این همه دشمنی با پدر دغدغه مند چرا؟
فیلم قاعده تصادف از اکران عمومی به شبکه نمایش خانگی رسید. به همین بهانه نگاهی به جای خانواده در این فیلم داریم.
سرویس فرهنگی به دخت؛ محمدرضا محقق/
«قاعده تصادف» داستان تعدادی از جوانان است که میخواهند برای اجرای یک تئاتر به خارج از کشور بروند ولی مخالفت پدر یکی از اعضای گروه برای آنها دردسرهایی به وجود میآورد. بنا بر ادعای سازنده، این فیلم سعی دارد دغدغه های نسل جوان و ارتباط این نسل با والدینشان را به تصویر بکشد!
وقتی قاعده تصادف در جشنوارهای که دولت عدالتمحور و ارزشی برگزار کرده بود، چند سیمرغ اصلی را گرفت همه تعجب کردند. چرا؟
خب معلوم است؛ فیلم ضد خانواده بود و چهره زننده و غیر قابل قبولی از یک پدر که دغدغه فرزندش را دارد به نمایش گذاشته بود.
اساسا فیلم قاعده تصادف خیلی حیرتانگیز است.
این درجه دشمنی با مقولهای به نام «پدر دغدغهمند» جای تعجب و شک دارد.
در طول فیلم هرجا موقعیتش پیش میآید بچهها علیه خانوادههایشان حرف میزنند و از آنها بدگویی میکنند.
خانوادههای بهمریخته و گسسته و دوستنداشتنی و بیخود و بیجهت!
هیچ کس خانوادهاش را دوست ندارد و با آنها راحت نیست و توسط شان ارضای عاطفی و حمایت معنوی و فکری نمیشود!
واقعا باید قبول کنیم که چنین میزانسنی تصادفی و همینطوری است و به قول معروف بگوییم گربه است؟!
این حجم از تصویر بد و تاریک و ناامیدکننده از خانواده که رکن رکین اجتماع و مرکز ثقل حیات فردی و اجتماعی بشر است برای چیست؟
فیلم دنبال واقعنمایی است؟
واقع نمایش هم در تصویرهای اینچنینی از یک طرف و جلوه دادن تنها پدر خوب و دوست داشتنی و شیکپوش داستان که دخترش را راحت و بیهیچ دغدغهای رها میکند تا با بچه ها بروند خارج و تئاتر اجرا کند خلاصه میشود!
تردیدی نیست که در جامعه ما پدرها دیکتاتورمأب و بیتوجه به «بخشی» از علقهها و عواطف و نیازهای جوانانشان هستند و نمیشود انکارشان کرد ولی این چه ربطی دارد به تصویری که در قاعده تصادف میبینیم؟
میدانید موضع فیلم چیست؟
بیایید حالا که هیچ پدر و مادری جوانشان را «درک» نمیکنند، تلاش کنیم خانواده را ریشهکن کنیم و کلا بی خیال این رکن حیات فردی و اجتماعی شویم!
آنهم با تلاشی ارجمند برای بنیانشکنی خانواده!
از ساختار که بگذریم درباره قاعده تصادف نکات مهمی در خصوص مضمون و محتوا وجود دارد. مثلا اینکه فیلم حقیقتگرا و آرمانخواهانه است یا تنها به انعکاس بخشی از واقعیات اجتماعی جامعه صرفنظر از درستی و نادرستیاش پراخته است و چیزهای دیگر.
تردیدی نیست که فیلم، جلوهای از واقعنمایی ایزوله مدنظر کارگردان را صرفنظر از حقیقت مطلوب و نقد فضای بیراهه موجود در درام و کاراکترهایش به تصویر کشانده و این به خودی خود فیلم را «بیآرمان» و لغزان در مدار خط قرمز اباحهگری و نقد اجتماعی میکند و حال باید دید قصد سازنده از چنین تدبیر و تمهیدی چه بود است و چرا؟
قاعده تصادف یک فیلم جوانانه است و باز هم بیتردید باید گفت تصویر اباحهگرایانهای که با گعدههای مختلط و بدگویی از خانوادهها به یکی از نقاط اوج و عطف فیلم تبدیل شده ابدا قابل کتمان و لاپوشانی نیست و کارگردان نمیتواند با این ادعا که فیلمی جوانانه و اجتماعی و نقادانه ساخته از زیر بار این انحراف شانه خالی کند.
