نباید از ورود زنان به دانشگاه ها نگران باشیم
“ایراندخت فیاض” برای دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی چهره آشنایی است؛ یک استاد خوشرو و خوش مشرب، این توصیفات یکی از دانشجویان ایشان است.
سرویس اجتماعی به دخت/
فیاض برای اهالی سیاست هم چندان غریبه نیست، چه اینکه کاندیداتوری او در انتخابات مجلس نهم عاملی است برای آشنایی این قشر با رئیس سابق دانشکده روانشناسی دانشگاه علامه طباطبایی.خبرگزاری دانشجو با او در مورد ورود سیل آسا دختران به دانشگاه گفت و گویی داشته است:
– با توجه به اینکه طی سالهای اخیر تعداد دانشجویان زن مخصوصاً در مقطع کارشناسی خیلی بیشتر شده است، ارزیابی شما از وضعیت تحصیلی زنان چیست و آن را از لحاظ کمی و کیفی چطور میبینید؟
فیاض: با توجه به اینکه بنده عضو هیئت علمی هستم و با جامعه دانشگاهی سروکار دارم، اینکه طی سالهای اخیر تعداد دانشجویان خانم در بخشهای مختلف و از جمله تحصیلات تکمیلی بطور خاص افزایش یافته، هیچ شکی نیست.
از بابت کمیت بنده وارد بحث آسیبشناسی نمیشوم، اما بطور کلی تعداد دانشجویان خانم در دانشگاهها بیش از سابق است و گاهی درصد حضور خانمهای کلاس (حداقل در دانشگاه ما) 80 به 20 میباشد و این وضعیت در بسیاری از رشتههای تحصیلات تکمیلی دیده میشود و فقط در مقطع دکتری تعداد یا معادل است و یا وزنه به نفع آقایان میباشد، اما در سایر مقاطع تحصیلات تکمیلی مثل کارشناسی و کارشناسی ارشد عمدتاً وضع به نفع خانمهاست.
علت امر این میباشد که در کشور ما تحصیلات با شغل عجین شده است؛ یعنی زمانی علم ارزش ماهوی دارد و اما گاهی بصورت پلکانی برای کسب شغل و درآمدزایی درمیآید. در کشور ما عمدتاً به این صورت است که دسترسی به ثروت و قدرت از طریق علم حاصل میشود، به همین دلیل مردم از طبقات متوسط و یا متوسط پایین در جهت کسب شغل به مراکز علمی روی میآورند.
طی سالهای اخیر در کشور ما علم کارکرد و کنش خود را از دست داده و لزوماً هرکسی که به دانشگاه رفت و مدرک گرفت، نمیتواند در بازار کار جذب شود و اشتغالزایی و درآمدزایی داشته باشد، بنابراین گرایش مردان ما به تحصیل بسیار کم شده؛ چون علم، ماهیت و کارکرد خودش را از دست داده است.
در بسیاری از کشورهای جهان علم لزوماً ماهیت اشتغالزایی و تولید ثروت ندارد، گرچه خود علم تولید ثروت میکند؛ چون تبدیل به فناوری شده و فناوری نیز تبدیل به ثروت میشود و ثروت به دنبال خود رفاه اجتماعی میآورد، اما اینگونه نیست که فرد به دانشگاه برود تا فقط شغل بوجود بیاید و مدرکی بگیرد که با آن کار کند.
در کشورهای دیگر افراد تا سطح آموزشهای عمومی ادامه تحصیل میدهند، اما مطالبه چندان جدی برای آموزش عالی وجود ندارد و در همان سطح آموزش عمومی هم مهارت های لازم برای زندگی شغلی و اجتماعی به فرد داده میشود، اما در فضای علمی کشور ما تا بخش آموزش عمومی، مهارتی در زمینه اجتماعی، سازمانی، شغلی و حتی در زمینه شخصی به فرد داده نمیشود و وقتی از چرخه آموزش عمومی خارج میشود چیزی بلد نبوده و فقط ذهنش سرشار از اطلاعاتی است که بسیاری از آنها هیچ استفادهای برای او ندارد و نمیداند کاربری این اطلاعات کجاست.
