قطاری که به خدا می رسید

قطاری که به مقصد خدا می رفت در ایستگاه دنیا توقف کرد و پیامبر رو به جهانیان کرد و گفت: مقصد ما خداست، کیست که با ما سفر کند؟

0

سرویس ما و زندگی به دخت/

 کیست که رنج و عشق رو با هم بخواهد؟

کیست که باور کند دنیا ایستگاهی است تنها برای گذشتن؟

قرن ها گذشت اما از بی شمار آدمیان جز اندکی بر آن قطار سوار نشدند، از جهان تا خدا هزاران ایستگاه بود. در هر ایستگاه که قطار می ایستاد، کسی کم می شد، قطار می گذشت و سبک می شد، زیرا سبکی قانون راه خداست.

قطاری که به مقصد خدا می رفت، به ایستگاه بهشت رسید، پیامبر گفت: اینجا بهشت است، مسافران بهشتی پیاده شوند، اما اینجا ایستگاه آخر نیست.

مسافرانی که پیاده شدند بهشتی شدند ، اما اندکی باز هم ماندند. قطار دوباره راه افتاد و بهشت جا ماند . آنگاه خدا رو به مسافرانش کرد و گفت : درود بر شما ، راز من همین بود ، آن که مرا می خواهد ، در ایستگاه بهشت پیاده نخواهد شد …

و آن هنگام که قطار به ایستگاه آخر رسید دیگر نه قطاری بود و نه مسافری …

م.ک/انتهای متن/

درج نظر