میزان درآمد بر تصمیم زنان درباره ازدواج تأثیر می‌گذارد

در طی چند دهۀ اخیر برخی تغییرات امکاناتی را در اختیار زنان گذاشته‌اند که نسل‌های گذشتۀ آنان هرگز از آن بهره‌مند نبوده‌اند؛ از جمله تغییر دیدگاهشان در تصمیم‌گیری برای ازدواج‌کردن یا نکردن. نائاما شنهاو، دانشجوی دکتری در دانشگاه یو.سی.دِیویس، در پژوهشی این موضوع را بررسی کرده است. به عقیدۀ او امروز ازدواج‌کردن دیگر به‌اندازۀ سابق فرصتی برای بهبود وضع اقتصادی نیست.

0

به گزارش به دخت به نقل از مهرخانه، به نقل از ترجمان، بین سال‌های ۱۹۸۰تا۲۰۱۰ نسبت زنان امریکاییِ ازدواج‌کرده از ۷۴درصد به ۵۶درصد کاهش یافته است. در طی این دورۀ سی‌ساله روندهایی به وجود آمده که می‌تواند تغییر دیدگاه زنان را در تصمیم‌گیری برای ازدواج‌کردن یا نکردن روشن کند: مثلاً افزایش حضور در دانشگاه‌ها، حضور فزاینده در لباس نیروی کار، افزایش نرخِ الزام به درخانه‌ماندن و تغییر هنجارهای فرهنگی. پژوهشی جدید می‌گوید وقتی دستمزد کارکنانِ زن متناسب با مردان افزایش می‌یابد، تمایلشان به ازدواج کاهش می‌یابد.

 
پژوهش اخیر از منظر انگیزه‌های اقتصادی به این مسئله می‌نگرد و درمی‌یابد عواملی مثل افزایش گزینه‌های استخدام و امکانِ روزافزون زنان در انتخاب بچه‌دارشدن یا نشدن و نیز زمان آن، قطعاً بر انتخاب ازدواج اثر می‌گذارد. باوجوداین «تغییر در دستمزد زنان» شاید در میان عوامل بسیار مهمی باشد که در تصمیم بر صرف‌نظرکردن از ازدواج اثر می‌گذارد.
 
در مقالۀ اخیر، نائاما شنهاو دانشجوی دکتری در دانشگاه یو.سی.دِیویس، تخمین‌زده‌است که ۲۰درصد از کاهش میزان ازدواج طی سی سال گذشته ناشی از دستمزدهای روبه‌رشد زنان بوده است. به‌بیان دقیق‌تر آن‌چه در تصمیم زنان برای به‌تعویق‌انداختن یا صرف‌نظرکردن از ازدواج نقش داشته، افزایش دستمزد زنان متناسب با همسران بالقوه‌شان و نیز اهمیت فزایندۀ دستمزد زنان در درآمد کل خانواده است. لبّ‌ این دیدگاه این است که درآمدِ بیشتر برای بسیاری از زنان، به‌خصوص از طبقات پایین اقتصادی، این امکان را ایجاد می‌کند که از نظر مالی کمتر به دیگران وابسته باشند؛ مثلاً در مسائلی مثل کرایه‌خانه، هزینۀ خواربار، خدمات عمومی یا دیگر نیازهای ابتدایی. این یعنی تصمیم به ازدواج برای این گروه، کمتر برای برطرف‌کردن نیاز مالی است و بیشتر به دلایل دیگری مثل عشق، هنجارهای اجتماعی، دین یا تمایل به تشکیل خانواده صورت می‌گیرد.
 
صحبت دربارۀ افزایش دستمزد زنان در زمانی که شکافِ جنسیتیِ دستمزد تا حد زیادی ثابت مانده است۱، شاید عجیب به نظر برسد؛ اما به‌هرحال میانگین درآمد هفتگی زنانی که تمام‌وقت کار می‌کنند، از ۱۹۸۰ تاکنون حدود ۳۰درصد افزایش یافته است. دستمزد مردان و زنان بین ۱۹۸۰ و ۲۰۱۰ به مقدار زیادی به هم نزدیک شده است. این‌ها درست زمانی رخ می‌داد که مشاغل کم‌مهارت از بین می‌رفتند، کامپیوترها می‌آمدند تا بر محل کار حکم‌رانی کنند و زنان با درجات بالاتری از کالج فارغ‌التحصیل می‌شدند و سهمشان در مناصب تخصصی افزایش می‌یافت. همچنین به همین علل، مردان شاهد کاهش دستمزد بودند. امروزه به‌طور میانگین زنان تقریباً ۸۰درصدِ مردان درآمد دارند؛ درحالی‌که در ۱۹۸۰ این رقم نزدیک به ۶۵درصد بود.
 