بنابراین حتماً بایستی وارد چرخه آموزش تخصصی شده تا بتواند آینده شغلی و زندگیاش را تأمین کند، بنابراین علت اینکه مردان ما کمتر وارد مراکز آموزش عالی میشوند و در دوره های نیمه تخصصی شرکت میکنند این است که امیدوار به شغل آینده نیستند، اما در دوره تحصیلات تکمیلی بخصوص دکتری به دلیل اینکه مراحل تحصیلی را طی کرده و تقریباً ثبات شغلی پیدا کردهاند، هرچه مهارت او تخصصیتر و دقیقتر شود در شغل او توسعه کیفی حاصل خواهد شد، بنابراین آقایان میخواهند که حتماً از مقطع ارشد به دکتری بیایند و تعداد متقاضیان دکتری برای آنها زیاد است؛ چون از مرحله اکتساب شغل عبور کردهاند.
اما در مورد بحث کیفی که بحث انگیزشی است و اینکه چرا تعداد خانمها بیشتر بوده و تعداد آقایان در مقاطعی کمتر؟ علت امر این است که خانمها به مفهوم علم و ارزش ذاتی و توسعه انسانی آن توجه میکنند و ملاک اصلی آنها این نیست که شغلی پیدا کرده و درآمدی از آن طریق کسب کنند و حتی اگر در محیط خانه و یا اجتماع آن دانش را لازم داشته باشند، آن را دنبال میکنند.
بنابراین خانمها بیشتر از جهت مسائل انگیزشی و تمایل و توسعه فردی به دنبال علم می روند و به همین دلیل الان در بخش نیمه تخصصی دانشگاهها تعداد متقاضیان زن خیلی بیشتر است، اما از جهت کیفی علمی، بنده خودم در دانشگاههای مختلف و حداقل در دانشگاههای تهران شاهد هستم که در مقاطع نیمه تخصصی تا آغاز تحصیلات تکمیلی تلاش دانشجویان خانم و نه توانمندی آنها، خیلی بیشتر از دانشجویان آقاست.
یعنی آنها به دنبال این میروند که حتماً textها (متنها) را بگیرند و آن را مطالعه کنند، تکلیف زیادتر کلاسی را نکته مثبتی میدانند، نسبت به استادشان نگرش مثبتیتری داشته و هر چه استاد سختگیرتر باشد، مقبولیت بیشتری نزد دانشجوی خانم دارد، اما آقایان چون فضای بعد از دانشگاه را خالی میبینند و برای آنها امنیت بعدی وجود ندارد و علم را برای شغل میخواهند، بنابراین مهارت آن را با انگیزه به دست نمیآورند؛ مثلاً می گویند در صورت عبور از این مرحله چه فایدهای نصیب ما خواهد شد؟!
بنابراین از بُعد کیفیت،ارتقا، فهم و دریافتهای علمی، خانمها قویترند و در مقاطع نیمه تخصصی و تخصصی معدلهای آنان بالاتر است.
بسیاری از متون دانشگاه علم و حتی شبه علم هم نیست
– در مورد «علم بما هو علم» یک سؤالی برای بنده به وجود آمد، آیا آن چیزی که در دانشگاه به دانشجویان خانم و آقا عرضه میشود، علم است؟
فیاض: بله، این بحث متفاوتی است؛ در حوزه علوم فنی و پزشکی علم، علم است و به مفهوم Science میباشد و علم به این مفهوم هم مختصات خاص خود و textهای جهانی را داراست و در این موارد شبههای نیست؛ چون به هرحال فیزیک، فیزیک است، ریاضی، ریاضی است، پزشکی، پزشکی است، بنابراین علم به مفهوم فن و مهارت، شرایط علمی خودش را دارد.
اما در حوزه علوم انسانی ما از علم به مفهوم Knowledge بحث میکنیم و آن را به معنی مطلق دانش بشری مفید میدانیم، تفکر دینی به قید «مفید» بسیار تأکید دارد، مانند «أَلّلهُمَّ ارزُقنا عِلمَ نافِع». اگر ما نافع بودن علم را در حوزه علوم انسانی وارد کنیم، سؤال مطرح میشود که آیا علم در دانشگاه علم است؟
خیر، بسیاری از آنها علم و حتی شبه علم هم نیست. آن علوم با اقتضائات و شرایط ما همخوانی ندارد و ذهن ما پر از اطلاعات غیرقابل استفاده است. این اطلاعات یا منسوخ است و یا کاربری ندارد؛ یعنی اطلاعات در فضای علمی خاصیت Functionalist را ندارد و من آن را بفهمم و یا نفهمم فرقی به حال من نمیکند.
