ضرر حرف های بیهوده
عصر که بابا به صدای بلند برای اینکه همه بفهمند چقدر قدرت دارد، تنبیهم کرد، فهمیدم چه اتفاقی افتاده است، به کوروش آرام گفتم، ضرر حرف بیهوده را دیدی؟
سرویس ما و زندگی به دخت/
محمد پایش که به تهران میرسد، انگار دریای شمال را پراز گلایه و اخبار از زندگی این و آن به خانه برادرش- ما- می آورد. یکریز بدون اینکه به کسی فرصت بدهد، حرف میزند، از جراحی چشم شوهر همسایه تا دعوایی که بین پدر بزرگ و مادربزرگ راه انداخته به طور حق به جانب سخن میگوید، وای از بابام که چه حوصله ای دارد، آن قدر دقیق به او گوش می سپارد که گاهی درد و دلم می گویم، مرداگر حوصله شنیدن این همه یاوه را داری، چرا وقتی مامان –همسرت- صدات می کنه جواب نمی دی و یک جنگ واقعی راه می اندازی؟ بگذریم، چطور مامانت را تحمل می کنی؟ مامان من اگر اینقدر حرف بزند، سر به بیابان می گذارم. او می پرسد، مگر تهران بیابان هم دارد؟
با تردید به عقلش، همراه او می خندم.
می پرسم می دانی حرف بیهوده چقدر ضرر دارد؟
با تعچب نگاهم می کنه و می پرسه مگر حرف ضرر هم دارد؟
حرف نه، حرف بیهوده، حرفی که برای ما نفعی ندارد، بله ضرر دارد!
سری تکان داد و رفت.
عصر که بابا به صدای بلند برای اینکه همه بفهمند چقدر قدرت دارد، تنبیهم کرد، فهمیدم چه اتفاقی افتاده است.
به کوروش آرام گفتم، ضرر حرف بیهوده را دیدی؟
خدیجه صامت/ انتهای متن/