چرا نسبت به گذشته زنانِ بیشتری از ازدواج سر بازمی‌زنند؟ امروزه آن‌ها انگیزۀ اقتصادیِ کمتری دارند: افزایش درآمدهای آن‌ها، متناسب با مردان، به این معنی است که ازدواج‌کردن دیگر به‌اندازۀ سابق فرصتی برای بهبود وضع اقتصادی نیست. شنهاو دریافت که به‌ازای ۱۰درصد افزایش دستمزد زنان، متناسب با مردان، احتمال ازدواج هر کدام از زنان مذکور ۵.۳درصد کاهش می‌یابد. افزایش دستمزدها به این معنی است که زنان، مشتاق می‌شوند ساعات بیشتری کار کنند؛ چراکه هر ساعت کار نسبت به قبل سودآورتر می‌شود و بدین‌ترتیب از نظر مالی مستقل شوند.
 
افزایش دستمزدها حتی محاسبات زنان مایل به ازدواج را نیز تغییر داده است و چنان‌که این پژوهش مطرح می‌کند، آنان را از ازدواج با «مردانی که کمتر دلخواهشان است» منصرف کرده است. شنهاو دریافت که افزایش دستمزدها، متناسب با مردان، باعث شده زنان بیشتر مشتاق به ازدواج با مردانی با تحصیلات بالاتر شوند و کمتر مایل باشند با مردانی ازدواج کنند که تحصیلاتشان کمتر از این زنان است. این مسئله همچنین باعث شده زنان به‌جای ازدواج با مردان بزرگ‌تر از خود، بیشتر مشتاق به ازدواج با مردان هم‌سن یا جوان‌تر از خودشان شوند.
 
آیا تمام این‌ها به این معنا است که به‌طور کلی زنانی که درآمد بیشتری دارند، کمتر مایل به ازدواج‌اند؟ نه کاملاً. تمام یافته‌های شنهاو دربارۀ دستمزدهای متناسب است؛ درحالی‌که در برخی زمینه‌های شغلی بسیار پردرآمد، نزدیک‌شدن درآمدهای زنان و مردان همچنان دست‌نیافتنی است. حقیقت این است که پول‌دارها هستند که صلاحیت ازدواج دارند. امریکایی‌های پردرآمد بیشتر از کم‌درآمدها به ازدواج تمایل دارند؛ همچنین مطرح‌شدن جفت‌گیری گزینشی۲ به این معنا است که بیش از هر زمان دیگری مردمِ پول‌دار و تحصیل‌کرده با هم وصلت می‌کنند و ثروتمند می‌مانند؛ درحالی‌که مردم فقیر هم با هم وصلت می‌کند و فقیرتر می‌شوند.
 
صرف‌نظرکردن از ازدواج به‌خاطر استقلال اقتصادی، عواقب منفی و مثبتی دارد. دستمزدِ بیشتر می‌تواند تمایل زنان را به انتخاب همسری با تحصیلات اندک کاهش دهد و همچنین باعث شود برای ازدواجی باانگیزۀ امنیت مالی، کمتر احساس فشار کنند. ‌ اما باوجوداین، افرادی که از نظر مالی به خود متکی‌اند، غالباً در تقلای یکی‌کردن دخل‌وخرجشان هستند؛ چراکه معمولاً تمام دستمزد فرد هم نمی‌تواند به‌پای شیب صعودی قیمت‌ها برسد و ازطرفی درآمد دو نفر معمولاً به‌دردبخورتر از درآمد یک نفر است. هرچند شاید ازدواج به‌تنهایی نتواند این مشکل را حل کند. پژوهش اخیر همچنین نشان می‌دهد به‌رغم فشار سیاست‌مداران محافظه‌کار، ثابت نشده که ازدواج به‌خودی‌خود کلیدی برای ریشه‌کن‌کردن فقر است.
 
اگرچه شاید عواقب کاهش میزان ازدواج هنوز مبهم باشد، یک چیز تقریباً مسلم به‌ نظر می‌رسد: فرصت‌های شغلیِ بیشتر برای زنان و پرداخت منصفانۀ دستمزدشان، امکان‌هایی را در اختیار آنان می‌گذارد که نسل‌های گذشتۀ زنان هرگز از آن‌ها بهره‌مند نبوده‌اند.
/انتهای متن/
درج نظر