نارنجی پوش، داستان عکاس سپور

فیلم نارنجی پوش از آن دسته فیلم هایی است که سفارشی بودنش خیلی بیشتر از ذوق و قریحه کارگردان به چشم می آید و خودنمایی می کند؛ لابد چون انتظار بیشتری از جناب مهرجویی می رود.

0

سرویس  فرهنگی به دخت/

وقتی نام آقای داریوش مهرجویی  روی فیلمی خود نمایی می کند،من خودم را موظف می دانم که از سر عشق و علاقه و ادای احترام به این کارگردان مؤلف و صاحب سبک سینمای ایران به تماشای فیلم بنشینم. شاید کار خوبی هم نباشد، چون گاهی اوقات بد جوری حالم گرفته می شود.

متأسفانه فیلم نارنجی پوش از آن دسته فیلم هایی بود که گفتم. این فیلم در رده فیلم هایی است که سفارشی بودنش خیلی بیشتر از ذوق و قریحه کارگردان به چشم می آید و خودنمایی می کند؛ لابد چون انتظار بیشتری از جناب مهرجویی می رود در قالب و کادر انتظارات ما نمی گنجد.

فیلم داستان عکاس بد شانسی است که حامد بهداد نقش آن را بازی می کند و در همان ابتدای ماجرا پایش در گل ( لجن متعفن) فرو می رود و تا انتها درگیر بیرون کشیدن خود از بین آشغال ها و لجن های متعفن اطراف است.

 البته اتفاق اول فیلم باعث می شود تا میترا حجار معلم سر خانه پسر حامد که نقش ” همه کس ” را درخانه ایفا می کند، تعمداً کتاب ” فنگ شوی ” را که متعلق به فلسفه کهن چین می باشد، روی میز جا بگذارد تا با خواندن آن توسط حامد تحول عظیمی در درونش پدید آید، تحولی به سرعت برق و باد . او مصمم می شود که خانه و محله و شهر خود را از لوث وجود زباله ها ، آشغال ها و لوازم غیر ضروری زندگی پاک کند و این تحول تا مرحله ای پیش می رود که لباس نارنجی رفتگرهای شهرداری را می پوشد و در شهرداری استخدام می شود و با همکاری پسرش جامه عمل به این ایده و نیت می پوشاند و به یمن دوستان مطبوعاتی که روزگاری همکارشان بوده است، به شهرت جهانی و چشمگیری دست می یابد.

مادر خانواده ، نهال که نقش او را لیلا حاتمی بازی می کند، نخبه ریاضی است و در خارج کشور در شهری سردسیر زندگی می کند؛ جایی که  ” گرما و خورشید کشور ما را ندارد و طبیعتاً مردم آنجا قلب های گرم مردم سرزمین ما را ندارند.” نهال استاد دانشگاه است و با حقوق  و مزایای فراوان قصد دارد تا حامد و شهاب ( پسر خانواده) را با خود ببرد و علت مراجعتش در شب تولد شهاب، آبروریزی است که حامد مسبب آن است . ” عکاسی که سپور شده” . در هر صورت حامد مخالف است و نهال و شهاب عازم مسافرت به کیش می شوند، البته پس از شکست نهال در دادگاه جهت بردن شهاب به خارج کشور. پس از عزیمت آنها حامد متوجه می شود پاسپورت شهاب هم نیست. ناراحت و مغموم سرش را به دیوار می کوبد و در نتیجه راهی بیمارستان می شود. ملاقات شهردار از وی ، آمدن عکاس ها و گزارش های مطبوعاتی و تصویری فصل های پایانی این فیلم هستند و در انتها نهال و شهاب باز می گردند و نهال از رفتن منصرف می شود، البته تلویحاً نه بطور مستقیم.

این دو پاراگراف شرح کل فیلم بود که مخاطب در این بین هیچ کاره است، یک لقمه جویده که فقط باید قورت بدهد. نه پیش بینی، نه دلهره، نه اضطراب، نه مکاشفه، نه تعمق، نه تعلیق… آن سینمایی که از آقای مهرجویی سراغ داشتیم کجای این فیلم و قصه قرار دارد . سینمایی که هم مخاطب خاص و هم مخاطب عام لذت خود را می بردند. خیلی از جوان های هم نسل من با فیلم ” پری ” دریافتند که کسی هست که دغدغه های آنها را حس کند،بفهمد ، فکر کند و درباره اش فیلم بسازد یا ” هامون”…

ماجرای آن کتاب جا مانده هم ماجرای یکی از شاخه های کهن فلسفه چین است که بنا به گفته فلاسفه، آن هم در کشور خودش، مهجور و خرافی تلقی می شود. حامد با خواندن آن به ناگاه متحول می شود. شخصیت عجیب و غریب و پرخاشگری و غیر قابل کنترل حامد، که گاهیً دچار اشتباه هم می شود، مثل برخورد او در پارک با مردی که همراه خانواده اش است یا پوست موزی که در حلق مسافر تاکسی فرو می کند.