اگر ما علم را در حوزه علوم انسانی به این مفهوم بگیریم به جهت فردی و یا اجتماعی باید نافع باشد. در این حوزه بسیاری از اطلاعات ما منسوخ و textها قدیمی است و بسیاری از اطلاعات به جامعه و فرهنگ ما مربوط نمیشود و با اقتضائات ما همخوانی ندارد.
بنده به خاطر میآورم در دهه 60 که روانشناسی نوجوان میخواندیم، استاد (که خودش تازه از آمریکا آمده بود) کتابهایی را بعنوان textهای دانشگاهی به ما معرفی کرد که همه به نوجوانی در غرب مربوط میشد و ارتباطات دختر و پسر و نیازهای آنان و پاسخهای نیازها را توضیح میداد و واقعاً فارغ از فرهنگ ایرانی و اسلامی (به کلی هیچ چیزی از اسلام در آن نبود) بود و با هنجارهای ایرانی فاصله داشت و اصلاً شرمهای اخلاقی اجتماعی اجازه نمی داد که دانشجویان حتی برای امتحان پایان ترم کتاب را بخوانند.
این کتاب نه تنها نافع و علم نیست، بلکه ضدعلم و ضد یک دانش مفید است. آن کتاب را اگر کسی میخواند، عمرش را تلف کرده بود. اخیراً آیت الله جوادی آملی فرمایش بسیار خوبی داشتند که «منظور از اسلامی کردن دانشگاه، تفکیک جنسیتی نیست، بلکه منظور از اسلامی کردن دانشگاه، اسلامی کردن دانش است.»
وقتی دانشی که در حوزه علوم انسانی جهانبینی و طرز تفکر را به وجود میآورد اصلاح و اسلامی شد و باورها، نگرشها و طرز تفکر دینی شد، بطور اتوماتیک از این طرز تفکر دین مدار، رفتار دینمدار صادر میشود. وقتی فرد باور داشته باشد که خدا او را میبینید، پس باور میکند که در محضر خدا بایستی مؤدب بود.
بنابراین باید باور به وجود بیاید و این باور را نظام فکری میسازد و بعد رفتار ضددین از او سرنمیزند و فرد کمتر دچار معصیت و گناه میشود و سپس تمام رفتارهایش را براساس این باور تنظیم خواهد نمود.
اسلامی شدن دانشگاه به زنان جهت می دهد
– نسبت اسلامی شدن علوم با ورود زنان به دانشگاه و فرصت ها و تهدید های این ورود چیست؟
فیاض: یکی از کارهایی که ما باید در حوزه علوم انسانی دانشگاهها انجام دهیم، این است که از وارد شدن بیشتر زنان به دانشگاه نترسیم، اتفاقاً این یک فرصت بینهایت خوب در حوزه علوم انسانی است که باید از آن استفاده کرد.
اگر در حوزه علوم انسانی دانش ما اسلامی شود، زنانی با باور و نگرش دینی تربیت می کنیم که میتوانند انسانهای رشیدِ بالغِ مؤمنی باشند و این یک فرصت بینهایتی برای کشور است.
مقام معظم رهبری نکته بسیار خوبی مطرح فرمودند که در مورد رشته های علوم انسانی خطر وجود دارد. این همه رشته علوم انسانی تولید شده، در حالی که دانش اسلامی آن وجود ندارد. وقتی که دانش اسلامی نباشد هرچه تعداد رشتههای علوم انسانی و دانشجویان این رشتهها زیادتر باشد؛ یعنی فاصله گرفتن از فرهنگ دینی و خطر بیشتر خواهد بود و هرچه زنان در این حوزه بیشتر مطالعه کنند، خطر بیشتری به همراه دارد.
یعنی در یک طیفی از فرصت و تهدید، نوسان دارد و ما میتوانیم این تهدید را به یک فرصت تبدیل کنیم؛ یعنی یک دانش اسلامی تولید کرده و آن را منتقل کنیم و زنان (حتی اگر هیچ شغلی نداشته باشند) را به عنوان انسانهایی با طرز تفکر و معرفت دینی تربیت کنیم که در فضای زندگی فردی، نقش مادری، نقش همسری، نقش فرزندی و نقش شهروندی، دینمدار هستند و در آن صورت جامعه اصلاح خواهد شد، بنابراین یکی از راههای مقابله با تهاجم فرهنگی، اسلامی کردن علم است.
