تاریخچه چایی ریزون درخواستگاری
اخيرا تحقيقي انجام شده در باب پيشينه مراسم چايي ريزون در خواستگاري و دلايل انهدام اين سنت در عصر جديد…
سرویس اجتماعی به دخت/
دانشمندان بعد از بررسي شواهد تاريخي كه توي غارهاي اطراف آمازون پيدا كردن، به اين نتيجه رسيدن كه خواستگاري در هر دوره و زمونهاي يه مراسمي داشته اما اين رسم چايي آوردن و چايي ريختن روي داماد و لرزه دل و دست از پونصد سال بعد از خلقت آدم و حوا مد شد. دليلش هم اين كه اولا در عصر خلقت انسان هنوز اين ماده حياتي كشف نشده بود و در ثاني چون ننه والدهاي در كار نبودن، خانوم حوا، اصلا چايي نياورد و در نتيجه سيني چايي رو هم نه روي خودش ريخت نه روي داماد! و اما پانصد سال بعد از خلقت آدم، وقتي تعداد آدما به حد كفايت رسيد، مدل خواستگاري هم فرق كرد.اون موقع مردها با يه دونه از اين دامن چين چينيهاي خال پلنگي، ميرفتن دم در غار و بلند داد ميزدن: ماركومبا، منو زنونبا(يعني من موقع زنمه)، بعد يه چماق ميانداختن روي دوش و سوار يه ماموت ميشدن و ميرفتن دم در يه غار ديگه و داد ميزدن: ماكوزومبا اومبا، يعني: اومدم خواستگاري. ظرف چند ثانيه ننه و باباي دختره با يكي از همين دامن چين چين پلنگيها و اگه خيلي پولدار بودن، دامن ببريها مينشستن جلوي داماد و ميپرسيدن: دارغومبا…؟ يعني از خودت غار داري، دايناسور آخرين مدل داري؟ بلدي كروكوديل شكار كني؟ خدمت رفتي؟ لازم به توضيحه كه خدمت سربازي از همون ابتداي عصر ماموت تا حالا پابرجا بوده، چون نژاد بشر اون وقتا براي به دست آوردن غذا همديگهرو ميكشتن و بعد ميخوردن. براي به دست آوردن غار و سرپناه كه در هر دو صورت رفتن خدمت سربازي و آموختن فنون جنگي اجباري بود.بعد هم عروس خانوم كه ايشون هم از اين دامناي چين چيني پوشيده بودن، توي يه ظرفي كه از جمجمه سر بچه ماموت درست شده بود، براي آقا دوماد چايي ميريختن و به سلامتي ليليليومبا يعني همون ليليليلي خودمون!و اما دو هزار و پانصد و 12 سال بعد از خلقت آدم، اون موقع آدميزاد تازه ياد گرفته بود كه چطوري ميشه كاشت و داشت و برداشت رو انجام داد، يعني كشاورزي كرد. اين آدميزاد بعد از كشف آهن زمين رو ميكند و يه وقتي در حين همين كندن و بعد دون پاشيدن، چشمش به يه دختر كه اتفاقا اون هم به اجبار باباش توي مزرعه كار ميكرد، ميافتاد و بعد هم فكر ازدواج ميزد به سرش. دوماد با يه دسته گل گندم و يه جعبه جو ميرفت خواستگاري دختر مورد نظرش و جلوي ننه باباي عروس كه حالا لباسشون از الياف گندم و جو و اينجور چيزا بود مينشست. پدر عروس ميپرسيد: چند تا خر و گاو داري؟ چند متر زمين داري؟ روزي چند تا خوشه گندم برداشت ميكني؟ خدمت سربازي رفتي؟ بعد هم عروس خانوم با يه كوزه چايي سبز وارد ميشد و چون هنوز مال عهد باستان بود و بلد نبود عشوه… بياد، براي اين كه نشون بده هول شده، كوزه چايي رو خالي ميكرد روي سر آقا دوماد.