این نکتهای است که علامت سوال مهمی را در برابر قصد کارگردان از چنین فضاسازی و موقعیتپردازیای به وجود آورده و اینکه کیان خانواده و والدین چرا اینچنین بیمحابا در این فیلم مورد حمله و لجنپراکنی قرار میگیرد.
و اینها را باید اضافه کرد به نوع شخصیتپردازی پدر خوب و پدر بد در این فیلم که به مراتب دهشتناکتر است از هر چیز دیگری در آن.
آدم بد قصه میشود پدری که نگران دخترش است و تعصبی نسبی و با ظاهری حتی منطقی درباره او دارد و آدم خوب هم پدری که کاملا «ریلکس» و بی هیچ «دردسری» دخترش را آزاد گذاشته که «برود و بیاید» و…!
میبینید؟ منطق و انصاف و قصد و نتیجه فیلمسازی کارگردان مورد حمایت جشنواره دولتی را میبینید؟!
این همه را در نظر داشته باشید تا باز هم به محتوا و مضمون فیلم برسیم.
باری؛ دومین فیلم بهنام بهزادی پس از «تنها دو بار زندگی میکنیم» یک درام جوانانه است که در بستر یک روایت جسورانه منعکس و تعریف میشود.
این جسارت چه در مضمون و مفهوم و چه در ساختار و اجرا قابل ردیابی است.
ساختار کنشمند و روایت نفسگیر فیلم در کنار مضامین محتوایی آن که قصهها و دغدغههای جوانان را روایت میکند، مجموعا یک موقعیت بکر و بدیع را در نوع فیلمهای اینچنینی در سینمای سالهای اخیر ایران پدید آورده است.
قاعده تصادف را میتوان فیلمی خوشریتم، خوشساخت و پر از سیمرغ های به پرواز درآمده در منظومة ساختاریش دانست که اگر با یک داوری صرفا فرمی بدان نگریسته شود لابد مستحق همه آنهاست!
و همانطور که شاهد بودیم قاعده تصادف بیشترین تعداد سیمرغ را در مجموع دو بخش سینمای ایران و بخش بینالمللی جشنواره سی و یکم فیلم فجر از آن خود کرد!
و حرفهای بهنام بهزادی در شب نمایش فیلمش در جشنواره که نکات قابل تأملی را در خود داشت:
- جدیترین و اصلیترین مخاطبان سینمای مورد علاقه من و فیلمهای من، نویسندگان، منتقدان و عشاق سینما هستند و کسانی که سینما را یک هنر میدانند و نه فقط یک سرگرمی.
- ایده اولیه این فیلم به همان سالی برمیگردد که فیلم قبلیام را میساختم و از همان موقع علاقه داشتم اثری در باره جوانها بسازم و برای این کار فقط یک فکر اولیه و یک علاقهمندی جدی داشتم اما در همان زمان تغییراتی در نسل چهارم اتفاق افتاده بود و این همان طیفی بود که بنا بود من برایشان فیلمی بسازم.
- درباره فیلم «قاعده تصادف» تحقیقات مفصلی در زمینههای گوناگون انجام دادم و با تعداد زیادی جوانان و والدین شان گفتوگو کردم.
- مخاطب من کسانی هستند که دوست ندارند راههای رفته را دوباره بروند کسانی که فرم برای شان مهم است و بخواهند جلوهای از ذهنیتها و دغدغههای خود را در فیلم ببینند.
- در این فیلم تلاش کردم روابط جوانان با والدین را مورد آسیبشناسی قرار دهم و کمک کنم به ایجاد یک درک متقابل و تلاش کنم به بنیان خانواده تحکیم ببخشم و اصلا قصدمان در این فیلم هرگز نابودی یک خانواده در طول یک اثر سینمای نبوده است.