– یعنی به نظر شما اگر دانشگاه اسلامی باشد، ورود زنان به این عرصه فرصت بزرگی است ولی در شرایط فعلی تهدید محسوب میشود؟
فیاض: در حوزه علوم انسانی. ورود زنان در دیگر حوزههای تخصصی دیگر “علم بما هو علم” نیست بلکه “علم بما هو شغل” است و وقتی زن وارد آن حوزهها شد بطور طبیعی به دنبال شغل خواهد بود و بعد همین زن به عنوان مثال باید در رشته مهندسی پتروشیمی با گرایش پالایش فعالیت کند. ما در دانشگاه خودمان گرایش پالایش را داشتیم که میگفتند برخی خانمها با چادر وارد دکلهای نفت با آن ارتفاع زیاد میشوند.
ما به دو چیز نیاز داریم؛ یکی مدیریت علم است، یعنی ما علم را مدیریت کنیم به این مفهوم که این علم دارای چه اقتضائاتی است و چه نیروهایی باید به این حوزه علمی وارد شوند. اگر ما علم را مدیریت کنیم میگوییم که مثلاً در رشته مهندسی پتروشیمی با گرایش پتروشیمی یا با گرایش پالایش و مهندسی زمینشناسی خانم نمیپذیریم.
از طرف دیگر اسلامیسازی علم و دانش مطرح است. اگر ما دانش را در حوزه علوم انسانی، اسلامی کنیم درحالیکه آن را مدیریت هم کرده باشیم که به چه کسانی با چه اقتضائاتی نیاز دارد، در آن صورت هیچ تفاوتی ندارد که تعداد زنان و مردان چقدر باشد، چون مدیریت کردهایم.
اما الان چون مدیریت علم نداریم بخشی از افراد در حوزهها و رشتههایی از معرفت علمی هستند که نباید باشند و بعد که اینها از فضای دانشگاهی و علمی خارج میشوند در فضای شغلی و کاری کشور ناهنجاری ایجاد کرده و این امر به فضای خانواده هم تسری پیدا میکند.
اگر این افراد وارد فضای شغلی نشوند دچار استیصال و احساس ناکارآمدی میشوند و همین حس آدم را از پا درمیآورد و در صورتی که بخواهیم این افراد را در رشتهای که تحصیل کردهاند به کار بگماریم که آنجا جای آنها نیست، یعنی یک چرخه معیوبی درست شده است. بنابراین دو چیز مورد نیاز است: یکی مدیریت علم و دیگری اسلامی کردن دانش.
دانش باید نگرش ساز باشد
– ما در سالهای اخیر شاهد توسعه کمّی دانشگاهها بودهایم که اخیرا به سمت توسعه کیفی و تغییر سرفصلها و تغییر برخی رشته ها و… حرکت هایی صورت گرفته. آیا شما امر توسعه کیفی را که اسلامیسازی را هم دربرمیگیرد، در روند ورود زنان به دانشگاه مؤثر میدانید؟
فیاض: این تغییراتی که در بحث محتوای علم بوجود میآید میتواند یک فرصت خوبی را برای کشور ایجاد کند. اگر دانش از نوع جهانبینیساز و نگرشساز باشد خیلی تأثیر دارد و اگر دانش از جنس Science است که مدیریت میشود و آن هم مؤثر است.
اما الان یکی از مشکلات کشور ضعفی است که در امر اسلامیسازی دانش داریم و علت هم این است که ما در زمینه توسعه دانشگاهها به اقتضائات اجتماعی و نه به افق پیشرو پاسخ میدهیم. اقتضائات اجتماعی ما چیست؟ این است که سیل عظیمی از دانشجویان کارشناسی نیمهتخصصی پشت درهای دانشگاه هستند و کاری برای آنها وجود ندارد، بنابراین به تحصیلات تکمیلی روی میآورند و ما در دانشگاهها را باز میکنیم و استانداردهایمان را ضعیفتر میگیریم و این افراد وارد دورههای تحصیلات تکمیلی میشوند و فعلاً بصورت موقت مشکلات اجتماعی حل میشود.
بعد دوباره این افراد با یک توان تخصصی ضعیفتر اما درجه بالاتری وارد فضای اجتماعی میشوند. یعنی درهای دانشگاه تحت فشار نیروهای بیرون اجتماع باز میشود و ما هم منفعلانه درها را برای وارد شدن آنها باز میکنیم. اما اگر همه سیستمها کارشان را خوب انجام بدهند و همه افراد دیگر به موازات هم کار کنند، این همه فشار به نظام وارد نمیشود.