اما نکته مثبت فیلم در این است که اگر قرار است ما اصلاحاتی انجام دهیم، باید از درون خود سپس محل زندگی و کار و خانواده خود شروع کنیم . چنانچه حامد از اتاق کار و آشپزخانه و محله خود شروع کرد. اما به زعم کارگردان لزوماً نباید این اصلاحات از طرف قشر مرفه یا روشنفکر جامعه شروع شود، از جانب یک عکاس هم، که زندگی متوسطی هم دارد و مورد نقد همسر روشنفکرش نیز می باشد، می تواند شروع شود.

نهال که نماد قشر روشنفکر و نخبه جامعه ماست، قصد مهاجرت دارد که در این بین قصد طلاق و جدایی هم چاشنی ماجراست و البته دادگاه را می بازد و در آخر هم از مهاجرت منصرف می شود و به تعبیر یکی از منتقدین فیلم از این ناحیه، جواب سینمایی روشن و واضحی است به فیلم ” جدایی نادر از سیمین ” آقای اصغر فرهادی.

از لحاظ بازی ها ، بازی حامد بهداد ( طبق تیپی که ساخته و جا افتاده است) تکراری و کلیشه است. فردی عصبی و کمی عجیب و غریب که البته فیلمبرداری روی دست، عامل تشدید اثر گذاری این حرکات بهداد روی مخاطب شده است . عصبانیت خانم حاتمی را نیز در ارتفاع پست دیده بودیم، ولی در این فیلم یک بار دیگر این چهره معصوم از قالب خارج شده و بازی یکدستی ارائه می دهد.

گفتنی است دیالوگ به یادماندنی حمید هامون هم یکبار دیگر اینجا تکرار می شود. ” اون سهم منه، حق منه” جایی که حامد می خواهد مانع از رفتن شهاب به خارج کشور بشود، زنگ صدای مرحوم شکیبایی در گوش ما دوباره صدا می کند.

اما چیزی که از ابتدا تا انتهای فیلم تا حدی آزار دهنده است تم نارنجی رنگی است که از لحاظ فنی بر صحنه غالب است و موجب آزار چشم می شود و خستگی بصری را در پی دارد ، البته در راستای تاثیر فیلم، نارنجی پوش بودن شخصیت ها باید عمل کند، اما متاسفانه اندکی آزار دهنده است. تکرار بیش از حد امر به پاکی و نظافت و از طرفی عشق به آب و خاک و موطن و مملکت تا حدی شعارگونه و تصنعی جلوه می کند. در جاهایی از فیلم هم تدوین، کارهای پلیسی خارجی را تداعی می کند که موضوعیت ندارد و صرفاً توانایی تدوینگر آنرا به رخ می کشد.

کل فیلم یک آهنگ رپ دارد که آن هم در آنونس پخش می شود و آنطور که به نظر می رسید فیلم موزیکالی نیست.

در کل تحول یکباره حامد با خواندن یک کتاب و اخلاق خاص که مختص حامد بهداد است به همراه یکسری اتفاقات، که طنز شیرین اجاره نشین ها را هم ندارد و یا شعارهایی که منشا آن سفارشی بودن کار است، دست به دست هم داده تا اثری نه چندان در خور نام مهرجویی ارائه شود.

اما و اما جای بسی خرسندی است که خانم معلم سر خانه ای با تمام نقص های اخلاقی و رفتاری اش موتور حامد را روشن می کند. موتوری که تخته گاز پیش می رود و هیچ چیز جلودار آن نیست. خارج از دیدگاه های فمینیستی و موضع گیری های زنانه، این بار هم زنی از جامعه و قشر فرهنگی کشور عامل تحول و تغییر نگرشی مردانه و مشی زندگی مردانه می شود. باز هم خدا را شکر.

مریم کیهانی/انتهای متن/

درج نظر