باری؛ اما از جهت ساختاری و تکنیکی، مهمترین ویژگی فیلم «قاعده تصادف» بهنام بهزادی میزانسن تئاتری فیلم اوست که با پرداختی سینمایی، نوعی تلفیق از تئاتر و سینما را برای روایتش پدید آورده؛ این ساختار بصری با استعانت از مضمون و قصه فراهم آمده است.
فیلم داستان یک گروه تئاتری است که خود را برای اعزام و اجرا در جشنواره ای در خارج از کشور آماده میکند و در این میان مشکلاتی برای یکی از اعضای گروه به وجود می آید که همین امر موجبات تنشها و مشکلات دیگری را برای این جمع جوانانه پدید میآورد.
این بستر روایی، موقعیتی شده است برای پرداخت به موضوع روابط میان جوانان و والدینشان و آسیبشناسی این موضوع از منظر بهنام بهزادی، نویسنده و کارگردان این فیلم.
فیلم اثری خوشریتم با بازیهای خوب مجموعه بازیگرانش است، به ویژه نابازیگرانی که در ایفای نقش خود بسیار خوب عمل کردهاند.
علاوه بر اینکه بهنام بهزادی که با خاطره فیلم مهم و غیر منتظره و خوشساخت «تنها دو بار زندگی میکنیم» در ذهن علاقهمندان به سینما و منتقدان حضور داشت، این بار فضایی کاملاً متفاوت با داستان و فضای فیلم قبلیاش را تجربه کرده است.
فضایی که در آن دغدغهها و روحیات و خلقیات جوانان امروزی در گیر و دار و کش و قوس با والدینشان و دغدغههای آنها موقعیتی دراماتیک و جلوهای از آسیب شناسی اجتماعی را در این حوزه به همراه دارد.
بله؛ «قاعده تصادف» یکی از فیلمهای خوش ساخت جشنواره امسال است که مجموعه عوامل موثر در فراهم آمدن اثری که هم مخاطب عام را درگیر کند و هم باب میل منتقدان و اهالی حرفهای سینما باشد را در خود جمع کرده است.
بازیهای خوب، فضای جوانانه، قصه تئاتر و میزانسن سینمایی- تئاتری همگی از جمله این عواملند، ضمن آن که سابقه یگانه و خاص بهنام بهزادی با اثر قبلیاش هم در جذب مخاطب خاص به این فیلم موثر خواهد بود.
اما نکتهای که فیلم «قاعده تصادف» را به لحاظ مضمونی، خاص و قابل تأمل میکند، نوع تصویرپردازی است که از کاراکتر «پدر» در این فیلم صورت گرفته و نوع مراوده و تعاملی که او با دخترش دارد.
قرار گرفتن این خانواده در مظان اتهام، فاصله و جدایی و نشانهگذاریهایی که از یک انسان و خانواده فروپاشیده از او رقم میخورد.
این در حالی است که گروه دوستان، جایگزین تمام نیازها و مراودات و خلقیات و خواستهها و آرمانهای دختر شده و این تصویر گر چه قابل رویت آن هم به کرات و دفعات در سطوح مختلف جامعه است، اما نکته اینجاست که موضع کارگردان با این افق و میزانسن مبتنی بر آن چیست و چگونه است و چرا؟
بله؛ وقتی قاعده تصادف در جشنواره ای که دولت عدالت محور و ارزشی برگزار کرده بود چند سیمرغ اصلی را گرفت همه تعجب کردند. چرا؟
خب معلوم است؛ فیلم ضد خانواده بود و چهره زننده و غیر قابل قبولی از یک پدر که دغدغه فرزندش را دارد به نمایش گذاشته بود.
اساسا فیلم قاعده تصادف خیلی حیرت انگیز است.
حتی اگر مدیران و سیاستگزاران و جایزه دهندگان جشنواره ای اش آنقدر پوست کلفت شده باشند که از این چیزها حیرت نکنند!
/انتهای متن/