اما در اثر این فشارها کیفیت علم پایین میآید، مدیریت دانش به حداقل میرسد، اسلامیسازی دانش انجام نمیشود، چون اصلاً وقتی برای این کار باقی نمیماند. چه کسی باید مدیریت کند و چه کسی باید به توسعه بومیسازی و اسلامیسازی کمک کند؟
همین اساتید دانشگاه هستند که الان نمیتوانند به نیاز دانشجو پاسخ بدهند. این مسائل تنها مربوط به دستگاههای کشور نیست، چون همه سیستمها کارشان را خوب انجام نمیدهند. همه سیستمها باید کارآفرینی کنند، یعنی وزارت کار باید کارش را خوب انجام دهد، وزارت صنایع باید کارش را خوب انجام دهد، صنعت باید نیازش را بگوید، ایران خودرو نیازش را بگوید، و… و دانشگاهها باید به اینها پاسخ دهند و اگر دانشگاهها پاسخ ندهند، استیصال صنایع در جذب نیروها باعث برگشتن مجدد آنها میشود و دقیقاً مثل توپی است که به دیوار میزنیم و به خودمان برمیگردد.
یعنی دوباره نظام آموزش عالی کشور در مقطعی دیگر باید به اینها پاسخ بدهد و بنابراین دائماً گرفتار این سیکل خواهیم بود. الان همه مشکلات کشور گردن آموزش عالی افتاده است، چون بازار کار وجود ندارد و برای جوان تنها یک راه وجود دارد و آن هم ادامه تحصیل است. حالا این سیستم چگونه باید پاسخگو باشد؟ یا باید در دانشگاه را ببندد و یا اگر باز کند کیفیت را پایین بیاورد.
«ه»- در تأیید فرمایشات شما من فکر میکنم همه تقصیر بر عهده آموزش عالی نیست بلکه آموزش و پرورش هم در این جریان مقصر میباشد. مشکل ما این است که از ابتدا کودک، نوجوان و جوان را وابسته به دیگران و در نهایت وابسته به دولت تربیت کردهایم و نتیجه این می شود که فرد بدون هیچ خلاقیتی و بدون اینکه خودکفا باشد همواره دستش را بر شانه دولت حفظ کرده و تنها از او انتظار شغل و رفاه و… دارد.
فیاض: در خانوادههای ما اقتصاد فرزند وابسته به پدر است و تا زمانی که ازدواج نکند استقلال اقتصادی پیدا نخواهد کرد و بعد از ازدواج هم این رفتار پدرانه تا سطح اجتماعی آورده میشود و توانایی لازم و چندمهارتی بودن را به او آموزش نمیدهیم.
یک فرد باید مهارتهای مختلفی داشته باشد تا اگر در جایی نتوانست برود جای دیگری برای او وجود داشته و وقتی انسان دارای مهارتهای مختلفی باشد اعتماد به نفس پیدا میکند. بنابراین ضعف تربیتی ما در آموزش عمومی و خانواده وجود دارد و در حوزه کار هم دستگاههای ذیربط که باید مدیریت کار را بر عهده داشته باشند، کارشان را خوب انجام نمیدهند و در نهایت همه بار آنها روی دوش آموزش عالی کشور میافتد و الان باز بودن درهای دانشگاه نه تحت اقتصاد اجتماعی است و نه افق 1404.
ما از کدام توانایی سخن می گوییم؟
«ه»- به نظر شما چطور میشود تحصیلات زنان را با تواناییهای آنان نسبت داد؟ آیا اصلاً میتوان به وسیله دانشگاه آنان را توانمند کرد؟
فیاض: توانمندیها باید منطبق با اقتضائات و نیازها و شرایط آنان باشد، یعنی حتی اگر هم توانمند است و استعدادی دارد، باید آن را در جهت اقتضا و نیازها و مأموریتهای آتی او پرورش داده و مدیریت کنیم. بنابراین ما باید دانش را متناسب با جنسیت افراد به آنها آموزش دهیم.
برای نمونه من بعنوان یک زن به یکسری مهارتها احتیاج دارم و دانشجوی همکلاسی من بعنوان یک مرد به مهارتهای دیگری. اینکه ما دانشگاههایی را به خانمها یا آقایان اختصاص بدهیم و فقط تفکیک جنسیتی صورت بگیرد و همان کتابهایی را که دانشجوی الزهرا میخواند دانشجوی علامه هم بخواند درست نیست.