عصر رنسانس:عصر رنسانس آدما خيلي فرق كردن، يه جورايي فكراشون روشن شده بود و چون درگير تغيير و تحول روحي بودن، خيلي به ازدواج فكر نميكردن و بيشتر در فكر علم و ترقي روح و روان بودن. به همين دليل نه سوار دايناسور ميشدن، نه ادا و اصول رمانتيك درميآوردن و نه اصولا عاشق ميشدن. وقت زن گرفتنشون كه ميشد، صاف ميرفتن خونه دختر. پدر دختر هم ميپرسيد: چند تا واكسن كشف كردي؟ آزمايشگاه از خودت داري؟ نظرت درباره پادشاه چيه؟ رئيس حزب چكارته؟ خدمت سربازي رفتي؟ از سقوط چه خبر؟
بعد از رنسانس – بعد از اين كه آقا پسرخدمت مقدس سربازي رو انجام ميداد، ميرفت يه گوشه خونه مينشست و زانوي غم بغل ميگرفت. پدر آقا پسر و البته مادر خانومي هم كه ميديدن. گل پسرشون دپرس شده شبها يواشكي حرف فروختن خر رو ميزدن و اين كه چطور مخارج عروسي پسرشون رو با فروش خر تامين كنن. چند هفتهاي ميگذشت اما از آن جا كه حضور خر براي خانواده بسيار ضروري بود، اين امر ميسر نميشد تا اين كه گل پسر بالاخره به زبون مياومد. خر سرانجام به فروش ميرفت و پدر خانواده به اتفاق همسرشون به خواستگاري ميرفتن. در اين مرحله اصلا نيازي نبود كه دختر و پسر همديگه رو بشناسن، چون پس از ازدواج به اندازه كافي براي قهر و آشتي و البته شناخت فرصت داشتن. داشتن خر براي طبقه مستضعف و داشتن دوچرخه براي قشر مرفه و در نهايت يك باب خانه گلي براي رضايت خانواده دختر كافي بود.و اما مراسم چايي خيلي هم فرقي با گذشته نداشت. سنت چايي ريزون و دست لرزون هم كماكان به قوت خود باقي بود.
قرن بیستم، قرن بيستم مصادف شد با اكتشاف پيكان در ايران خودمون و از طرف ديگر انقلاب فمنيستي در دنيا. كشف پيكان تأثيرات مهمي رو بر زندگي افراد به جا گذاشت. همونطور كه در اون سوي دنيا انقلابهاي فمنيستي. كتابهايي از جنس «جنس دوم» نوشته شد و زنها به تفكر رسيدن كه: «اي باب چقدر بنشينيم، بيان خواستگاري، خب ما ميريم خواستگاري، اين دفعه ما انتخاب ميكنيم.» و در نتيجه اولين تضادها پيش اومد و چون مردها حاضر نشدن كه چايي بيارن و زنها بيان خواستگاري، سنت چايي خوردن در خونهها حذف شد و به جاي اون با توافق طرفين قرارومدارهاي ازدواج در كافي شاپها با خوردن قهوه گذاشته شد. اما در ايران پيكان جاي خودش رو در هر خونهاي باز كرد و با ورود پيكان شكل سؤالات ازدواج فرق كرد. سؤالات شايع اون زمان اين بود: «پيكان داري؟ تو ايران خودرو پارتي داري؟ سربازي رفتی؟ چند نفر توي فاميلتون پيكان دارن؟ ميتوني يه پيكان قسطي واسه مهريه جور كني؟ و كماكان دخترا همچنان چايي ميآوردن و پسرا دستشون موقع چايي خوردن ميلرزيد. تا عصر كامپيوتر اين سنت كماكان با پيشرفت ماشينها و بالا رفتن برجها ادامه داشت و فقط شكل سؤالات عوض ميشد و اما در عصر كامپيوتر و البت حالا، به دليل پيشرفت تكنولوژي، براي خواستگاري يك عدد كامپيوتر شخصي، يك عدد ايميل، آخرين نسخه ياهو مسنجر و قدري اطلاعات چت كافيه. البته اين ها همه آيكونهاي لازم براي خواستگاري نيس، براي يه خواستگاري موفق لازمه كه پس از نصب نسخه ياهو به يك عدد چتروم شلوغ رفته و هر اسمي رو كه به نظرتون زيباس، در اصطلاح add كنين، سپس با آيكونها، يعني تصاوير مختلف مراسم خواستگاري رو انجام بدين. البته در اين مرحله از مراسم چاي خبري نيس، هر چند كه ياهو قول داده كه در نسخه جديد مسنجر همه امكانات خواستگاري، چاي و زندگي مشترك و حتي امكانات ازدواج را فراهم كنه. /انتهای متن/