مادرم در قاب رمضان
رسم هر سالهمان است اگر طلبیده شویم و کار ضروری پیش نیاید، حداقل ده روزی را در ماه مبارک میهمان حضرت رضاییم.
سرویس فرهنگی به دخت ؛ زهرا دمیرچی/
شب قبل از حرکت، مادر چشمانش را برای لحظهای خواب شیرین برهم نمیگذارد. آماده کردن وسایل و لوازم یک سفر ده پانزده روزه مخصوصا اگر گاهی کار پخت و پز هم با خودمان باشد، کار آسانی نیست. وسایل راحتی استراحت، لوازم و مواد برای آشپزی، لباسهای موردنیاز، کتابهای دعا و زیارت همه و همه را با سلیقهی خاص خودش در سبد مسافرتی و ساک و چمدان میچیند. من هم که بیدار ماندهام و مشغول جمع کردن کولهبار خودم هستم، گاه گاهی نگاهی میاندازم به دستان پر چین و چروک مادر که وسایل را با دقت خاصی میچیند و به چشمان گود افتادهاش از بیخوابی که به دقت میپاید تا چیزی را جای نگذارد.
امشب را که صبح کنیم فردایش اول ماه مبارک میشود، اگر صبح راه بیافتیم شب مشهد خواهیم بود. مادر در طول روز در کنار پدر در ماشین نشسته است. تشنگی و خستگی پدر را که به طور مداوم رانندگی میکند را با چایی معطر لیمویی که در فلاسک درست کرده است از تنش درمیکند.
موقع نهار که میرسد در کناری اتراق میکنیم و باز این مادر است که با سلیقه وسایل غذا را میچیند و با ظرافت غذای هرکدام مان را میکشد.
شبهنگام که به محل اسکان چند روزهمان میرسیم، نظارهگرهای جادهی طولانی و بیکار نشستگان در ماشین از خستگی نای تکان خوردن ندارند و اما این مادر است که حواسش به انتقال مناسب وسایل و البته شام امشبمان است، حواسش به این است که تا وسایل مان را جمع کرده و جابه جا میکنیم، غذایمان را گرم کرده و لحظهای نگذارد بیتاب انتظار توام با خستگی و گرسنگی باشیم.
مسافرت با ماشین خستگیهای خودش را دارد. همگی خسته شدهایم و مادر هم بیشتر از همه. اما خستگیاش را نشان نمیدهد. میداند که اگر لحظهای هم به خستگی و استراحت کردن فکر کند، آرامش چندین نفر دیگر را که وابسته به روحیهی خستگیناپذیر اوست برهم میریزد.
همه زودهنگام به فکر استراحت کردن هستیم تا مبادا سحر روز اول ماه مبارک را خواب بمانیم . اما مادر، او با سکوت همراه با لبخندی که مطمئنا از فکر کردن به لحظات شادمانیهایش در گذشته و خاطرات دوستداشتنیاش در گوشهی لبانش نقش بسته، به فکر آماده کردن سحری خانواده ی خود است. ما که درخواب هستیم هیچوقت نمیفهمیم که مادر کارش را کی تمام میکند و کی گوشهای لحظهای به خود مجال میدهد تا استراحتی را به تن خسته خود بدهد و باز هم هیچوقت متوجه بیدار شدن و گرم کردن غذایی که از دیشب برای مان آماده کرده است نمیشویم. وقتی متوجه سحرگاهان میشویم که او آمده بالای سرمان و ما را برای بیدار گاه سحر صدا میزند.
هنرمندی مادر در آن لحظات دلهره و خستگی بعد از سفر آرامش خاصی را به ما میدهد. با اذان اولین سحر ماه مبارک رمضان است که هر کدام در گوشهای به عبادت مشغول میشویم. مادر با عبادت مختصر خود باز هم سراغ باقیماندههای سفرهی سحر و مرتبکردن آن میرود. برنامهی زیارت را که با هم میچینیم قرار بر این میشود که هرکس برنامهای که دارد خودش را برای افطار به منزل برساند. تمام تلاشم این است که تا حد توانم در حرم بمانیم و از فضای معنوی و روحبخش حریم رضوی استفاده بکنیم. سر افطار و اذان مغرب است که وارد خانه می شوم. تشنگی و گرسنگی خیلی خستهام کرده است، همینکه سفرهی با سلیقهای را که مادر آماده کرده میبینم خستگی از تنم خارج میشود. مادر زود تر از ما از دعا و زیارت و عبادتش زده و آمده خانه تا ما بی افطار نمانیم.
این برنامهی هر سالهی ماست. اوایل که از داشتن ثواب و اجر بینهایت خدمتی که یک زن در منزل برای خانوادهی خودش میکند بی خبر بودم ، در دل همیشه این نگرانی و ناراحتی را داشتم که چرا باید یک زن و یک مادر تا این حد خودش را به زحمت بیاندازد و لحظات و وقتش را برای دیگران صرف کند و خودش از انجام دادن عبادتهایی که او را به خدانزدیک تر می کند، محروم کند. اما الآن با خواندن حدیثها و روایاتی که برخلاف فکر و ذهنیت من بوده متوجه شده ام که چقدر از مادر خود عقب هستم . درست مثل همین الآن که او مشغول انجام دادن کارهای منزل است و من مثل همیشه مشغول نوشتن یک یادداشت… .
/انتهای متن/