هراسی به نام زنان سرپرست خانوار

نکته مهم‌تر در آمارهای مرکز آمار ایران این است: فقط در پنج‌سال تعداد زنان سرپرست خانوار از حدود یک‌میلیون و ۶۰۰‌هزار نفر به حدود دو‌میلیون و ۵۰۰‌هزار نفر افزایش یافته است.

0

سرویس اجتماعی به دخت/

 کم‌کم به آمارها عادت می‌کنیم. همه‌چیز عادی می‌شود. دیگر نیازی نیست ناگهان تعجب کنیم و میخکوب شویم.

در این تاریخ یعنی سال 92 و به نقل عالی‌ترین مرجع اعلام آمار در ایران تعداد 5/2‌میلیون زن سرپرست خانوار در ایران زندگی می‌کنند. (می‌خواستم در پایان این جمله، علامت تعجب بگذارم اما دیدم قرار است ظاهرا به همه‌چیز عادت کنیم.)

چرا باید نگران باشیم؟ خود کرده را تدبیر چیست؟

هیچ فکر کرده‌ایم چرا 65‌درصد قبول‌شدگان دانشگاه‌ها دختران و 35 درصد پسران هستند؟ آیا پسرهایمان خنگ شده‌اند یا دخترانمان ناگهان جهش هوش یافته‌اند؟ به این فکر کرده‌ایم که الگوی مدیریتی کشور و کانون فارغ‌التحصیلان دانشگاهی ما 20 سال دیگر چه ترکیبی خواهند داشت؟

اولویت‌های استخدامی چرا عوض شده و شکل دیگری یافته‌اند؟ حتی نیروی انتظامی برای مراکز شماره‌گذاری ماشین‌ها نیروی زن استخدام می‌کند. تا همین چند صباح پیش شرکت واحد داشت افتخار می‌کرد که راننده‌های خطوط بی‌آر تی تهران را از میان بانوان انتخاب می‌کند (و چندتایی را نیز به کار گرفت)، تلویزیون ما می‌رود و از فلان خانمی که راننده اتوبوس و کامیون بین‌شهری شده است گزارش حماسی تهیه می‌کند و صدها ماجرای مشابه دیگر از این دست! این قصه سر دراز دارد.

این‌ها قطعات مختلف پازلی است که وقتی سرهم کنید همان نتیجه هراس‌انگیز 5/2‌میلیون زن سرپرست خانوار که روزبه‌روز هم در تزاید هستند از آن به دست می‌آید.

ما به دست خودمان فضیلت شوهرداری و خانه‌داری و مادری را یکی از فضایل درجه دو یا سه برای بخش قابل‌توجهی از زنان ساختیم. بعد هم ضرورت‌هایی مثل رفتن به سربازی و استقلال مالی از خانواده، پسران ما را از کنکورهای پیاپی دادن محروم کرد و این امکان عملا در اختیار دخترانمان قرار گرفت. روز‌به‌روز بر حجم و عمق نهادهای حمایت‌کننده از بانوان مطلقه چون کمیته امداد و بهزیستی و غیره افزودیم. چاره‌ای نیز نبود. اما آیا به همین اندازه به سازمان‌های آموزشی و فرهنگ‌ساز در حوزه خانواده نیز پرداختیم؟ می‌بینید که این پازل قطعات زیادی دارد.

نکته مهم‌تر در آمارهای مرکز آمار ایران این است: فقط در پنج‌سال تعداد زنان سرپرست خانوار از حدود یک‌میلیون و ۶۰۰‌هزار نفر به حدود دو‌میلیون و ۵۰۰‌هزار نفر افزایش یافته است.

بیایید از خودمان بپرسیم این 900‌هزار نفر جدید کجا رفته‌اند؟ زیر پوشش بهزیستی رفته‌اند؟ گمان نمی‌کنم. مورد حمایت کمیته امداد قرار گرفته‌اند؟ بیمه تامین اجتماعی شامل حال آنان می‌شود؟ بازار کار، موفق به جذب آنان در مشاغل مناسب شده است؟ کجا هستند و چه می‌کنند؟

دوباره بخوانیم که در پنج‌سال 900‌هزار بانوی سرپرست خانوار اضافه شده است! آمارهای فوق که از سوی مرکز آمار ایران ارائه شده است قطعا دقیق و متقن هستند وگرنه دیگر به چه آماری اتکا کنیم؟

وجه دیگر این ماجرا آن است که پدید آمدن زن سرپرست خانوار لزوما به دلیل فوت همسر یا طلاق نیست بلکه بالارفتن سن ازدواج و فراهم شدن صدها‌هزار دختر بازمانده از ازدواج که به مرور زمان و با فوت والدین تبدیل به سرپرست خانواده شده‌اند نیز قابل توجه است. چرا در مقابل بالا رفتن سن ازدواج نوعی کرختی و بی‌تفاوتی اجتماعی به‌وجودآمده است؟

وجه سوم ماجرا آن است که زن سرپرست خانوار یعنی یک خانواده غیرکامل (نه یک خانواده معیوب). یعنی خودش و فرزندانش بدون حضور پدر که اگر هر زن را با دو فرزند متصور شویم آن گاه قریب به هفت‌میلیون نفر از مردم ایران را تابع الگوی خانواده غیرکامل می‌یابیم!

چند روز پیش یکی از مسئولان وزارت ورزش و جوانان گفت: برای فائق آمدن بر موج طلاق باید دلایل آن را بدانیم و آن هم مستلزم آن است که زوجین دلیل طلاق را در دفاتر رسمی ثبت ازدواج و طلاق اعلام کنند و سپس سازمان ثبت نیز آمار را به ما اعلام کند که سازمان ثبت هم این کار را غیرقانونی می‌داند و نمی‌کند.

دیدم ظاهرا دوستان سرشان خیلی به این کارها گرم شده است. بد ندیدم یادآوری کنم که الان صدها پروژه تحقیقاتی دانشگاهی در مقاطع کارشناسی‌ارشد و دکتری که در اقلیم‌های مختلف ایران درباره بررسی علل طلاق در بین مردم با بهره‌گیری از عالی‌ترین متدهای تحقیق نگاشته شده در قفسه کتاب خانه دانشگاه‌ها خاک می‌خورد. اگر مشکل سونامی طلاق با آمار‌گیری از دلایل آن قابل رفع است این تحقیقات موجود نه تنها این آمارگیری را انجام داده‌اند (البته به صورت نمونه‌های متقن آماری) بلکه آن را تجزیه‌و‌تحلیل نیز کرده‌اند.

بعید می‌دانم ساختارهای عریض و طویلی مثل وزارت ورزش و جوانان که هنوز اندر خم خوب و بد بودن ادغام تربیت‌بدنی و سازمان جوانان مانده است آن‌قدرها هم دغدغه رشد آماری طلاق و زنان سرپرست خانوار را داشته باشند. این‌که سازمان دیگری مثل ثبت احوال را وسط بکشیم نیز مسئله‌ای را حل نمی‌کند.

انتهای متن/خلیل رفیعی‌طباطبایی/

درج نظر