه می باشند؛ مردانی که در پس زمینه زندگی این زنان به خوبی اثرات منفی و جاه طلبانه خود را به جا گذاشته اند. زنان در قلب یخی به نوعی آلت دست مردان هستند؛ مردانی که بدنبال قدرتند، قدرتی از پست ترین نوع آن، شوهر سابق ویدا تا متعالی ترین آنها، فرهاد و استاد که قصد اصلاح دنیا را دارند، مقصودی که بیشتر به سراب می ماند یا چون حبابی بزرگ و شگفت انگیز، اما تهی.
زنان در قلی یخی می شکنند، می ترسند، می بازند و می میرند. شخصیتهای زن این سریال چون برگهای زرد درختی کهن یک به یک فرو می ریزند و فراموش می شوند. گویی جسد هر زن پله ایی است تازه برای بالا رفتن و نزدیک شدن به هدف!
ماجرا با خود کشی زن فرهاد که دوست ویدا است شروع می شود. با قتل همسر و دختر عکاس ادامه پیدا می کند . زندگی کاری و حرفه ایی ویدا رو به انحلال می رود، دختران جهادگر یا نابود می شوند یا روان پریش و دیگری هم آلوده به قتل و جنایت . ویدا کشته می شود به دست خود شیطان و شیوا با ازدواج ناموفق رو به تباهی می رود . دختری وارد قصه می شود که با داشتن و پنهان کردن صلیبی نزد خود قدرتی سحر گونه و شیطانی پیدا می کند. جسد عکاس کشته شده ناپدید می شود عکسهای قتل به دست بهرنگ وکیل می رسد. شیوا از هم می پاشد.
اما با این همه اتفاقات مختلف اعم از فرار از زندان ، قتلهای پی در پی و ماجراهایی که بایست پلیس در آن مداخله کند و پای نیروی انتظامی و آگاهی هم به میان آید چرا و چرا جز سایه کمرنگی در فصل اول و گه گداری در فصل دوم دیگر خبری از پلیس نیست؟! ناگاه پایان فصل دوم محل انجمن فراماسونری توسط فردی از داخل لو می رود و پلیس محل را محاصره می کند . متاسفانه نقش پلیس و اگاهی و نیروی انتظامی جمهوری اسلامی خیلی کمرنگ و منفعل می باشد و از آنجایی که این گروهکهای فاسد قارچگونه در حال رشدند جای بسی تامل است. جایگاه نیروهای امنیتی در این فیلم کجاست؟
اما مقام شامخ استادی و جایگاه مقدس دانشگاه ( که همواره مورد عنایت امام و رهبری بوده است) با برملا شدن شخصیت استاد به یکباره زیر سوال می رود یا انتخاب دانشگاه و استاد سهل الوصول بودن آن برای قصه پردازی است که انتقاد به آن وارد است یا به چالش کشیدن وضعیت دانشگاهای امروز است که آن هم در این فیلم جایگاهی ندارد زیرا که کوتاهی و سستی عده اندکی از مسئولان جهت گزینش استاد آن هم استادانی از این دست نباید سبب شود که تقدس چنین مکانی و چنین مقامی به راحتی شکسته شود.
کسی که در رشته علوم انسانی و در دانشگاهی به نام، در کرسی استادی قرار می گیرد، فردی است که قطعاً از فیلترهای مختلف عبور کرده و مورد تایید است به این مقام و منصب و چنین جایگاهی نمی توان به راحتی حمله کرد زیرا طیف وسیعی را در برمی گیرد که ضمن نادیده گرفتن زحمات انان به اعتمادی مردم به اهداف انقلاب و نظام را در پی دارد و افتخاراتی که از این چنین مراکز علمی بدست آمده است نادیده گرفته می شود.
یکی از انتقادهای وارد به این اثر ،موضوع زمان بندی نامشخص ونا منظم برای عرضه آن در بازار است. این امر برای مخاطب آزار دهنده است و شاید هم که مخاطب از دست برود، چون معلوم نیست پس از ماه ها انتظار میلی برای ادامه دیدن سریال باقی بماند.
مریم کیهانی/انتهای متن/