این مسئله به مدیریت علم برمیگردد. در بحث مدیریت علم، علم باید در سطح فردی متناسب با اقتضائات و نیازها و افق پیشرو و آیندهنگری و در سطح اجتماعی نیز، باید اقتضائات محلی و منطقهای و استانی و همچنین اقتضائات ملی و فراملی درنظر گرفته شود و در آن صورت مدیریت علم صورت گرفته است.
یعنی مثلاً ما در سیستان و بلوچستان به چه رشتهها و آموزشهایی متناسب با اقتضائات نیاز داریم. آموزش روانشناسی در دانشگاه زاهدان دارای یک معنایی است و آموزش روانشناسی در کرمانشاه معنای دیگری.
«ه»- آیا میتوان نهادهای واسطی را در جهت مفهومسازی از دو لحاظ در این حوزه تعریف کرد که اولاً بحثهای مفهومی و نظری را آنها را برعهده گرفته و به مراجع تصمیمگیری تزریق کنند و ثانیاً اینها مرجع بشوند و دیگر زنان به دانشگاه نروند و لزوماً افق زنان رفتن به دانشگاه نباشد اما در نهاد و یا NGO خاصی چیزی یاد بگیرند. این یک سؤال چالشی است. آیا میتوان به چنین چیزی فکر کرد؟
فیاض: در یک جاهایی باید گفتمانهایی درست کنیم مثل دانشگاه برای فرهیختگان و نخبگان، و یک جا و گام واسطی هم باشد که این گفتمان را تودهای کند. یعنی نیاز به یک حد فاصل است که میتواند NGOها، رسانههای جمعی، خطبای نماز جمعه، مساجد، کانونها و … باشند.
گفتمانها را حتماً نخبگان تولید میکنند. این گفتمانها در سطح نخبگی تولید شود و بعد بعنوان مثال خطبای نماز جمعه، ائمه جماعت مساجد، رسانهها، NGOها و … میتوانند حتی در مسائل و اقتضائات زنان و یا کشور تریبونهای بسیار خوبی بشوند و وقتی ما حرف تخصصی را گفتیم تبدیل به یک گفتمان تودهای خواهد شد.
«ه»- آیا شما تفکیک جنسیتی را در حوزه رشد و تحصیلات زنان مؤثر میدانید و فکر میکنید در صورت انجام تفکیک جنسیتی گرایش به تحصیلات و ادامه تحصیل بیشتر می شود و یا مانع آن می گردد؟
فیاض: قبل از انجام هر کاری ابتدا باید بسترسازی صورت بگیرد و با گروه هدف مفاهمه بشود. اگر گروه هدف فهم کرد و مفاهمه مشترک به وجود آمد همسو میشود.
اگر سیاستگذاری در زمینه برنامهای نتواند با گروه هدف و ذینفع و ذیربط و ذیعلاقهاش مفاهمه کند، این فاصله باعث بوجود آمدن واکنش دفاعی میشود و زمانی که واکنش دفاعی وجود داشته باشد، بهترین برنامه هم از بین رفته و عقیم میشود، چون مفاهمه صورت نگرفته است.
تفکیک جنسیتی میتواند به عنوان یک متغیر مؤثر باشد اما یک دفعه بصورت چکشی اتفاق افتاد و همین چکشی بودن گروه ذینفع و هدف را قانع نکرد که چرا این کار انجام شد و میگویند آیا شما به شعور و تدین ما شک داشتید که بین ما فاصله انداختید؟ در واقع افراد اصل قضیه را توهین به خودشان میدانند و وقتی توهین شد مقاومت صورت میگیرد و حتی اگر بهترین تفکر هم پشت آن باشد، چون تفکر منتقل نشده عقیم میماند. یعنی فاصله بین سیاستگذار و برنامهریز با گروه هدف که اجراکننده برنامه است، پر نشده و یک واکنش دفاعی را تولید میکند.
ما وقتی میخواهیم عضوی را پیوند بزنیم باید ابتدا تمام شرایط آن مانند درجه حرارت، تب، خون و بسیاری چیزهای دیگر را در آزمایشگاه آزمایش کنیم و وقتی سنخیت داشت پیوند را انجام میدهیم و اگر این سنخیت وجود نداشته باشد آن را قبول نمیکند و اگر پیوند انجام شود ممکن است علاوه بر از بین رفتن آن اندام، همه پیکر دچار عفونت گردد. منطق تفکیک جنسیتی یک منطق از بالا به پایین بود به همین دلیل واکنشهای دفاعی در مقابل آن خیلی بیشتر از همراهی و همسویی است.
منبع :خبرگزاری دانشجو/ انتهای متن/