بانوی قصه های ناتمام این بار با “آب پریا”

دنیای “آب پریا” دنیایی سبز است مثل گیسوان سبز پری.آبی است همچون ایریشم موهای آب پری.پر برکت و خیر خواه است همچون قلب مهربان ابر پری.سبکبال است همچون صبا .

0

سرویس ما و زندگی به دخت/

حرف های باران این بار واژه واژه قدر شناسی و سپاس است، سپاس از محضر بانوی قصه های بی پایان، قصه هایی که در هیاهوی اضطراب آور این زندگی هرازگاهی یادم  می آورد دنیای رنگین کمانی کودکی همیشه هر روز و هر لحظه می تواند زنده باشد و با من زندگی کند.دنیایی که بدی نمی خواهد، نابودی نمی خواهد، تخریب و خودخواهی و غم در آن راه ندارد.دنیایی که سبز است مثل گیسوان سبز پری.آبی است همچون ایریشم موهای آب پری.پر برکت و خیر خواه است همچون قلب مهربان ابر پری.سبکبال است همچون صبا که بی دریغ بر هر جا و مکانی که دست نیازی بلند است می وزد و سپید است چون دانه های برفِ برف پری که از سیاهی و دروغ بیزار است.

دنیایی که از همدلی بچه های “مدرسه موشها” تا خاطرات و خطرات “خانه مادربزرگ” از کنجکاوی های “زیزی گولو و امیر آقای جمالی” آغاز شد و حتی رد پای آن در کودکانه های شیرین “کارگاه شمسی و دستیارش مادام” هم پایان نیافت.

دنیایی که شور امید را در بن بست های زندگی با محبت و تدبیر زنی تنها و عاشق در “همه خانواده من” به جریان می انداخت.

بانوی قصه های ناتمام این افتخار را داشتم که دیدار و گفت و گوی کوتاهی با شما در پشت صحنه این اثر جسورانه و دردمندانه-آب پریا- داشته باشم و بگویم که همیشه با آثارتان در یاد من جاوید خواهید بود.خدا کند که قدردان روح مهربان و نگاه عمیق تان یاشیم!!

باران/ انتهای متن/

درج نظر